تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تسلیت به ال پی فن ها

خواننده مورد علاقه من از نوجوانی تا الان،چستر بنینگتون وکالیست گروه Linkinpark خودکشی کرد.

در پی آن باش که دوست داشته شوی و نه آن که ستوده شوی

هی میخوام انگشت توی هر سوراخی نکنم و سرم توی آخور خودم باشه،ولی خوب وقتی توی ترافیک هستم مجبورم پست بزارم.

نکته اول:اصطلاح باند یا band در موزیک به چند آدم گفته میشه که دور هم جمع بشن و هر کسی یه ساز بزنه و کار موسیقی بکنن نه این که دو تا پیرپسر تو سن بالا یادشون بیاد که خواننده بشن و روی ملودی های دزدی و مافیای موسیقی و پول دادن به رادیوجوان خوانندگی بکنن و آخراسمشون هم band بزارن.توی کشور ما از ناآگاهی ملت در هر زمینه ای استفاده میشه.

نکته دوم:خودکشی های چند سال اخیر ستارگان سینما و موسیقی منو به لن فکر میندازه که دلیل خودکشی این افراد چی میتونه باشه،این افراد ثروت رو دارن و از اون مهم تر قدرت.و همین طور مخاطبین صدها میلیونی در سطح دنیا.یه آدم مگه چی از زندگیش میخواد آخه؟اینا همه زنگ خطری هستن واسه افسردگی که فکر میکنم به طور بی سابقه ای داره توی دنیا گسترش پیدا میکنه.

نکته سوم:نمیدونم چرا هیچ کس منو لینک نمیکنه؟؟؟بابا من آدم بدی نیستم.

ته این پست باز میمونه تا باز هم بهش نکاتی اضافه بکنم

قربون همتون

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

الان که این خانم مریم میرزاخانی فوت شده با خودم میگم که کاش میشد جای مرگ آدمها رو عوض کرد.من ناراحتم از مرگش نه چون دانشمند بزرگی بود،چون مادر بود و دختر کوچکی داشت.کاش به جای اون من میمردم.از مرگ من کمتر از انگشتان دو دست کسی ناراحت میشه.من نه دوستی دارم و نه فرزندی و نه کسی که به خاطرش زندگی کنم.هر روز زندگی منم عذابِ.

در هر چیز زیبا، چیزی از زن وجود دارد.

از وقتی که برگشتم ایران و دوباره در وبلاگم رو باز کردم یکی دو تا منبر خوب رفتم براتون.الان هم میخوام توی این پست دوباره برم روی منبر و به مطلبی اشاره کنم که به نظر فدوی حقیر امت بسیارمنطقی هست.

از اوایل قرن بیستم جنبش های فمینیستی راه افتاد که در پی احقاق حقوق زنان و تساوی حق زن و مرد بودن.و در تمام این قبیل جنبش ها کسی که مقصر اصلی هست جنس نر یعنی مردان هست.هیچ شکی نیست که مردان در سیاره زمین ظلم های بسیاری به زنان کرده اند اما اگر بخواهیم منصف باشیم و واقعا عادلانه به قضیه نگاه کنیم هیچ کس به زنان ظالم تر از خودشون نسبت به خودشون وجود نداره.اصلا شکی در این نیست.حالا هی برین بالا و بیایین پایین من میگم که بزرگترین دشمن زنان خودِ زنان هستن.حالا میخواد دوستشون باشه یا مادرشون یا خواهرشون یا مادرشوهرشون یا خواهرشوهرشون یا همکلاسیشون یا همکارشون.زنان تشنه به خون همدیگه هستن.

این چیزایی که میگم حاصل تجربه شخصی خود بنده حقیر و دیده و شنیده ها و دختربازی های فراوان و ازدواج و محیط کاری زنانه ام هست.

هر ازدواجی به طلاق ختم میشه باعث و بانی اون زنان هستن،یا یه زن با مرده دوست میشه و همسرش رو از چشمش میندازه یا خانم میره پیش دوستاش و هی زیر گوشش میخونن که تو از شوهرت سر هستی و حیف تو و این جور کس شعرها یا مادر شوهر یا خواهرشوهر عروس رو خراب میکنن.

صدها بار به چشم خودم دیدم که خانمهای همکارم زیرآب همکارهای خانم خودشون رو مثل آب خوردن میزدن و حتی بهشون تهمت های کثیف دزدی میزدن تا اخراجشون بکنن،حسادتهای زنانه در محیط کار اونقدر زیاد هست که هیچی قابل قیاس با اون‌نیست.

مورد بعدی همین گشت ارشاد هست،شما برین ببینید کی به دخترها گیر میده؟کی اونا رو به زور توی ون گشت ارشاد سوار میکنه؟هیچ مردی به خودش این اجازه رو نمیده به موی بیرون یا آرایش یه زن گیر بده.همه این گیر دادن ها رو خود زنان انجام میدن.

حتی مردی که به زنان ظلم میکنه،به همسرش ظلم میکنه و به زنان دیگر احترام نمیزاره نتیجه مستقیم تربیت غلط مادرش هست.

شما یک نگاه به مترو یا بی آرتی های تهران بکنید.امکان نداره در هر لحظه بحث کلامی یا فیزیکی بین زنان در جریان نباشه.ولی وقتی یه زن میاد توی قسمت مردانه همه مردها بلند میشن و جاشون رو به اون خانم میدن،داستان های دستمالی کردن توی مترو و تعرض هم یک از صدهزار هست و بسیار به ندرت پیش میاد

دخترانی که دوستی های اجتماعی و نرمالی با پسران داشتن(دوستی افلاطونی عاری از روابط جنسی منظور من هست) بهترین گواه بر صحبتهای من هستن که پسرها بهترین دوستانشون هستن.بارها و بارها دختران زیادی به من گفتن که هیچ دوست دختری ندارن و دوستاشون رو فقط و فقط از بین پسرها انتخاب میکنن و با پسرها خیلی راحت تر هستن چون از دوستی با همجنس خودشون چیزی جز بدی ندیدن.

صدالبته که گفتن این حرفها به این معنی نیست که مردان بی تقصیر هستند اما  اگر از محدودیتها،تبعیض حقوق زنان،عدم آزادی و نبود امکانات برای زنان صحبت میکنید اول از همه مشکل رو در همجنس های خودتون ببینید.

تکرار مکررات

اول:امروز  از ساعت ۷ صبح سرکار بودم تا نه و نیم شب.وقتی در دفتر رو قفل میکردم با خودم گفتم تا کی؟؟

دوم:روزهای گرم و پر از بدشانسی رو دارم پشت سر میزارم و نمیدونم قراره چی بشه.

سوم:دیگه پست ناامید کننده نمیزارم‌.

رسم زندگی همینِ گاهی سختِ گاهی ساده

نمیدونم گفتم یا نه ولی بعد از ترانه "دوموج سیاه" از minus1 بیشترین ترانه ای رو که توی عمرم گوش دادم و تقریبا هر چند روز یک بار بهش گوش میدم ترانه "مترسک" از کاوه یغمایی هست.

آن‌هایی که خود را تحقیرشده حس می‌کنند به‌همان اندازه می‌کوشند تا خود را تحقیرکننده بنمایانند.

پراکنده گویی اول:سریالی دیدم به اسم west world که ده قسمت یک ساعته بود.بسیار زیبا و مهیج و جالب بود و همه چیزهایی که من دوست داشتم از جمله مفاهیم فلسفی و ماجراهای عشقی و هوش مصنوعی و صحنه های لختی و خشونت توی این سریال وجود داشت.

پراکنده گویی دوم:همیشه و همه جا تشویق به کتاب خوانی میشه ولی من هر نمایشگاه کتابی که میرم کتابهایی که میبینم همگی کتابهای ادعیه و طب سنتی و چطور فرزند پسر به دنیا بیاورم و قورباغه ات رو قورت بده و نهایتا یه حافظ و یه سعدی هم کنارش بود.پس تکلیف من چیه اگه بخوام کتاب بخونم؟باید همینا رو بخونم؟؟

پراکنده گویی سوم:سابق بر این صداوسیما برنامه هایی پخش میکرد که واقعا بر سطح دانش و معرفت افراد چیزی اضافه میکرد.امکان نداشت شما یک ساعت شبکه چهار رو ببینی و چیزی بر معلومات و دانسته هات توی این یک ساعت اضافه نشه.حتی برنامه های ماهواره و شبکه های ماهواره ای بهتر بودن.من دقیقا یادم میاد که با ماهواره کانالهای mtv و hbo و action و مولتی ویژن و ... رو میدیدم و کانالهای خیلی خوبی وجود داشت که کنسرت و اپرا و مستند و تئاتر و فیلهمای خوبی پخش میکردن.حتی کانالهای فارسی زبان‌ماهواره هم برنامه های خوبی داشت.یک برنامه ای از شهریار قنبری پخش میشد که چقدر اطلاعات در مورد موسیقی و فیلم و شعر و مسائل فرهنگی به مخاطب ارائه میداد.یک برنامه ای بود شماعی زاده مجری اش بود که چقدر اطلاعات موسیقیایی ارائه میداد.سطح پایین ترین ترین برنامه آموزش آرایش هنری بود که والا اونم برنامه خوبی بود.در مورد سینما هم ما ژانر داشتیم،ژانر اکشن داشتیم سابقا و فیلمهای پرفروش و خوبی در ژانر اکشن ساخته شده.ما فیلمهای فوق العاده قوی در ژانر وحشت داشتیم،من هنوز که هنوز جرات دیدن فیلم شب بیست و نهم رو ندارم،فیلمهای زیبایی در همه ژانرها داشتیم.من نمیدونم و نمیفهمم چرا الان اینجوری شده.تلویزیون که بهترین برنامه اش شده خندوانه و آدمهای چیپ و دوزاری که تا دیروز تو اینستاگرام فحش میدن رسانه ملی رو در اختیارشون گذاشتن و عملا هیچ برنامه خوبی در صداوسیما جهت آموزش وجود نداره.ماهواره که همش شده پارازیت و کا نالهای تبلیغ قرص کمر سفت کن و هزار تا شبکه جم که همه رو بریزی روی هم یه کانال درست و حسابی ازش در نمیاد،سینما هم که بهترین فیلمش شده ابد و یک روز که جز نژادپرستی کثیف و نشون دادن بدبختی و شعارهای زرد توش چیزی نبود.داریم واقعا به کجا میریم؟نسلی که داره با اینستاگرام و تتلو و ملیکا تهامی و ممل لمینت و دنیاجهانبخت و ندایاسی و شاهزاده سرین و این جور خزعبلات و آدمهای سطح پایین بزرگ میشه قراره به کجا برسن؟من زیاد خودم توی اینستاگرام میرم و از حجم بالای غلطهای املایی در عجبم.کاری به نسل الان و نوجوونها من ندارم،حرف من اینِ که اون همه برنامه و فیلم و آدمهایی که دغدغه فرهنگ و هنر داشتن کجا رفتن؟

پراکنده گویی چهارم:حرف من به لحاظ فیزیولوژیک و علم پایه و اساس مستحکمی نداره اما وقتی که به یک نفر عشق بورزیم و عمیقا و از صمیم قلب دوستش داشته باشیم خواه فرزندمون باشه،دوستمون باشه یا همسرمون یا پدر و مادرمون،وقتی که غذا میخوره انگار ما داریم غذا میخوریم و سیر میشیم وقتی میره حموم انگار ما سرحال میشیم،اگر قهر بکنه باهامون تا وقتی که آشتی نکنه بدون هیچ تلاشی و هیچ تظاهری حس گرسنگی و میل به غذا نداریم،وقتی کنارش هستیم درد و بیخوابیمون کمتر میشه،اگر پریود هستیم کمتر خونریزی میکنیم،حس میکنیم که الان گرسنه یا تشنه هست.بیشتر از این که بهش بگیم دوستش داریم ازش میپرسیم که صبحانه خوردی؟ناهار خوردی؟فلان کارت یادت نره،مسواک بزنی و ... . شاید حرفهای من احمقانه به نظر بیاد ولی فکر میکنم دوست داشتن واقعی همین چیزا هست نه این که واسه ولنتاین یه خرس گنده اندازه گاو مش حسن واسه طرف بخری.

پراکنده گویی پنجم:بعضی انسانها گلایه میکنن که بعد از ماه ها یا سالها که در رابطه ای بودن طرف مقابل اخلاقش عوض شده و آدم دیگه ای شده.وقتی وارد یک رابطه میشه شخص یا در مراحل اولیه آشنایی هست.از همون ابتدا اگر زیرک باشه و حواس جمع و تستسرونها و ترشح هورمون های جنسی بقیه حواسش رو ازش نگرفته باشه متوجه میشه که این شخص مناسبش نیست.همه چیزها توی همون اوایل آشنایی مشخص میشه ولی بیشتر وقتها ما با خودمون یا دیگران لج میکنیم و نمیخواهیم حقیقت رو قبول بکنیم و همین میشه که رابطه ای که اصولا اشتباه هست پایه ریزی میشی و رشد میکنه اما به شکل غلط و اشتباه.

پراکنده گویی ششم:عاشق همتون هستم.

نادان همیشه آنچه را که نمی‌فهمد می‌پرستد.

خنده های رامبد جوان تخمی تر از بغض کردن های احسان علیخانی هست

بدی‌های ما در دنیا به یادگار می‌ماند و خوبی هایمان همراه با ما به گور می‌رود

آدمی نیستم که توهم توطئه داشتم و بگم که کره زمین تخت هست و آدم فضایی ها وجود دارن و ناسا داره به مردم دنیا دروغ میگه.اصلا توی فاز توهم توطئه نیستم.ولی رفته رفته دارم به یه باور میرسم که اتحاد کثیفی بین دولتها و شرکتهای داروسازی وجود داره و دارن روی مغز مردم تاثیر میزارن و کنترلشون میکنن.

بیماری مثل دیابت به مراتب خطرناک تر و مهلک تر و همه گیر تر از سرطان هست.آدمهایی که دیابت میگیرن،نیروی جنسیشون رو از دست میدن،زخم هاشون خوب نمیشه،پزشکان مجبور میشن دستها و پاهاشون رو قطع بکنن،خیلی هاشون کور میشن،نمیتونن راه برن،تغذیه و هضمشون با مشکل مواجه میشه و صدها مورد دیگه که خانواده ها و افراد درگیر با دیابت  و دیگران بهتر از من میدونن.اما داروهای دیابت به ارزانی و راحتی در دسترس قرار داره و از دیابت هیچ دولت و نهادی غول هفت سر نمیسازه.اما وای به وقتی که اسمی از سرطان بیاد،هزاران نهاد حمایتی از سرطان وجود داره  و رسانه ها مرتبا از سرطان به بدی یاد میکنن و داروهاش در همه جای دنیا نایاب و بسیار گرون هستن.من احساس میکنم که درمان ایدز و سرطان و بسیاری از بیماری های مهلک کشف شده و وجود داره اما دولتها و شرکتهای بزرگ داروسازی اینو از مردم پنهان میکنن و دوز های خیلی خفیفش رو با قیمتهای گزاف و نجومی میفروشن.در این میان هم رسانه ها پروپاگاندای کثیفی رو مرتبا حول محور بیماری های خاص انجام میدن.

خیلی ساده انگارانه هست که قبول بکنیم کشف علاج سرطان و ایدز و بیماری های دیگه واسه دانشمندان بعید هست و دور از دسترس.خیلی ساده انگارانه هست که قبول بکنیم دولتها از پس هزینه خرید داروهای بیماری های خاص برنمیان.

مرد شاد و زیبا مال همه است، کسی هم که مال همه باشه، مال تو نیست و آن وقت تو می‌مونی و غصه‌ها

بازگشت به خویشتن خویش اول:توی مترو جمله ای نوشته بود به این مضمون که:"متروی ایران جز ارزان ترین متروهای دنیا می باشد.پرداخت نکردن بلیط زرنگی نیست،بلکه بی انصافی است".به عنوان کسی که سه کشور متمدن رو دیده و گشته و اروپا رفته و از این کیرگوزبازی ها و پزدادن های الکی باید عرض کنم که درست میگه.متروی تهران واقعا در مقایسه با دیگر کشورها ارزون قیمت هست.کلا حمل و نقل و بنزین و قبض آب و برق و گاز و تلفن و کرایه اتوبوس و تاکسی خیلی خیلی ارزون تر هست درمقایسه با کشورهای دیگه و حتی در مقایسه با حقوقی که اونا میگیرن و ما میگیریم.


بازگشت به خویشتن خویش دوم:اگر تصمیم به ازدواج دارین با طرف بگردین،مسافرت برین،سکس بکنید،مهمونی برید،قشنگ زیر و بالاش رو ببینید،وقتی از خواب بیدار میشه،وقتی گرسنه هست،وقتی خسته هست،قشنگ محکش بزنید.اگر هم خیلی هول هستین که زود زن بگیرین و میختون رو توی دیوار بکوبید یه جوری دستی کار خودتون رو راه بندازین ولی عجله نکنید.رفت و آمد خیلی مهم هست.


بازگشت به خویشتن خویش سوم:درصد بالایی از پسرها و مردان و ازجمله خود بنده حقیر فدوی امت اخلاقی که داریم اینِ که دلمون میخواد زنهای زیادی رو فتح بکنیم.منظور از فتح یعنی بهش نزدیک بشیم و شماره اش رو بگیریم و بعد از کوتاه زمانی بریم سراغ بعدی و این جوری از لحاظ روحی ارضا میشیم مثل گرگی که به گله میزنه و همه گوسفندها رو زخمی میکنه و هیچ کدوم رو نمیخوره.البته ببخشید که این مثال رو زدم.شاید بعضی دخترها هم این اخلاق رو داشته باشن.اما چیزی که میخوام بگم اینِ که زیبایی رابطه به این نیست که با طرف آشنا بشی و بعد ولش بکنی،شما در طول زمان و هر چقدر که جلوتر برین درهای جدیدی از رابطه براتون باز میشه.رابطه مثل یک نهال هست که باید بکاریش و مواظبش باشی و بزرگش بکنی و حفظش بکنی تا درخت تنومندی بشه و میوه و گل بده.به خودتون و طرف مقابل اجازه بدین و زمان بدین و بزارین کم کم به هم نزدیک بشین.اون وقت خواهید دید که چقدر همه چیز زیبا و دلفریب خواهد بود.


بازگشت به خویشتن خویش چهارم:من در تمام زندگی که داشتم انصافا آدم بدی نبودم،بد کسی رو نخواستم،مقررات رو رعایت کردم،شرافتمندانه زندگی کردم،پول کسی رو نخوردم،دروغ نگفتم و خیلی اخلاقیات خوب داشتم و دارم و سعی میکنم همیشه بهتر از قبل باشم.اما گاهی از خودم میپرسم که چی؟منی که این همه خوب بودم  چرا اینقدر درگیر مشکلات هستم؟آیا باید در این دنیای بی رحم باز هم خوب ماند؟


بازگشت به خویش خویش پنجم:نمیدونم کجا خوندم که وقتی آدمی مشکلی داشته باشه فکر میکنه که بزرگترین مشکل دنیا رو داره.ولی در واقع این طور نیست،اون قدر آدمهای بدبخت در ده کوره ها و مناطق دورافتاده با فقر و رنج و محرومیت و بیماری دست و پنجه نرم میکنن از بدو تولد تا لحظه مرگ که مشکل ما هیچ چیزی در مقابل اونها نیست.


و در نهایت:بسیاری از نویسندگان زیگ زاگ هایی دارند.می روند و برمیگردند،کار ضعیف می کنند و دوباره بر میگردند و کار قوی ارائه می کنند.

----------

قربون همتون