تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

لبهای تو رو گونم دوباره میشینه،میدونم

ساعت شش و نیم صبح.تهران بارونی و صدای گرم آراد آریا که ردپا رو میخونه.

کسی که نتواند بر ترس غلبه کند، هنوز اولین درس زندگی را نیاموخته است.

من از این که زنم فراموش کنه میترسم.از این که کیرم دیگه راست نشه میترسم.از این که زیر یک دقیقه ارضا بشم میترسم.از این که زنم با به پسر خوشی دوست به میترسم.از این که از سرکارم اخراج بشم میترسم.از این که فقیر بشم دوباره و پول سیگار نداشتن باشم میترسم.از این مجبور بشم برم شمال زندگی کنم و دیگه تهران نباشم میترسم.

اما از همه اینا بیشتر از مرگ میترسم.از این که بمیرم میترسم.من نمیخوام بمیرم.

نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره

زیباترین زبان بعد از عربی فرانسه هست و لاغیر.

عشق زندگی در من خیلی وقته مرده

اینو دوست خوب وبلاگیم هولدن کالفید بهتر میتونه توضیح بده.

این چند روز به این فکر کردم که چرا مردان دنبال زنان جدید هستند و این که چرا مردان مسن اسیر زنان جوان میشن.پاسخ این دو سوال رو براساس ذات بشر میدم و اون چیزی که ریشه در نهاد بشر داره.

سوال اول:چرا مردان دنبال زنانی دیگر میفتن در صورتی که خودشون همسر دارن؟

جواب:صدها و شاید میلیون ها سال پیش انسانها در قبایل کوچک زندگی میکردن و مادر با پسر و دختر با پدر و خواهر با برادر همبستر میشد و مردان به این فکر افتادن که تنوعی ایجاد کنن و دنبال زن های جدید بودن و از قبایل و سرزمین های کوچک خودشون بیرون رفتن و زنان جدیدی پیدا کردن و همین امر باعث پاک تر شدن نژاد بشر و کم شدن بیماری های ژنتیکی شد.پس میل مردان به زنان دیگری جز همسرشون چیز بدی نیست.


سوال دوم:چرا مردان مسن عاشق زنان جوان میشوند؟؟

جواب:میل جنسی به خاطر ترشح هورمونی به اسم تستسترون هست که با بالا رفتن سن ترشح این هورمون کم میشه.اما وقتی که ما هم صحبت و شریک جنسی جوان و جذابی داشته باشیم این هورمون بیشتر ترشح میکنه.چون طبیعتا همسر خودمون واسمون یکنواخت و پیر شده.پس این ترشح مجدد هورمون ها در سنین پیری هست که با عشق اشتباه گرفته میشه.


احوال این روز

اول:ای کاش لاتاری برنده بشم و برم امریکا


دوم:اومدم خونه و نمیگم چی کار کردم،اما تو ابرام


سوم:زن من خودش رو بکشه من مذهبی نمیشم.درسته مجبورم کرد به خاطر محرم ریش بزارم،اما ریش گذاشتم فقط به این خاطر که ریشم نارنجی هست.


چهارم:شهرداری واشنگتن یه خط ویژه تلفنی گذاشته واسه گزارش وجود موش در سطح شهر


پنجم:به این نتیجه رسیدم که اگه از لحاظ جنسی ارضا باشم دوست و همسر خوبی هستم وگرنه عن هستم.


