تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

نامه به همسرم

من همیشه دوستت خواهم داشت و به تو فکر خواهم کرد.

همسر خوبم،همسر مهربانم منو ببخش که ناامیدت میکنم.منو ببخش که نماز نمیخونم و مذهبی نیستم.ولی فقط به امید داشتن آینده ای بهتر باتو کار میکنم،زندگی میکنم و نفس میکشم.تو زیباترین دختر نیمکره شرقی هستی.

چه اتفاق جالبی بود که اجداد تو سالیان درازی پیش از شوروی به ایران اومدن و چه زیبا که اجداد من به هیچ جایی نرفتن و همون جنوب موندن.و چه عجیب که تو از روستای جنگلی خودت خسته شدی و به تهران پناه آوردی تا کار بکنی و پول دربیاری و درست لحظه ای که از خون و عفونت و تنهایی و مجردی خسته شده بودی و میخواستی بری تا با یکی از اون شمالی های بی عاطفه ازدواج بکنی من رسیدم.

منی که از بیکاری خسته شده بودم و دربه در کار بودم و از جنوب گرم به تنهایی اومدم تهران.من اگر اون روز خواب میموندم به مصاحبه نمیرسیدم.اگر اون زن بیوه میانسال از کت و شلوار پوشیدن من خوشش نمیومد و بعدها به من نمیگفت بانمک استخدام نمیشدم و اگر من با اون دختر خوشگل وبلاگ نویس ازدواج میکردم شابد هیچ وقت تو رو نمیدیدم.اگر زبانم خوب بود و میرفتم خارج،اگر برمیگشتم جنوب،اگر دعوام میشد تو محل کارم،اگر عاشق چشمهای دیگه ای میشدم،اگر پول کمتری داشتم،و هزار اتفاق دیگه ممکن بود بیفته که من و تو ازدواج نکنیم.

اما ما ازدواج کردیم و چه ساده هم ازدواج کردیم و چه زیبا که شب ازدواج ما تو شهریور ماه بارون اومد.و تو گریه کردی و من بهت قول دادم که هیچ وقت ازت جدا نمیشم و هنوز هم سر قولم هستم.

من مثل یه بچه هستم که مدام شیطنت میکنم و از مادرم دور میشم.اما مدام به پشت سرم نگاه میکنم که ببینم حواست به من هست یا نه؟و وقتی دور شدم ازت دوباره و با سرعت برمیگردم تو آغوش خودت

دلم میخواد بچه ای که از ما به وجود میاد عین تو باشه.چشم رنگی و سفید و بامحبت و پاک و دوست داشتنی.

هیچ مدرکی از تمدن وجود ندارد که در همان حال مدرکی از توحش نباشد

اون قدر سردرد دارم که انگار دو تا میخ خیلی بلند از دو طرف دارن فشار میدن توی شقیقه هام.

کاش همسرم خونه بود و سرم رو روی پاش میزاشتم و دست میکشید تو موهام و صورتم.این جور وقتها مثل یه اسب وحشی که تا چشمهاش رو ببندن آروم میشه میشم.

پست پایین.

اگر کسی رمز میخواد در مورد پست پایین به من بگه.خیلی هم رمزش ساده هست.خودتون هم میتونید حدس بزنید.

جایی که من هستم، مرگ نیست؛ آنجا که مرگ هست، من نیستم. پس مرگ برای من هیچ است.

بند اول:حذف شد

بند دوم:حذف شد

بند سوم:اینو به خانم های عزیز دوستانه میگم که هیچ وقت و در هیچ سنی و با هر هیکل و وزنی که دارین اعتماد به نفس خودتون رو از دست ندین.تمام زنهای کره زمین خواستنی هستن.بعضی مردها چاق دوست دارن،بعضی لاغر،بعضی پیر دوست دارن،و بعضی جوون.

هر زنی با هر سنی و با هر وزنی و با هر رنگ پوستی و هر وضعیت بدنی خاطرخواهای خودش رو داره.


بیناترین چشم‌ها، چشمی است که در خیر نفوذ کند؛ و شنواترین گوش‌ها، گوشی است که پذیرای پند باشد و از آن‌ها سود برد.

امروز خودم رو به مریضی زدم و سرکار نرفتم تا بمونم تو خونه و به چشمهای رنگی همسرم نگاه کنم.