سخن اول:حالا همچین هم واسم مهم نیست ولی این آمارگیر بلاک اسکای هم کسش خله یا شاید هم درسته و واقعیت همین باشه،مثلا یه روز هزار و سیصد تا بازدید کننده داره وبلاگ یه روز ۱۴ نفر!!.آخه جور در نمیاد.مگه میشه؟
سخن دوم:دارم سریال American Horror Story رو میبینم.بد نیست،قشنگه.خوشم میاد،ترسناکه.صحنه هم نداره.شاید باورتون نشه ولی من از فیلمی که توش پر صحنه سکسی باشه بدم میاد.
سخن سوم:قطعه سوگند از شجریان بسیار بسیار زیباست.
سخن چهارم:بحمدالله شیراز داره خنک میشه.گاییده شدم تو این گرما.
سخن پنجم:من هنوز هم شبها کابوس دانشگاه رو میبینم.خدا رو شکر تموم شد،خیلی اذیت شدم توی دانشگاه تا مدرک رو گرفتم.
سخن ششم:من متولد مهر ۱۳۶۴ هستم،نمیدونم مهر که میاد ۳۶ سالم تموم میشه میرم تو ۳۷ یا این که ۳۷ سالم تموم میشه میرم تو ۳۸ سال.در این حد خنگم.
سخن هفتم:واسه تولد ۴۰ سالگیم به همتون شارژ ایرانسل میدم.پس تا دو سال دیگه هم باید صبر بکنید.
سخن هشتم:هر چی به تولدم نزدیک تر میشیم گِی تر میشم و روز تولدم کلاه تولدی میزارم و همش میرقصم و کونی طور میشم.
سریال The Haunting of Hill House
رو هم ببین نظر کارشناسانت رو به سبک خودت بگو:)
چشم قشنگم
به نظرت چرا پدرمادر ها اینقدر تو زندگی بچه هاشون دخالت میکنن؟؟
طرف خونش جداس شغل خودشو داره هنوز بهش بکن نکن میکنن
چراااا
چون خود بچه ها بهشون رو میدن،دو دفعه که برینی به پدر و مادرت حساب کار دستشون میاد