صبح ساعت ۶ از خونه زدم بیرون،هوا گرگ و میش بود،هنوز هم توی راه برگشتم،کار پدرم رو در آورده.عزیز دل رفته اتریش،چند وقتی نیست،زودتر بگذره و بیاد،هنوز یک روز نشده که شیاطین درونم زنده شدن و صد البته دلتنگش هم شدم.شانس بزرگ زندگی من همین عزیز دل هست،خیلی دوستش دارم.
حوصله آشپزی ندارم،یه زرشک پلو با مرغ میخرم و با دو تا لامپ کم مصرف،یکی رو میزنم توی پاگرد اول،یه دختری اومده طبقه اول و خودش تنها زندگی میکنه.نمیخوام راه پله تاریک باشه و بترسه شب که میاد خونه.هر چند گه خوریش به من نیومده ولی نمیدونم چرا میخوام این کار رو بکنم.یه لامپ رو هم میزنم توی پاگرد طبقه خودم.بعد تی رو بر میدارم و راه پله ها رو تی میکشم تا بشن مثل دسته گل.
تنهایی و داشتن میل جنسی بالا
همون گرم مزاجی خوب نیست
امیدوارم عزیز دلت زودتر برگرده
آفرین به این حس اجتماعیت که حواست به همسایه ت هست
:))))
ناراحت نباش به زودی میاد، الانم تلگرام و اینا هست یکم دلتنگی رو میشه رفع کرد.
هر چی آرزوی خوبه مال تو
تراویس شگفت زده شدم از این آدم جدید. بابت لامپ هم دمت گرم. تا عزیز دل میاد اینجا برامون پست های سلامتی و آب کرفس و اینا که گفتی بزار، بقیه اش سر کار هستی ، یکمش هم با عزیز دل حرف بزن که روزا بگذره و بیاد
عزیز دل نیاز جنسی تونو برطرف می کنه عایا ؟