ششم:بلژیک هم کشور خوبیه


هفتم:قربون همتون

گه خوری

ده  روزه که به خاطر محرم هیچ خبری از سانفرانسیسکو و اینا نیست و رسما همه چیز به احترام این ایام تعطیل شده و کرکره رو داده پایین.روز تاسوعا هم باید از صبح ساعت7 تا 7شب سرکارباشم چون تا خرخره تو قسط و قرض افتادم فقط به خاطر این که خانم خونه بزرگتر دلش میخواد.و با هر آدم عوضی و جاکش و جنده ای سروکله بزنم و آخر سری هم که دارم میام زن من باید جلوهمکارام چیپ بازی و دهاتی بازی دربیاره و ریشنخند بشم.حالا هم که اومدم خونه تو یخچال هیچی نداریم و خانم هیچی واسه من درست نکرده و رفته سرکار و کارتم خالیه چون تمام حقوق رو روز اول میریزم به حساب خانم و از گرسنگی هم دارم میمیرم و سرم هم درد میکنه و از لحاظ جنسی هم بالای دو هفته هست که هیچ خبری نبوده و الان هم لخت با بوی پا و معده خالی  نشستم تو تاریکی و به خودم میگم من چرا زن گرفتم؟چه گهی بود که خوردم.واسه خودم مجرد بودم.حال میکردم.مسافرت میرفتم.هفته ای یکی دوبار"سیما" یا "ال بور خیلی سفید" هم میومدن پیشم و خونه مامانم بودم و بهترین غذاها رو میخوردم.و حساب بانکیم پر پول بود و داشتم زندگیم رو میکردم.

از ازدواج هیچ خیری ندیدم و مثل سگ پشیمونم.مثل سگ پشیمونم.مثل سگ پشیمونم

ریسک‌ها از اینجا ناشی می‌شوند که ندانی داری چه می‌کنی.

صبح خیلی زود حوالی ساعت 5 و نیم بیدار شدم که بیام سرکار."سین چشم سبز" که تا دیروقت بیدار بوده و قرآن خونده و زیارت عاشورا و گریه کرده و از اهل بیت و خاندان عصمت وطهارت حاجت خواسته و واسه من دعا کرده،به زحمت و با سردرد بیدار میشه و دستم رو میگیره که نباید بری سرکار.وقتی میپرسم چرا؟جواب میده که این دو روز رو باید خونه بمونی و دعا بکنی و گریه بکنی.هیچ کاری هم که نکنی فقط خونه بمون.دو روز کار کردن تو ما رو پولدار نمیکنه.هیچی نمیشه اگه این دو روز رو به احترام امام حسین خونه بمونی.بیرون رفتن به قصد کسب مال تو تاسوعا و عاشورا گناهه. منم بهش گفتم گناه اینه که من جلوی تو شرمنده باشم و پول نداشته باشم.و بعد به اون دوتا دختری فکر کردم که دیشب دیده بودم و مانتوی جلوباز پوشیده بودن و رو نافشون حلقه داشتن و ساپورتشون چنان تنگ بود که من همه چیزشون رو دیدم و داشتن دم تکیه چایی امام حسین رو میخوردن و با خودم گفتم که کی گناه کاره؟منی که همه چیز رو قربانی کار کردم؟همسرم که همه چیز رو داره فدای اعتقاداتش میکنه؟یا اون دو دختری که سرخوش چایی میخوردن؟

بازوش رو بوسیدم و دم در که رسیدم.بلند گفت اقلا موقع اذان ظهر خونه باش.ولی من نه امروز و نه هیچ روز دیگه ای قصد ندارم موقع اذان ظهر خونه باشم.

گاهی اوقات انسان چیزی را پیدا می‌کند که به دنبال آن نمی‌گشت.

باید دوباره عرض کنم که این وبلاگ جایی هست برای ثبت خاطرات  و تغییرات زندگیم تا در آینده از خوندنش لذت ببرم و هیچ چیزی رو فراموش نکنم.و اگر بعضی از دوستان نظر میدن بزرگواری و محبت میکنن و هیچ کس مجبور به کامنت گذاشتن و خوندن نیست.پس دوست عزیزی که منو منحرف و عوضی و گنده دماغ و کثافت و مریض و خیانت کار میدونی و خدا رو قسم میدی به حق همین شبها که منو نابود بکنه لطفا وبلاگ منو نخون.

من عنم تو خوب.