تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

کودکی من

یادم میاد زمانی که بچه بودم و جنوب زندگی میکردیم توی یه محل خیلی خوبی زندگی میکردیم و تقریبا یکی از بهترین جاهای شهر بود،اما باز هم همسایه های عجیب و غریبی داشتیم که الان متوجه عجیب بودنشون میشم و اون موقع ها عادی بودن به چشم من.

یکی از همسایه های ما یه مردی بود با ریش بلند که شخصیت و شغلی که داشت الان من رو یاد داستان های اساطیری و سورئال میندازه.مثل شخصیت هایی بود که تمام زندگی و جونشون رو به پای یه آرمان میزارن.مثل شخصیت پیرمرد بود تو داستان"پیرمرد و دریا" اثر همینگوی که همه مسخره اش میکردن اما سرانجام بزرگترین ماهی رو گرفت به قیمت از دست دادن جونش و کشیدن سختی های بسیار،یا مثل شخصیت حضرت نوح بود که همه مردم به خاطر ساختن کشتی تو وسط خشکی مسخره اش میکردن یا مثل اون مردی بود که تو پشت بوم خونش تو فیلم"راه و رسم سامورایی" جیم جارموش کشتی میساخت.اما همسایه ما کامیون میساخت.باور کنید که راست میگم.چندین سال دم در خونش کار میکرد و از این ور و اون ور قطعه جمع میکرد و سر هم میکرد و در نهایت یه کمپرسی دم در خونه خودش میساخت و یادم میاد روزی که میخواست این ماشین بزرگ رو روشن بکنه از تمام محله ها اون جا جمع شده بودن که نگاه بکنن.خیلی واسم عجیب بود شخصیت و شغل اون آدم.

یه سلمانی هم تو محل ما بود که صاحبش یه جوون مو فرفری بود و اون موقع که من مثلا 8 یا 9 سال داشتم اون حول و حوش 32 یا 33 سال سن داشت و عاشق خارج رفتن بود.و هر چیزی که تعریف میکرد و به نظر خودش جالب بود آخرش این جمله رو اضافه میکرد :Made in usa، مثلا میگفت:"رفتم ترکیه تو یه کاباره نشستم Made in usa.

یه مردی هم بود که خودش تنها زندگی میکرد و حدودا 55 سال داشت و این مرد دقیقا تو مایه های 6 یا 7 بعدازظهر میگرفت میخوابید و هنوز تو اون سن مجرد بود.

یه همسایه دیگه ای داشتیم که 5 پسر لات داشت که همیشه دنبال دعوا بودن.اما مادر اینها با شوهر عمشون رفیق بود و همه هم اینو میدونستن.و زمانی که پدرشون سرکار بود و چندین روز خونه نبود،شوهر عمه پدرشون میشد.

کودکی من خیلی سریع گذشت،اما همیشه بهش فکر میکنم.کودکی خوبی نداشتم من و هیچ وقت هم دلم واسه اون روزها تنگ نمیشه.اما تصاویر و خاطرات و معصومیت اون دوره باعث میشه که همیشه دلتنگش باشم.

نظرات 1 + ارسال نظر
m چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 08:45 ب.ظ

من اون نوشته هاتون رو که عنوانش غیر مستقیم به پستتون ربط داشت بیشتر دوست دارم.
تراویس نوشته هاتو دوست دارم بخصوص اونایی رو که هرکی سطحی بخونه فکر میکنه شر ور ان در حالی که یه واقعیتن.

ببخش اگه چرت نظر دادم.

چرت؟
چی میگی؟باعث افتخاره منِ که شما میای و وبلاگ من رو میخونی.من نمیدونم شما کی هستین،اما واقعا از این که توجه دارین ازتون ممنون هستم.
اگر که پسری دستت رو به گرمی میفشارم و اگر هم دختری صورت ماهت رو میبوسم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد