من مدت کوتاهی رفتم اروپا و تا دهن همه رو سرویس نکنم با خاطرات اونجا ول کننیستم.
القصه،یه بار من اونجا سوار اتوبوس شدم و از یه شهری به شهر دیگه ای میخواستم برم و مسافت ۶ ساعت بود.اونجا هم بین راه وایساد راننده توی یه رستوران بین راهی و من یه بستنی خریدم و به ادمها نگاه میکردم که چشمم افتاد به یه دختری که خدا منو ببخشه به غایت زشت بود و اون قدر چاق بود که اصلا من در زندگیم آدم این قدر چاق ندیده بودم،حالا جدا از قیافه و هیکل خیلی خیلی خیلی چاقش یه لباس چسبون پوشیده بود که به تن یه آدم ۴۰ کیلویی هم این لباس نمی رفت از بس که تنگ بود.و یه ساپورت پوشیده بود و یه با اون هیکل وحشتناک چاق یه کوله پشتی انداخته بود اندازه یه کف دست و رو همه این چیزایی که گفتم داشت سیگار هم میکشید.یعنی یه سوژه ای بود که اگه ایران بود خوراک سوژه و خنده و متلک ملت میشد.اتفاقا اون رستوران طوری بین راهی هم خیلی شلوغ بود ولی خدای من شاهده کور بشم اگه دروغ بگم دریغ از یک نگاه،یک نفر پوزخند نزد،یک نفر اصلا مسخره نکرد،اصلا انگار نه انگار،اون دختر با اون وجنات و سکنات اصلا و ابدا واسه کسی قابل توجه نبود.و خود دختر هم هیچ مشکلی با هیکل و لباس پوشیدنش نداشت و با اعتماد به نفس و نرمال زندگیش رو میکرد.
ولی الان من توی خیابون که راه میرم یا میرم توی شهرستانها اینقدر تو سر دخترها زدن،اینقدر از بچگی تحقیر سیسماتیک شدن توسط رسانه و مدرسه و والدین،اینقدر متلک زدن بهشون که هیچ اعتماد به نفسی ندارن.تا یه کره خر بهشون کمی محبت میکنه جسم و روحشون رو میدن به اون پسر و میدونیم که بعدش چی میشه،یا واسه اعتماد به نفس انواع عمل ها رو میکنن،یا با عقده و تنفر از جنس مخالف بزرگ میشن و دختری مثل خودشون تحویل اجتماع میدن.
نوع نگرشمون رو باید عوض بکنیم.آدمها همه زیبا هستن،جسم خودتون رو دوست داشته باشین،کم مویی،چاقی،سلولیت،ترک پوست،رنگ مو و پوست،کک و مک و هر تصوری از زشتی که دارین رو بریزین دور.همه زیبا هستیم توی هر وضعیت جسمی و فیزیکی.
تراویس جان کاملاااااا درست میگین
ارادت
ما ارادت داریم خدمت شما
.
لبخند ها ساختگی شده
بغض ها توی گلو مردن
و 50 سال اینو تحمل میکنیم
تنهایی و جدایی شرف داره به این زندگی
قربانت
اتفاقا اینکه از سفری که رفتی مینویسی رو خیلی دوست دارم و فکر میکنم اکثریت هم دوس داشته باشن .
اره متاسفانه اینجا خانواده ها خودشون مسخره کردن رو یاد بچه هاشون میدن .
مسخره میکنن جک میسازن و عقده ای وار زندگی میکنن.
