تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

امروز باید پنج شنبه باشد. تاحالا هیچ وقت با پنجشنبه کنار نیامده‌ام

شب جمعه هست.

دلم میخواست وقتی میرفتم خونه یه شیشه مشروب ناب دستم میبود و با همسرم میشستیم و روی میز چیپس و ماست موسیر و زیتون و کالباس و بال مرغ سرخ شده و مارلبرو قرمز میزاشتیم و نور رو کم میکردیم و مست میکردیم و Minus1 بلند میخوند که:"دو موج سیاهت نگاهت،تنم زورق روی آبه،تو مثل قلم موی بادی،که میرقصه رو ابرا......"و منم بدن زیبا و لاغر و بلوندش رو بوسه بارون میکردم و تو بغل هم میرقصیدیم و تا صبح سه بار میرفتم سانفرانسیسکو.

اما در واقعیت این اتفاق برام میفته:

شب جمعه هست باید برم خونه،یه غذای شمالی مسخره بخورم با یه ماست که توش پر از سیروکدو هست.به زنم نگاه کنم که داره روزبه روز چاق تر میشه و پیرتر.سر برگردونم.برادر زنم رو نگاه کنم که هنوز زن نگرفته و بیشتر شبها چتره خونه من و دست میکنه تو دماغش و مجبور بشم شبکه افق یا سریال مختار یا اون سریال که مربوطه به زمان انقلاب هست رو ببینم.بعد خواهر و برادر شروع کنن به زبون غلیظ محلی شمالی حرف بزنن و من مجبور باشم تحمل کنم.شب هم موقع خواب سانفرانسیسکو که هیچ تا کابل هم نمیرم.و تمام طول شب که اونا شمالی غلیظ حرف میزنن من آروم و ساکت خیره میشم به قیافه مختار و به این فکر میکنم که یعنی زندگی همین بود؟چی میشه آینده من با این زن شمالی؟و اونقدر فکر میکنم تا بین هیاهوهای شمالی و بوی سیر پخش شده تو فضا و صدای شسته شدن ظرفها و تحلیل داعش و فحاشی به امریکا خوابم بگیره.

نظرات 17 + ارسال نظر
آنا پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:21 ب.ظ

دلم واقعا گرفتتتتتتت
چرا فانتزیات رو بهش نمیگی
چرا نمیگی به خودش برسه
چرا تو با این فانتزیا با زن مذهبی ازدواج کردی
چراها باید بره به درک
امیدوارم خوشبخت باشید.

ای بابا
دست رو دلم نزار.چی رو بگم؟بگم بیا مشروب بخوریم تا از زندگی ساقطم بکنه

یک زن پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:38 ب.ظ

چقدر خوب مینویسی، نوشته هات رو دوس دارم

منم تو رو دوست دارم

جلبک خاتون پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:33 ب.ظ http://www.zendegiejolbakieman.blogsky.com

دلم میخواست وقتی میرفتم خونه مامانمو میدیدم که نشسته روی مبل و داره کتاب شعر تازه به چاپ رسیده رفیق قدیمی ش رو میخونه و لبخند میزنه و بوی غذاش تا کل خونه پخش شده و بعد از شام سر اینکه کی ظرفا رو بشوره دعوامون شه و اخر سر هم مجبورش کنم خودش بشوره.....
اما در واقعیت باید وقتی خسته و کوفته برمیگردم برم یه جعبه خرما بگیرم و ببرم سر خاک و بین مردم پخش کنم و فاتحه براش بخونم و از سر راه یه ساندویچی نون خشکی ماستی چیزی بخرم و برم خونه سق بزنم و بکپم سر جام!
امروز باید پنج شنبه باشد، تا به حال هیچ وقت با پنج شنبه کنار نیامده ام...

آخ که دلم رو خون کردی.
چقدر تو مظلوم هستی.نمیدونستم تو دل دخترشاد و شنگولمون این قدر غصه هست

آنا پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:47 ب.ظ

خب میتونه فانتزی باشه
منم مشروب خوردن دوس ندارم اما میتونم باهاش همراهی کنم و مزه رو بذارم دهنش!البته مجردما برای بعد میگم
ب نظر من ی چیزایی رو بهش بگو مثلا بگو دوست نداری چاق شه یا ب خودش برسه یا دوست نداری داداشش خیلی بیاد پیشتون من ک بودم میگفتم !

