تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

یک مرد غمگین را می‌توانم تحمل کنم اما یک کودک افسرده را هرگز.

صبح ساعت حدودا 7 بود که تو اتوبوس نشسته بودم و داشتم میرفتم سرکار.تو قسمت خانم ها یه پسری 9 یا 10 ساله بود که کنار مادرش نشسته بود و چقدر صورت معصومی داشت.پسرها تا زمانی که به بلوغ جسمی نرسیده اند خیلی معصوم و بی گناه هستن.بعد یاد این حرف از شوپنهاور افتادم:

"در کودکی فقط به دلیل این که فعالیت آزار دهنده ی دستگاه تناسلی هنوز خفته است، عملکرد مغز چالاکی و چابکی خاص خود را دارد. کودکی، هنگام معصومیت و شادمانی، بهشت زندگی و سعادت گم شده است. به گونه ای که در تمام دوران باقی مانده ی زندگی خود آرزومندانه در جستجوی آن به گذشته می نگریم."

نظرات 2 + ارسال نظر
hypetia دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:21 ب.ظ http://zoghali.blogsky.com

برای همین پسربچه هاست که من فیم ربان سفید هانکه ای که تو ازش متنفری و عاشق ام

من از بس که از عانکه متنفر هستم حتی فیلمش رو هم ندیدم تا حالا.نمیدونم چرا من رفتم تمام فیلمهاشو از اول تا آخر خریدم.تنها فیلمی که ازش دوست دارم"عشق" هست که به نوعی من اون فیلم و حوادثی که تو اون فیلم بود رو از نزدیک لمس کردم.

hypetia سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:47 ب.ظ http://zoghali.blogsky.com

من راستش فقط همین دو تا فیلم و ازش دیدم ، عاش و ربان سفید ، عاشق یک کم برام کند بود ، ربان سفید هم همی طور...
اما موضوع اش و بعضی از دیلوگ هاش فو ق العاده بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد