کوتاه سخن اول:نمیدونم قبلا گفتم یا نه؟ولی خیلی ناراحت هستم از این که ما ایرانی ها هیچ خرده فرهنگی نداریم.
کوتاه سخن دوم:یادم میاد چند باری با دوستان بحث این بود که اگه حیوون بودین دوست داشتین چه حیوونی باشین و هر کسی به فراخور خودش شیر و پلنگ و خرس و ... رو انتخاب میکرد و امروز من فهمیدم که چی میخوام بشم.من میخوام زنبور عسل بشم.اما نه زنبور کارگر ماده که تمام عمر مشغول کار هست و نه زنبور ملکه که تمام عمر باید درد زایمان رو تحمل بکنه،بلکه زنبور نری که کاری جز جفت گیری با زنبور ملکه نداره و مفت میخوره و میخوابه.
کوتاه سخن سوم:شاید مشکلی در کودکی داشتم و این در من نهادینه شده اما واقعا از این که فراموش بشم میترسم.و الان متوجه این موضوع شدم که چرا با هر دختری دوست میشم واسش هدیه میخرم،میترسم از این که وقتی کات کردیم منو فراموش بکنه.اینم یه نوع ترس احمقانه هست.
کوتاه سخن چهارم:فروردین ماهی هست که بسیار سخت میگذره و بدترین ماه هست از لحاظ مالی.
کوتاه سخن پنجم:چرا تو انستاگرام همه چیز رنگی رنگی و زیبا هست؟پس زندگی واقعی کجاست؟
کوتاه سخن ششم:دیگه چیزی یادم نمیاد،یادم اومد میاد مینویسم.
کوتاه سخن هفتم:قربون همتون.
کوتاه جواب اول : خب اینو نباید به همه تعمیم بدی
شاید ما داشته باشیم یه ذره ش را
کوتاه جواب دوم : چه انتخابی کردی
کوتاه جواب سوم : هرکسی از یه سنی به بعد این ترس را با خودش داره و هر کسی ترس از تنها شدن را انکار کنه معلومه بیشتر میترسه
کوتاه جواب چهارم : واقعا امان از فروردین و پول نداشتن
کوتاه جواب پنجم: بعله
کوتاه جواب ششم : منم چیزی یادم نمیاد
قربونت با اون اسم خوشگلت
میدونستی که ملکه بعد از دو سه بار جفتگیری با یه نر میکشتش تا تعداد نرها رد کندو از 500 تا بیشتر نشه؟ تو از اون نرها خوش شانس تری چون اونا تو کل عمرشون 2 3 بار بیشتر شانس نزدیک شدن به زن رو نداشته ن ولی تو آباد کردی از این نظر.
گه خوردم پس.نمیخوام زنبور بشم
نوشته هات جذاب نیس مث قبل از سین بگو
چیزی واسه گفتن ندارم.تازه نوشته هام مثل خودم شدن.غیر جذاب و مزخرف
من همه عمرم از صدای بلند و صدای جیغ ترسیدم.. خودشم ترسیدم مث چی ...

صدای جیغ که بشنوم تعادلمو از دست میدم کلا فلج مطلق!
با صدای بلند مثل همین داد و جیغ هم کسی باهام حرف بزنه زود گریه م میگیره....
ولی خب من دلیلشو میدونم. شونزده سالم بود که بابابزرگم در حالی که دستش تو دستم بود داشت جلو چشمم جوون میداد. بعد خاله خانوم بنده از در اومد تو واستاد دستشو کشید رو سرو تنش و با صدای وحشتناکی جیغغغغغغغغغغ کشید....
آخ آخ یه جوراییم شد
اینا چیه نوشتی همون فوش بدی بهتره :|
معذرت میخوام
من همه عمرم از صدای بلند و صدای جیغ ترسیدم.. خودشم ترسیدم مث چی ...

