تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

خوشحالی و لبخند کودکان، بهار زندگی است


هفت سال پیش من سرباز نیروی دریایی بودم و تفنگدار دریایی بودم.دوستی داشتم که اهل رشت بود و توی یک اتاق زندگی میکردیم،خیلی پسر خوبی بود و خیلی زیبا بود.روز آخر خدمت و بعد از دو سال رفیق گرمابه و گلستان بودن وقت خداحافظی همدیگه رو بغل کردیم و موقع خداحافظی بهم گفت که همیشه خودت باش و راستگو باش توی زندگیت.منو بوسید و بهم گفت تو بهترین رفیق من بودی.

چهار ماه بعد از خدمت توی مسیر رشت و رودبار تصادف کرد و جونش رو از دست داد.ولی همیشه حرفش توی گوشم هست که هیچ وقت توی زندگیم دروغ نگم.

ممکنه دیگه هیچ وقت ناخن های طرح دارش رو نبینم،ممکنه دیگه هیچ وقت خندیدن و چال لپش رو نبینم،ممکنه دیگه هیچ وقت تو ماشین واسش با آهنگ نی همبون شونه ام رو مثل جنوبی ها نرقصونم ولی پیش وجدان خودم آسوده خاطر هستم.

----------------------

بعدانوشت:همه چیز تموم شد.چه شادی کوتاه و شیرینی بود.

همه تلاش ما در طول زندگی برای این است که به آرامش برسیم

سوار ماشینش شدیم و رفتیم سمت خونمون.یه جا زدیم کنار و آب توت فرنگی و آب آناناس خریدیم و نشستیم تو ماشین و همه چیز زندگیم رو سیرتا پیاز و در کمال صداقت گفتم.بعدش هم گفت ممنون که بهم گفتی.کمی حرف زدیم و رسوندم تا در خونه و گفت بعدا بهت میگم که نظر من در مورد ادامه رابطه چیه و خداحافظی کرد و رفت.

باری از رو کونم عه ببخشید از رو دوشم برداشته شد و مثل یک پرنده سبک بال شدم و میتونم راحت سر کچلم رو بزارم رو بالشت و مثل خر بخوابم.

از من کمترین به شما نصیحت و وصیت،هیچ وقت دروغ نگین توی زندگیتون،علی الخصوص توی رابطه ها.

بدترین گفتار، سخن دروغ است که چراغ آن بی فروغ است

فردا روز بزرگی هست.شش روزه که دارم خون خودم رو میخورم.عذاب وجدان داره کونم رو پاره میکنه.دیگه نمیتونم تحمل بکنم.فردا به"سین لپ چال" میگم که هنوز طلاقمون رسمی نشده.بهش میگم و خودم رو راحت میکنم.یا قبول میکنه یا این که میزنه توی گوشم.



هزار آفتاب خندان در خرام توست

عاشقانه ترین جمله این چند ماه پر از افسردگی اخیر رو امروز "سین لپ چال" بهم گفت و اونم وقتی بود که داشت میرفت آرایشگاه واسه ناخناش و پرسید:"فرنچ بزنم واست یا طرح دار؟؟"

ما را به خاطر فضیلت‌ها، بیشتر کیفر می‌دهند

حال دلم داره کم کم بهتر میشه

میشه بگم قربون همتون یا نمیشه؟

لبخند تو یه خاطره ست،تو فکر من یه جای دور

راهم رو گم کردم.دلم میخواد مثل فیلمها دری باز بشه و تمام تصویر سفید بشه و صدای آرش دارا بیاد که میخونه کاش اینجا بودی و من نصفه و نیمه نبودم..... .بعدمن به سمت روشنایی و نور مطلق لایتناهی برم و همه چیز تموم بشه و من به آرامش مطلق برسم.

صادقانه بگم با هیچ دختری دلم خوش نمیشه و هیچ دختری هم دلش به من خوش نیست.

راهم رو گم کردم توی کوره راه زندگی و فقط روز رو شب میکنم و شب رو روز.

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر

امروز اولین دیدار من و"سین صدا کلفت" بود.نه صداش کلفت بود و نه زشت.خیلی هم خوب بود.اسمش رو میزارم"سین لپ چال".دختر قد بلند و خوشگلی بود که میخواد پی اچ دی بگیره.باید دید چی میشه.

گریه را به مستی بهانه کردم

فردا با "سین صداکلفت" قرار دارم.اینو یه فامیلی بهم معرفی کرده.ندیدمش.برم ببینم چی میشه.فقط یک بار تلفنی حرف زدیم و چند تا مسیج دادیم.تلگرامش هم عکس نداره و صدای مردونه ای هم داره.میترسم برم سر قرار و یه مرد باشه و خفتم بکنه.خدا رو شکر قرار یه جای شلوغ و توی یه کافی شاپ هست.

فردا روز خوبی باید باشه.

شرارت ماسک های زیادی میپوشه اما هیچ کدوم به خطرناکی نقاب تقوا نیست

مگه میشه"جین سیبرگ" رو دید و عاشقش اون نبود.اگر یه روزی دختری پیدا کردم که شبیه "جین سیبرگ" باشه جونم رو هم بهش میدم.

هر چه دادم به او حلالش باد غیر از آن دل که مفت بخشیدم

قسمت هایی از نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان:

"شاهی‌جانم، باید برایم دعا کنی. قربان لب‌های عزیزت بروم. قربان چشم‌های عزیزت بروم. قربان بند کفش‌هایت بروم. چه دوستت دارم، چه دوستت دارم، چه دوستت دارم..."


"قربانت بروم، قربان سراپای وجودت، قربان موهای سفید پشت گردنت بروم، قربان مردمک‌های بی‌قرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادیت بروم، تو چه هستی که جز با تو آرام نمی‌گیرم، حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست، کافیست که بتوانم اعتماد کنم، بتوانم بایستم، بتوانم باشم، کافیست که صدایم کنی، بگویی فروغ! و من به دنیا بیایم و درختها و آفتاب و گنجشکها با من به دنیا بیایند. دوستت دارم و دلم تاب تحمل این همه عشق را ندارد. دلم از سینه‌ام بزرگتر می‌شود. دلم مرا به بی‌قراری می‌کشاند."