کیمی آ پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:38 ب.ظ http://yeghatre-harf.blogsky.com

تو یه سری از پستا مینوشتی که مذهب مهم نیست و اینا ... یه دور دیگه بخونشون باعث تجدید قوات میشه .

هر چی نوشتم کس شعر محض بود.کس شعر

خانم ف پنج‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:42 ب.ظ

هیچ وقت اون چیزی که ما فکر میکنیم نمیشه :(
خرابم کردی اصلا

خرابتم ف

تازه وارد جمعه 29 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 12:49 ق.ظ

اولا که خانوما هرچقدرم زیبا ومانکن باشن اکثرشون بعد ازدواج (تعداد اندکیشون مشمول این اتفاق نمیشن) چاق میشن. خیلی هنرکنن دست نخورده می مونن ولی بعد از زایمان حتمااااا قیافه و هیکلشون تغییر میکنه. اونایی که می بینی مانکنن نزاییدن، یا ...نمی دونم. بگذریم، خیلی آرمانیه که فکرکنی کسی در طول زمان هیکل، قیافه یا هرچیزش عوض نشه و همونجوری خواستنی بمونه. آدم باید طرفشو همه جوره بخواد، من فکرکنم اگه شما 120 کیلو هم بشی خانوم سین اعتراض نکنه و به روی خودش نیاره (نه اینکه براش مهم نباشه؛ حالا ضرری نداره که ازش بپرس)
اون غذای مسخره شمالی رو باهات موافقم. واقعا ذائقه عجیبی دارن این شمالی های عزیز، خصوصا باقالی قاتق ...وای وای وای، خدا بهت صبربده
اگه جات بودم نمیخوردم. تف میکردم تو غذاش. اصن من به همسرم گفتم هرچی رو که دوست نداره بهم بگه دورشو خط قرمز میکشم درست نمیکنم. اگربخوام فقط خودم تنها میپزم میخورم.یه بار قهرکن نخور دیگه نمی پزه
اااااااااااااااااااای خدا چه برادر زن چرکولکی، واقعا غیرقابل تحمله این رفتار زشت. بازم خدا بهت صبربده، ایندفه ازنوع ایوبیش؛ عوض اینکه دنبال مکاشفات جدیدزنانه باشی رو به درگاه خدا دعا کن زن بگیره بره دیگه نیاد اونجا از این کارا بکنه

راجع به حرف زدن به یک زبون ولهجه دیگه هم باز موافقم. منم وقتی میرم شهرهمسرم و اونا شروع میکنن به زبون خودشون حرف زدن دلم میخواد خودمو دار بزنم. همش دعا میکنم اون چند روز تموم شه برگردم خونه خودم
اما یک چیزی اگر قرار باشه با این مشکلات دست به گریبان باشی عوض فرافکنی و کارهای هرز دیگه بهتره دنبال راه چاره باشی. شما شناخت چندانی از هم ندارید با حرف زدن همراه با ادب و متانت و حفظ احترام همدیگه می تونید به نتایج بهتری برسید

آناهیتا جمعه 29 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:28 ب.ظ

آخخخخ این آهنگه مینیوس وان خیلی خوبه.
آهنگ هتل هومن اژدری هم خوبه

+واسه برادر زنت دنبال کیس باش بره سر خونه زندگی خودش انقد اونجا پلاس نباشه

+با همسرت حرف بزن یجوری که ناراحت نشه بهش بگو این بی احترامیه وقتی یه نفر زبونشون رو نمی فهمه جلوش با اون زبون حرف بزنن.. اگه افاقه نکرد، یبار داداشت اینا رو دعوت کن باهاشون به زبون خودتون حرف بزن که بفهمه چقدر اعصاب آدم خورد می شه :|

ای بابا اینا جواب نمیده.
شمالیه دیگه واسه زن گرفتن عجله نداره
مثل من که نیست جنوبی گرم تا یه دختر چشم سبز سفید دیدم دست و پام رو گم کردم و زن گرفتم

دندون یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:18 ق.ظ

نفس عمیق بکش پسرم..
راجب برادر زنت که کاملا میدونم چی میگی داشتم دیگه یادته که... حالا باز خداروشکر رفت اما خوب تو اتاق و حریم خصوصی داشتی من اونم نداشتم لامصب....
راجب غذاهای شمالی چون من دوست دارم نمیتونم باهات همدردی کنم اما اون لهجه شمالی رو نگو میخوام خفه شون کنم تازه اصرار هم دارن که یاد بگیر دیگه... منم با وجود اینکه یادگرفتم خودمو میزنم به نفهمی... میگم بلد نیستم... والا ....