صدای جیغ که بشنوم تعادلمو از دست میدم کلا فلج مطلق!
با صدای بلند مثل همین داد و جیغ هم کسی باهام حرف بزنه زود گریه م میگیره....
ولی خب من دلیلشو میدونم. شونزده سالم بود که بابابزرگم در حالی که دستش تو دستم بود داشت جلو چشمم جوون میداد. بعد خاله خانوم بنده از در اومد تو واستاد دستشو کشید رو سرو تنش و با صدای وحشتناکی جیغغغغغغغغغغ کشید....
آخ آخ یه جوراییم شد
اینا چیه نوشتی همون فوش بدی بهتره :|
ببخشید
من واقعا موافقم و تمام تلاشم رو تا جایی که بدونمبرای فرهنگ سازی میکنم.
من از تاریکی خیلی زیاد میترسم.
من دوس دارم عقرب باشم.
من خیلی دوس دارم فراموش بشم.
من از فروردین بدم میاد چون امتحانام رو توش گند میزنم.
و در نهایت تو عزیز منی
منم با نظر .. موافقم یه کم جذابتر بنویس
جذابیتی ندارم دیگه.ببخشید.
من دوست داشتم طوطی باشم ...
توی اینستاگرام به نظرم اکثر چیزها الکی باشه ، خیلی مثل فیلم هاست همه چی !!
من برام مهم نیست که بقیه منو یادشون باشه یا نه . حتی خاطره نگهدار هم نیستم ...
جدی میگی؟؟بد نیست به نظرت؟
سلام تراویس، چه خبر؟
خوش گذشت تعطیلات؟
سال نو مبارک همراه با بهترین آرزوها
از سه قسمته نوشته ت میشه اینطور در موردت برداشت کرد:
یه آدمه فهیم و دست و دلباز که به فکر راحتیه خودشه
ارادت داریم
آره واقعا ...
من آدمی هستم که خوب بلدم خودم خودم رو دق بدم برای همین سعی میکنم چیزی بعدا میتونه باعث ناراحتی م بشه رو نگه ندارم ولی به طرز جالبی آدم ها رو خوب یادم میمونه :)
خوبه.پس حافظه خوبی داری
زنبور:)
اینستاگرام عنه هیچ وقت نبودم هیچ وقتم نمیشم داخلش
چاکریم مرد بزرگ
من هی دستم رفت که تو گروه بالا عضو شم بعد تا پیغام اومد که دو یو وانت جوین د گروپ ... یادم افتاد که چه قدر دفعه ی پیش ریده شد تو رابطه های وبلاگیم و کنسلش کردم !
این که تو اینستا ملت رنگی رنگی ن رو دوست دارم اتفاقا ... دنیای واقعیمونو که گوه گرفته لاقل تو دو سه تا عکس رنگ دار ادای خوشی رو دراریم !
هیچ کس از فراموش کردن و فراموش شدن خوشش نمیاد ولی اگه فراموش هم نکنیم که دیوونه میشیم .
+ تازه شم ... هنوزم خوب و جذاب مینویسی :)
قرررررررررررررررربونت برم
دوباره کم پیدا شدیا
کجا تشریف دارین
تلگرامیم دیگه
کوتاه سخن هشتم: خوش برگشتی تراویس مودب باش
ادما وقتی فیلتر میشن چی کار میکنن؟ رفتی بلاگ اسکای تعهد دادی؟
آدرسم رو عوض کردم
پس آدمای دیگه چطوری پیدات کردن؟
من از بیماری خنگی رنج میبرم
اصلا هم خنگ نیستی
تو چه جوری پیدام کردی؟بقیه هم همین جوری
یه نکته ی جالبی هست که تو اصلا بهش توجه نکردی و اون اینه که یه دوره ای وجود داره که اصلا تو کندو به زنبور نر نیازی نمیشه، یعنی دوره ی تخم گذاری و اینا تمومه و واسه همین توی این دوره که معمولا تو ماه های سرد سال هم هست، این زنبورا از کندو بیرون انداخته میشن و هیچ کندویی هم قبولشون نمیکنه. و معمولا هم می میرن تو این دوره. حالا گفتم حواست به خودت باشه.
گه خوردم.نخواستم اصلا
آخییییش بالاخره رو نمایاندی..

زنبوره رو خوب اومدی :) خیلی بهت میاد.
امیدوارم بیشتر برای خواننده های اینجا وقت بذاری. خوب نیست مردمو معتاد وبلاگت کنی بعد یهو غیبت بزنه
ارادتمندیم
سلام
از حرفهای فیلسوفانه ات خوشمان آمد.
میشه هر کدومش سرفصل یک دوره تحصیلی شد.
ولی جالب بود.
مشتاق آغاز و ادامه باهات هستم،
ارادت دارم
خوش به حال دوست دخترات چقدر دست ودل بازی

اگه برا سین اینقدر دست ودل بازی می کردی جونش رو فدات می کرد
زنبور خوب آمدی الان هم یه انسان با صفات زنبور نری
بی ادب