خانواده ما دقیقا مثل این خانواده ها هستن که تو فیلمهای ایتالیاییه نشون میده.وقتی همه دور هم جمع میشیم فقط حرف میزنیم و میخوریم،حالا اگه مهمون هم داشته باشم که دیگه بدتر میشه.
من فکر میکنیم ما یه قرابتی با ایتالیایی ها داشته باشیم.البته فکر میکنم که نظریه ام درست باشه.چون چند تا کتاب خوندم که اینو تائید میکردن.
این امکانی که فیسبوک گذاشته خیلی باحاله که بعد از این که کامنت گذاشتی زیرش هم میتونی مشخص کنی که در حال انجام چه کاری هستی.مثلا الان من اگه کامنت بزارم زیرش مشخص میکنم که در حال خوردن ناهار هستم.
در حال ناهار خوردن و خیره شدن به چشمهای خواهر روزه دار.
تو فیسبوک رفتم تو یکی از پیج های شهرم،که عکس های شهرم رو ببینم و کمی به یاد قدیم برم که دیدم یه یارویی عکس هیتلر رو گذاشته رو وال و نوشته هر کی این بزرگ مرد رو دوست داره لایک بکنه و زیرش حدود 300 کامنت بود که همه ازش تعریف کرده بودن و لایک زده بودن و خیلی هاشون هم خانم بودن،من میدونستم همشهری هام نژاد پرست هستن اما نه دیگه تا این حد،خوب شد که دیگه تو اون شهر نیستم.
در حال گوش دادن به ترانه "تصور کن" از محمد بی باک و جان لنون فقید.
چقدر من این ترانه علی لهراسبی رو دوست دارم که واسه امام زمان خونده،البته من وقتی بهش گوش میدم به یکی دیگه فکر میکنم.
فعلا فقط تو حالتی هستم که دوست دارم فقط ترانه های سنتی گوش بدم،تصنیف دیگه ای که خیلی قشنگه و شعرش رو هم خیلی دوست دارم کاریه از استاد شجریان به نام "ببار ای بارون،ببار" که فکر کنم تو دستگاه همایون باشه.
وقتی به شعر این تصنیف خوب دقت میکنی میبینی که شاعر در حسرت روزهای از دست رفته نشسته و چشم امیدش به بارونه که بباره و مشکلات رو حل بکنه و از بارون میخواد که به خاطر مجنون و همه عاشقهای این دیار و همه کسایی که رفتن و ما رو تو این دنیا تنها گذاشتن بباره.از بارون میخواد بباره به خاطر مردای واقعی که کشته شدن.به خاطر همه کسایی که کسی رو صادقانه و پاک دوست داشتن اما بهش نرسیدن.نمیدونم چه چیزی تو این ترانه وجود داره که از شنیدنش خسته نمیشم.