چرا کامنت ها رو هرکدومو که بخوای تایید میکنی ؟! :/ اگه کامنت گذاشتن اذیتت میکنه بگو کامنت نذارم
من همه رو تایید میکنم
کاش یاد بگیریم این چیزای خوب را
کاشکی
سربازی که نرفتی؟
یادمنمیاد از سربازی رفتنت چیزی نوشته باشی..پس مجازی هرچقدر میخای درباره سفرت بنویسی^_^
اخه اصولا اقایون یک سربازی میرن دهن همه ارو یکعمر سرویس میکنن بخاطر خاطراتشون.حالا شما سفرجایگزین سربازی:-p
جدای از شوخی دوست میدارم خاطرات سفرت رو..و درباره متن هم حق باشماست.اونسمت مسخره میکنناما نه به شدت ایران:(
باکمال تاسف در اوج فرهنگ.بی فرهنگیم:(
من سربازی نرفتم؟؟؟؟؟
من مثل مرد لب مرز خدمت کردم.کی میگه من سربازی نرفتم؟اتفاقا من از اوناش بودم که نه کسری خدمت آوردم و نه دنبال معافیت و این حرفها بودم
با سلام ودرود .راستش حرفایی که تو متن نوشتین من سالها منتظر بودم از زبون یکی بشنوم .کاملا حق با شماست توی ایران کافیه یه ایراد کوچیک داشته باشی اونوقت که دایم از حضور در جامعه وجمع باید بترسی تا مضحکه دیگران نشی .یک مورد هم اینه که بعضیا میخان خودشونو به رخ دیگران بکشن وبا تحقیر دیگران خودشونو بالا بکشن .ممنون ازنوشتت..
قربانت
اوه اوه ...ببخشید...غلط کردن برا اینجور وقتهاس
پس چرا یادم نمیاد خاطره نوشته باشی تراویس؟؟
شایدم من یادم نیس..
خواهش میکنم
تراویس خوبه از خاطراتت میگی ادم یکم ذهنش از میشه یاد مگیره از اخلاقای خوب بلاد کفر
قربانت
منم دو هفته پیش تو اتوبوس یه آقایی رو دیدم که یه شلوار نخی زنونه گل گلی پاش بود با کتونی و یه تیشرت سفید که تصویر کارتونی یه دختر روش بود . موهاشو قرمز کرده بود و از همه جالبتر این بود که لاک سیاه زده بود. اولش چشمم گرد شد ولی خیلی زود فهمیدم توریسته. توی راه ازش پرسیدم که کجائی هستی گفت اهل بیلبائو اسپانیا هستم. خیلی با شخصیت و محترم بود. اون موقع این به ذهنم رسید که چقدر خوبه ایرانی نیست و هر جوری که راحته زندگی میکنه.
چرا دیر به دیر پست میذارین؟ البته صاحب اختیارین ولی ما به پستاتون عادت کردیم
آخه نمیخوام راجع به هر چیزی نظر بدم یهو یکی ممکنه در بیاد یه چیزی بهم بگه
کلا دلزده شدم. من یه آدم کمالگرا بودم و در تموم عمرم همیشه نواقص خودم رو دیدم، خودم رو با نواقصم شناختم که.شناختی از جهان بیرون نداشتم و فقط تصور میکردم .تصورم این بود ادمها بهتر باشن ، زندگی بهتر باشه. ولی برخلاف تصورم همهچیز مزخرف بود. آدمها در برخورد با هم ، یا متعصب بودن یا دورو یا خائن یا نژاد پرست و توی اون رذیله ، استادی میکردن . اخیرا توی گروهی بودم که همه ادعای برابری جنسیتی داشتن . ۹۰ درصد اعضا ،ورای نگاه شون تعصبات بی پایهای بود که بوی تعفنش خفهم میکرد . همه بخاطر تعصب دور هم جمع شده بودن وشعارای قشنگ قشنگ میدادن و پستای چارتا کانال دوزاری تلگرام رو غرغره میکردن . حالم بد شد. اتفاقات خوب در جامعهی ما رخ نمیدن ، اگر هم در حال رخ دادن باشند اونقدر پایهی سستی دارن که میشه نادیده شون گرفت. من از اوضاعمون خیلی ناامیدم . این پست شما، داره از اتفاقی حرف میزنه که در ایندهی دویست سالهی این جامعه هم نمیگنجه . ما سر اصول و بدیهیات اخلاقی ، در گل موندیم هنوز ..
دل پری داری مهدیه
من تقریبن تا 25 سالگی بهخاطر همین حرفا، از مردها بدم میومد، حتی هنوزم اعتماد به نفس ندارم،
قربون تو بشم من