میخواستم تم وبلاگم رو عوض کنم ولی دیدم نمیشه من سلیقه اش رو ندارم و بلد هم نبودم و گفتم کلا بی خیال.این کارها به من نیومده.
دیگه تو سن 30 آدمها یه کمی پخته تر میشن.مثلا من از چت کردن با غریبه ها کمی میترسم.برای از دست دادن شغلم کمی میترسم.برای تعویض خونه،وام گرفتن،بچه دار شدن و ماشین خریدن کمی میترسم.
میدونید شاید این ترس به خاطر این باشه که من از لحاظ مالی هنوز قوی نیستم.آدم اگه تو حساب بانکیش پول داشته باشه و پشتش گرم باشه میگه کس خارش ولی امثال من از همه چیز و از تغییر میترسن.
شاید چون یه پیک مشروب در غیاب همسرم زدم مهربون شدم اما همین جا میخوام از این عزیزان که همیشه وبلاگ من رو میخونن تشکر کنم و بگم قربان شما،بوس بوس.
هولدن کالفیلد
phil
آویشن
ماهی
دندون
نازگل
مگهان
friends
جوجه مدیکو
شادی
شما دوستان ندیده ام خیلی خوب هستین و خیلی دوستون دارم.
امروز همسرم رفت شمال و من تونستم بر وسوسه های شیطانی غلبه بکنم.چون دیروز دوباره سیما بهم زنگ زد و حرفای اغوا کننده ای در مورد اپیلاسیون و این که اونجاش خیلی نرم و صاف شده بهم زد.لعنت به من که جواب تلفنش رو دادم.همین جوریه که آدما خیانت میکنن دیگه.ترجیح دادم به جای این که اونجای نرم و صاف سیما رو ببینم برم خونه مامانم سریالهایgem رو ببینم و کتلت بخورم.
هر چی سر آدم میاد از زمان های خیلی دور تا انقراض نوع بشر فقط و فقط به خاطر این شهوت هست و لاغیر.
بنده حقیر فدوی امت به عنوان برادر کوچکتر و خاک پای همه شما بزرگواران میخوام نکته ای رو از باب نهایت ارادتم عرض کنم.
من زمانی که تازه اومده بودم تهران اوضاع مالیم خوب نبود.واقعیت رو دارم میگم.به خاطر همین رفتم و توی یه خانه سالمندان کار میکردم و شبها هم اونجا میخوابیدم و همه کاری میکردم.نمیخوام وارد جزئیات سختی های کارم بشم چون واقعا واسه مردم عادی مشمئز کننده هست.اما بهتون چند نکته رو از تجربیات کارم تو اون محیط میگم.
1-افرادی که شغلشون کمک بهیاری در بیمارستان و مراقب هستن در آسایشگاه سالمندان واقعا انسان های مقدسی هستن و کاری رو انجام میدن که کمتر آدمی میتونه انجام بده.منظور من پرستارها نیستن چون پرستارها اکثر قریب به اتفاق آدمهای بی عاطفه،سنگدل،مغرور،بداخلاق،پول پرست،خاله زنک و تنبل هستن.
2- فکر نکنید آسایشگاه سالمندان جای آدمهای تنها و بی کس و فقیر و بدبخت بیچاره و مهربون هست.توی این آسایشگاه ها اکثرا مردهای ظالمی رو میدیدم که به خاطر بیماری گذاشته بودن اونجا.مردهایی که در طول زندگیشون بسیار ظالم نسبت به همسرانشون بودن،مردهای بداخلاق و خائن و حالا که از بد روزگار بیمار شده بودن و از عهده انجام کارهای خودشون بر نمیومدن همسرانشان به آسایشگاه منتقلشون میکردن و از شرشون راحت میشدن و با فراغ بال و پول زیاد میرفتن امریکا و فرانسه.پس نتیجه اخلاقی اینِ که به سلامت خودتون مغرور نباشین و با همسرانتون مهربون باشین تا اگر روزی مریض وزمین گیر شدین ازتون نگهداری بکنن و نزارن اون قدر تو رختخواب زیر خودتون برینید تا تمام بدنتون زخم بشه.
چندتا چیز تو وبلاگ نویس ها به شکل اپیدمی وجود داره و من دعا میکنم که بهشون مبتلا نشم.چند تا چیز مزخرف و غیرقابل تحمل:
1-خطاب کردن همسرشون به اسم همسری یا شوهری و قربون صدقه رفتنش
2-عکس بچه هاشون رو گذاشتن
3-شعرای مزخرف عاشقانه
4-تبلیغات حجم دهنده آلت و سفت کردن سینه
5-نوشتن در مورد کتابهای خوانده شده و نشده
6-قالب های سنگین پر از قلب
7-آهنگ گذاشتن روی وبلاگ
8-وبلاگ های خاک گرفته شده و به روز نشده
9-روشن نبودن موضوع وبلاگ.
10-زرت و زرت آدرس عوض کردن
11-نظر یادت نره
12-به وب منم سر بزن
13-منو لینک کن آجی.
دلم میخواد ماریجوانا بکشم و آهنگ Marooned از پینک فلوید رو بزارم با صدای بلند پخش بشه و سرم رو بزارم روی پای سین چشم سبز و تو جنگلهای شمال باشیم.ولی افسوس که اگر بفهمه من قبل ازدواجم سیگار میکشیدم بیچاره میشم و تو شمال هم که میریم اجازه ندارم حتی دستش رو بگیرم و به این سبک آهنگها هم میگه:" آشغال ترانه".
اما من عاشقانه دوست دارم.
امشب صاحبخونه طبقه دوم اومده بود سراغ مستاجر و منم از بد حادثه وسط اون ماجرا بودم و به چشم خودم دیدم که چطور صاحبخونه یه زن تنها رو شخصیتش رو خرد کرد.
بعد از رفتنشون با خودم گفتم درسته خونم کوچیکه،درسته طبقه چهارم هست،درسته آسانسور نداره ولی مال خود خودم هست.
شبهایی که سین چشم سبز سرکار هست من میشینیم خونه و خیلی از وقتها هم تلویزیون که برنامه غمگینی پخش میکنه گریه میکنم.شاید افسردگی پنهان دارم و خودم نمیدونم.
اما نکته عجیب اینه که من با شادترین برنامه ایران گریه کردم.چند شب پیش تو برنامه خندوانه مهموناش همه افغانستانی بودن و جناب خان یه تیکه غمگین اومد و گفت هیچ وقت جنگ برنگرده و من گریه کردم.
از حماقت بی حد وحصر و کمبود فرهنگ و مطالعه و نبودن الگوی مناسب برای نوجوونا و افول و نزول و پایین بودن شعور امروزه مردم همین رو بگم که یه آدمی به اسم تتلو میاد تو پیجش و میگه بگین بغ بغو بعدش صدها هزار نفر آدم متاهل و مجرد و تحصیلکرده و محصل و با خانواده های خوب میان میگن بغ بغو بعدش همین روال ادامه پیدا میکنه با کلمات آلبالووووو و شفتالووووو و الخ.
جالب قضیه هم اینجاست که همین عزیزان بغ بغو کنان در آینده قراره استاد دانشگاه و پدر و مادر و نماینده مجلس و مهندس و دکتر و ... بشن.
1-اگر بتونم بیشتر از ساعت 12 شب بیدار بمونم باید بهم جایزه بدن.
2-دوست دارم ماشین بخریم.
3-دلم میخواد برم بام تهران رو با همسرم ببینم.
4-سایت دیوار خیلی باحاله.
5-فیسبوک که میرم میبینم که مثل یه آدم در حال جون دادن هست.پارسال همین موقع ها چه غوغا و شلوغی تو فیسبوک بود.اما الان هیچی.من موندم پس چطور بتونیم دوستای قدیم رو پیدابکنیم.شاید هم خیلی بهترباشه که دوستها و عشقهای قدیم دوباره زند ه نشن.
6-تغییرات جدید بلاگ اسکای بسیار مناسب شده برای کار کردن با موبایل.
7-بعضی وقتها زن هایی تو خیابون میبینم کنار شوهراشون که کاملا سینه هاشون معلومه.مرداشون چی فکر میکنن با خودشون؟