امروز پیش یکی از همکارهای خانم نشسته بودم و بهش گفتم دیروز رفتم سینما و اونم گفت فلانی راستش رو بگو با دوست دخترت رفتی و ول کن نبود و میگفت کیه و چند سالشه؟حالا هی قسم بخور که بابا تنها رفته بودم و دوست دخترم کجا بود و این حرفا،مگه باور میکرد.
من نمیدونم چرا واسه خانمها این چیزا اینقدر جالبِ.
رفتم سینما پردیس قلهک و فیلم در حال و هوای عشق رو دیدم.فیلم خیلی خوبی بود،فقط بر عکس سری های قبل یه سری آدم نخاله که خودشون رو روشنفکر میدونستن اومده بودن و هی میخندیدن.
فیلمی بود که آدم رو تو فکر میبرد.
دیشب حول و حوش ساعت 2 بامداد با پِ چشم آبی جروبحثمون شد که نتیجتا تصمیم گرفتیم نهال نوپای دوستی دو روزه رو خشک کنیم و تا بیشتر نرفتیم رو اعصاب همدیگه همین جا تمومش کنیم.
و من الله التوفیق
17 شوال 1434
یه هارد اکسترنال 1TB خریدم که به اندازه کف دستِ یه بچه 6 ماهه هست و الان نوستالیژی دونم قلمبه شده و یاد سال 79 افتادم که هارد کامپیوتر من 40GB بود و انگار شق القمر کرده بودم یا یه جزیره خصوصی خریده بودم.