تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

اینجا موهات رنگ قدیما بود و رنگش تند و پیدا بود،من اونجا با تو رقصیدم

دیشب من قرص خوردم خیلی زود خوابم برد.دقیقا مصداق کامل و دقیق دنیا رو آب ببره منو خواب میبره.حالا که دارم اخبار رو نگاه میکنم میبینم دیشب چه خبر بوده.

امروز دو تا مسافر جوون داشتم ظاهرا دیشب تو شلوغی ها بودن، باهاشون حرف زدم و نصیحتشون کردم و گفتم شما جوون هستین و قاطی این چیزا نشین.من سال ۸۸ یادم هست،دوستام رفتن آشوب،کار خوبی نکردن و خیلی سال بدی بود،پسره برگشت گفت آره،ولی من یادم‌نمیاد،متولد ۸۲ هستم.با خودم گفتم یا ابوالفضل،یعنی اون سالی که من رفتم دانشگاه،اگه مثل همه اون جوون ها ازدواج دانشجویی میکردم،الان یه پسر لنتی هم سن این داشتم.

یه بار هم یه مسافری داشتم دختر جوونی بود،ظاهرا من قیافه بابا گونه ای دارم یا قابل اعتماد هستم یا هر چی این بچه مچه ها دوستم دارن.خلاصه دختره موزیسین بود و میگفت که استادش اذیتش کرده و دیگه موسیقی رو کنار گذاشته.گفتم چند سالش بود حالا؟گفت خیلی پیر بود ۶۲ بود،گفتم آره دیگه یه مرد ۶۲ ساله واسه یه دختر ۲۰ ساله خیلی پیره،یهو دختره گفت نه عامو متولد ۶۲ بود.دیگه هیچی نگفتم،دختره به متولد ۶۲ میگفت خیلی پیر بود،دوسال فقط از من بزرگتر بود.

همه این داستان ها به کنار،من همیشه یه مرد جاافتاده هستم،با یه شیطنت بچگانه و یه کیر جوون و آرزوهای یه نوجوون.هیچ وقت فکر نمیکنم که کارم تموم شده و همیشه پر از انرژی هستم.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد