تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

کاش اینجا بودی و من نصفه و نیمه نبودم

مگر غیر از اینِ که این وبلاگ رو فقط خودم آدرسش رو دارم؟فی الواقع منظورم اینِ که کسی که منو بشناسه تو دنیا وجود نداره که بدونه من اینجا از خصوصی ترین و شرم آورترین مسائل زندگیم مینوسیم.

من آدم بدی نیستم و نمیخوام هم باشم.من فقط نمیدونم از زندگیم چی میخوام.همیشه در حال از این شاخه به اون شاخه پریدن هستم.دلم میخواد به یه ثبات برسم و ازدواج بکنم و بچه ام رو بغل کنم و روی پام جیش بکنه.دلم میخواد واسه زنم کفش بخرم و وقتی پریود بشه و کمر درد گرفت،ماساژش بدم.دلم میخواد یه مرد متاهل بشم.چیزی که همیشه ازش فراری بودم.

همیشه در حال برنامه ریزی هستم.از وقتی که اومدم تهران و تقریبا داره دو سال میشه خیلی ساخت یافته شده زندگی من.و خیلی راضی هستم.

"ال بورِ خیلی سفید" چیزی رو به من نشون داد که ازش غافل بودم،چیزی به من نشون داد که نمیدونستم اینقدر لذت بخش هست.توی چند روز تعطیلات عید فطر من خونشون بودم و تونستم یه زندگی نزدیک به زندگی متاهلی رو تجربه کنم.درستِ که بین ما به هم خورد اما ازش همیشه ممنون هستم.

من از موس موس کردن و خایه مالی دخترا و منت کشی و خرج کردن واسه دخترا خسته شدم.نمیخوام دیگه به این وضع ادامه بدم.تقریبا دارم سی ساله میشم.دیگه فکر کنم هر غلطی قرار بود تا الان بکنم کردم،هر چند که نه عرضه اش رو داشتم و نه پولش رو و نه وقتش رو.

نمیدونم چی میشه آینده،نمیدونم قراره به کجا برسم،اما اینو خوب میدونم که زندگی همیشه پرِ از داستانای خوب،پرِ از اتفاقات عجیب.   




نظرات 1 + ارسال نظر
phil چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:34 ب.ظ http://philsoap.blogsky.com

ازدواج کنی تا یه سال خوشحالی بعد میای اینجا چس ناله میکنی عجب غلطی کردم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد