تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

یاد آوری خاطرات خیلی خوب گذشته

امروز با مهندس رفتیم انقلاب واسه پروژه جدیدمون یه چیزایی بخریم.از پله برقی های مترو که بالا میومدیم،دقیقا مثل این فیلم های سینمایی که یهو فلاش بک میزنه به گذشته،یهویی روزی به خاطرم اومد که با گلی اونجا خداحافظی کردم.همون پله ها،همون کوچه،همون عینک فروشی که واسه اولین بار اونجا دیدمش،همون لبخندش،همون عینکش،اضطرابش،اون کیفش که از جنس جین بود انگار،اون شالش که از رو سرش هی لیز میخورد و میرفت عقب،اون کفشهای خارجیش که یکیشون هم سوراخ بود،اون داستانهای باحالش،اون تعریف کردناش از خونه قبلیشون و همه و همه بدون هیچ کم و کاستی یهو همگی به ذهنم اومدن و چقدر دلم واسه خودم سوخت که هیچ وقت نتونستم کاری کنم که دوستم داشته باشه.و از دست دادمش و از یه حضور گرم و دوست داشتنی تبدیل شد به یه خاطره.

چقدر سخته که هنوز نتونستم فراموشش کنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
San Andreas 7 پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:16 ب.ظ http://sanandreas7.blogsky.com

San Andreas 7
وبلاگی برای علاقمندان به موسیقی
http://sanandreas7.blogsky.com
حتما یه سری بزنید

San Andreas 7 پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://sanandreas7.blogsky.com

San Andreas 7

وبلاگی برای علاقمندان موسیقی

http://sanandreas7.blogsky.com

حتما یه سری بزنید

ناهید شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:57 ب.ظ

هر چی راجع به گلی مینویسی به شدت منو تحت تاثیر قرار میده.

مرسی ناهید خانم.
امیدوارم همیشه عاشقانه و صادقانه دوست داشته بشی.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد