تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

بچه ها

الان ساعت شش و نیم صبحه.

وقتی مادرایی رو میبینم که کارمند هستن و توی این سرمای زمستون و تاریکی بچه های خیلی کوچیکشون رو بغل کردن که ببرن مهدکودک یا خونه یکی بزارن که برن سرکار دلم کباب میشه.دلم میخواد زمین دهن باز کنه وقتی میبینم بچه های طفل معصوم چقدر خوابشون میاد.میخوام بمیرم از ناراحتی که میبینم این بچه ها قربانی میشن.

نظرات 13 + ارسال نظر
من یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:37 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com/

زندگی تا بوده همین بوده

و چقدر هم بد بوده

دندون یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:56 ق.ظ http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

سلام منم از 1 سالگی مهد میرفتم و خواهرم از 6 ماهگی و هرکی میخواد یه ادم به اصطلاح پرو و اجتماعی رو مثال بزنه که میتونه گلیم خودشه از اب بکشه بیرون مارو میگه... مهد کودک برای من که خیلی خوب بوده...

آناد یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:58 ق.ظ http://mydeliriums.mihanblog.com

منی که یه مادر خانه دار دارم که خیلی هم لی لی به لالامون گذاشته ترجیح میدادم زمان بچگی صبحا زود بیدارم میکردن و میسپاردنم مهد اما مادرم درسش رو ادامه میداد و الان شاغل میبود .دلیل دارم برا حرفم .
باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود .

حرفت رو قبول دارم.ولی چه کنم که دلم ریش میشه وقتی این صحنه ها رو میبینم

آنا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:44 ق.ظ

یادش بخیرررر من شانس این رو داشتم که خالم می اومد پیشم مامانم می رفت سر کار!
مهدم زیاد نرفتم!

یادش بخیر

یک زن یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:31 ب.ظ http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

آسیبهایی که روح و روان این بچه ها میبینه با هیچ چیزی ترمیم نمیشه.

مهناز یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.1zan-moteahel.blogsky.com/

منم به خاطر همین حس و اینکه هر روز بچه ام رو از خواب ناز بیدار نکنم و نبرم مهد،دو ساله از کارم اومدم بیرون و خونه دار شدم!شاید خونه داری با روحیه من جور در نیاد،ولی به خاطر پسرم ارزششو داشت.تا ایشالله بزرگتر بشه و بتونم راحت تر به علائقم برسم.

مهشید یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:46 ب.ظ

من یادمه وقتی برا ثبت نام کلاس اول با مامان رفتیم
مدرسه ، مدیر و ناظم مدرسه کلی تحقیرم کردن
گفتن این دانش اموز مهدکودک و آمادگی نرفته اصلا درست نیست
نمیتونه با بقیه روابط برقرار کنه و حسابی منو و مادرمو ناراحت کردن
درحالی ک من خیلی زود باهمه دوست میشدمو بچه فعالی بودم
حتی اصلا ب مادرمم وابسته نبودم و روز اول مهرم گریه نکردم
هنوز ک هنوزه از اون مدید و ناظم بدم میاد
چون خیلی بیشعور بودن خخخخخخ
بعدشم هم مادرم خانه دار بود
هم اینکه نزدیکمون اصلا مهدی وجود نداشت اون موقع
والا آدم ازخداشه بده بیشتر بازی کنه و با همسن و سالاش باشه.

سها یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 06:07 ب.ظ

چاره چیه یکیش خود من

سارا یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:04 ب.ظ

یه مادر باسواد و تحصیل کرده قطعا بهتر از یه مادر بی سواده
به هر حال زندگی سختی های خودش رو داره
باید زیبا نگاه کنیم
وگرنه به هر موضوعی میشه غم انگیز نگاه کرد

آویشن دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:53 ق.ظ

به نظر منم ناراحت کنندست که بچه ها اونجور سرگردون باشن.حالا جالب اینجاست الان بعضی خانومای خانه دار هم بچه هاشونو میزارن مهد.اینارو کجای دلم بزارم :-\

گلشن دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:56 ب.ظ

زنها باید درآمد داشته باشن. حتی به قیمت مهدکودک گذاشتن بچه. اگه درآمد نداشته باشن کلاهشون پس معرکه س.

روزهای خوب سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:35 ق.ظ http://my-ayer.blogsky.com

منم همینطور

مهتاب سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:51 ب.ظ

خدارو شکر بچه تو قربانی نمیشه.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد