من تو این وبلاگ همیشه مسائلی رو نوشتم که به طور روزمره باهاشون در ارتباط هستم.
اوایل فقط از مشکلات و بیکاری و بدبختی مینوشتم چون واقعا بدبخت بودم.بعد به تهران اومدم و ورق زندگیم برگشت.کار خوب پیدا کردم،و در مورد مسائلی صحبت کردم که مرتبط با کار و زندگی بود.و واسه مدتها در مورد روابط دوستانه و این چیزا نوشتم.همیشه سعی کردم که صادقانه بنویسم و از نوشتن دو هدف داشتم.یکی این که اگه چیزی رو میدونم دوستانه به دیگران هم منتقل کنم.و دوم این که یادم بمونه که تو زندگی کی بودم و به کجا دارم میرم.
حالا که ازدواج کردم،میخوام در مورد ازدواج و مسائل مربوط به اون بنویسم.اما نه به شکل معمول و رایج و لوسی که تو اغلب وبلاگها میبینیم و هی همسری و شوهری و این جور چرت پرتای خاله زنکی هست.بلکه رک و راست و بی پرده به شکل معمول و همیشگی.
میدونید وقتی ازدواج میکنید دیگه آدم سابق نیستید،باید از خیلی چیزها بگذرید که بنده حقیر فدوی امت هم به نوبه خودم مجبور شدم از سیگار که عاشقانه دوستش دارم بگذرم.
ازدواج کردم.
هیچ حرفی ندارم بگم جز این که ازدواج به موقع و با آدم مناسب خیلی هم خوبِ و هر چی که من قبلا میگفتم در مورد بدی های ازدواج گه زیادی بود که میخوردم.
و من الله التوفیق.