روزها از پی هم میان و میرن و من کم کم دارم فراموش میشم و فراموش میکنم آدمهایی رو که در گذشته میشناختم.به شدت غرق کار شدم و هیچ فرصتی برای تفریح نیست.وقتی هم که به خونه میرسم.ساعت به 11 شب نرسیده من خوابِ خواب هستم.صبح هم که ساعت 6 بیدار میشم و دوباره بیا سر کار.
وانگهی از وضع موجود راضی هستم و همیشه تو زندگیم یه همچین چیزی رو میخواستم.
تا حالا که همه چیز راضی کننده بوده.امیدوارم برنامه جدیدی رو که در پیش گرفتم به خوبی پیش بره و موفق بشم.
موفق باشی