پدربزرگ یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 02:26 ب.ظ

خلایق هر چه لایق عزیز جان

کیمی آ یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:09 ب.ظ http://yeghatre-harf.blogsky.com

عاشق نظر سنجی اون گوشه ی وبلاگتم :))

+ زبان چی شد ؟ میخونی ؟

نه والا

شیرین دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 07:33 ق.ظ

خودت کردی که لعنت بر خودت باد.اخه مرد با این خصوصیات زن مذهبی واسه چیت بود؟بابا ادما باید تا حدودی مث هم فک کنن واسه ازدواج.مث سلایقشون تو فیلم و موزیک و مهمتر از اون تو ایران درباره سیاست و فرهنگ.
والا عجیبه ما که شنیدیم شمالیا همه اپن مایندن

یاسی دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:00 ب.ظ

چیزی که شدیدا منو جذب اینجا کرده این همه رک و راست بودن شما و صراحت لهجه‌ای هست که دارین، یعنی خودِ خودت هستی ، چی بگم ، انگار هممون اونجایی هستیم که نباید باشیم منم نمی‌دونم چی کار میشه کرد؟

فدات یاسی

نل دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 07:21 ب.ظ http://ykishodan.blogsky.com

سلام. خوندم تا نصفه های وبلاگتو.. رک بگم؟
نمیخام قضاوتت کنم و از قضاوت کردن هم متنفرم.. سوالهامو میپرسم ازت..

براچی یبااین اعتقاداتت رفتی همسر مذهبی گرفتی؟هم زندگی ب خودت زهر کردی هم ب اون..
براچی شما ک اینقدر اهل موسیقی و فیلم و.. با کسی ازدواج کردی ک کلا متضاد تو درباره اینها فکر میکنه؟
والا از دید اسلام گفتن هم کفو باشین از دید روشن فکری امروزی میگن مث هم فکر کنیم.. فاصله است دنیاتون...
براچی تو ک اینقدر اهل دوست دختر و با این بپر و اون یکی بپر بودی دنبال یک دختری بودی ک متضاد خودت باشه؟
براچی فکر میکنی میمیری؟
سیگار چیه ک اینقدر دوست دارین؟
خودت چقدر ب سلامت و تیپت اهمیت میدی ک از خانمت توقع داری؟
تو چاق نشدی؟پیر نشدی؟
از تفکرت خوشم اومد ک بخاطر همسرت ریش گذاشتی و... .
همه شما مردها اینقدر تفکراتتون جنسی هست؟چشمتون میچرخه؟روی پله برقی از عطر تن خانم جلوتون مست میشین؟

میدونی حس میکنم اینهایی ک مینویسی هم واقعیته هم جزیی از چیزهایی ک دوست داره اتفاق بیفته اما نمیفته.. ی جوری واقعی نیس.. خودتو و ذهنتو گم کردی... .
نمیدونم چطوری منظورمو بگم:|
به عنوان مثال فکر میکنی خیلی ادم اجتماعی هستی ولی وقتی توی موقعیتش قرار میگیری اصلا اجتماعی نیستی! صرفا یک مثال بود

لِیدی :) سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 01:00 ق.ظ http://ladynotes.blog.ir/

چندتا از نوشته هاتو خوندم دلم واست سوخت ولی به نظرم به جای اینکه بخوای کشف کنی رو خانومت کار کنی شاید نتیجه بده ها

زن عاشق چهارشنبه 4 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:45 ب.ظ http://zanashegh.blogfa.com

بامزه نوشتی

از نظر تو بامزه هست
از نظر من بدبختی و رنجه

یاشل.ماجراهای خواستگاری جمعه 6 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:21 ب.ظ http://majerahayekhastegari.blog.ir/

مگه مجبورت کرده بودن زنی بگیری که اینقدر باهات تفاوت داره؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد