الان که دارم با دقت به خانواده های اطرافم نگاه میکنم میبینم که همه یا دو نفری شدن یا تک نفری.
تمام فامیل ما که اینجوری شدن.هر کس که کمی سنش رو از 25 رد کرده رفته یا تنها زندگی میکنه یا ازدواج کرده.
تو همین ساختمونی که من و سین چشم سبز زندگی میکنیم.چهار طبقه هست که سه طبقه اون تنها زندگی میکنن.کاری هم با کسی ندارن.مهمون بازی هم نمیکنن.فقط این پسره پایینی خیلی سیگار میکشه.
ظاهرا تو تهران زندگی مجردی خیلی زیاد شده.من که اگه یه زن نباشه که تر و خشکم بکنه.زیرپای خودم میرینم و همون رو هم میخورم از بس که کون گشاد هستم.
رشت هم کم نیست زندگی های مجردی و برام عجیبه ...
من که عمراً نمی تونم و نمی خوام مستقل و تنها زندگی کنم...
وقتی میشه لحظه های بهتری کنار خونواده داشت چرا باید مستقل شد ؟
+ من از اون پسر پایینی که خیلی سیگار می کشه بدم میاد:|
بسی به اعتراف دو خط اخرت خندیدم :))) و اینکه من خودمم اعتراف میکنم جرات زندگی مجردی ندارم خیلی سخته
شرایط آدمها با همدیگه متفاوته من خودم مثلا خیلی علاقه دارم به بودن در کنار خونواده چون زندگی مستق مخصوصا واسه دخترا اونم تو جامعه ی ایرانی خیلی سخته ولی به ناچار مجبور شدم این مدلی همراه خواهرم زندگی کنم.
اگه فقط 1% میشد شرایط و عوض کرد حتما در کنار خونوادم بودم ولی حیف که نمیشه.