تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

سر کوچه تا دم سوپر پای راست روی گاز پای چپ رو کولر بشه همه جام خنک بیفتم دنباله بادکنک

سخن زمستانی اول:لینک گروه رو هم برداشتم،چون هم خیلی آدم میومد و میرفت یا ساکت یه گوشه بودن یا دعوا درست میشد همش.گروه رو یه جورایی پرایوت کردم با چند تا از بچه های خوب.هر کس از بچه هایی که منو میشناسن کامل دلشون خواست بیان آیدی تلگرام بدن اددشون میکنم.ولی باید بشناسمتون،ناراحت نشین،همتون داداشی ها و خواهرام هستین.دیگه کسی رو که میشناسم ادد میکنم تو گروه که جو صمیمی اش به هم نخوره.من خواننده خاموشت بودم و اینا قبول نیست.نوکر پدرتون هستم.همتون داداشی و خواهرای گلم هستین ولی دیگه گروه پرایوت شد.

سخن زمستانی دوم:از این شلوارهای خیلی تنگ پشمی پوشیدم زیر شلوارم.مثل ساپورت زن ها میمونه ولی کمی ضخیم تر.طبیعی هست یه جوری شدم وقتی پوشیدمش یا من اُبی،کونی مونی چیزی هستم.خوشم میاد از تنگ و چسبون بودن و راحت و گرم بودنش.دلم نمیاد از پام درش بیارم.دوست دارم باهاش همه جا برم.

سخن زمستانی سوم:این بار چندم هست میپرسم،یه رفیقی من داشتم توی این وبلاگ اسمش برنتین بود،چرا نیست؟برنتین،داداش گلم کجایی؟بهم پیام بده،دوستت دارم داداشی

سخن زمستانی چهارم:امروز توی هوای باورنی شیراز،یه دختری با یه ۴۰۵ داغون از فرعی به سرعت اومد بیرون و محکم زد در کون ماشین من و سپرم رو شکوند.منم چیزی بهش نگفتم.گفتم بمونیم تا افسر بیاد یا بریم،گفت بریم.منم سوار شدم و رفتم.فدای سرم.

سخن زمستانی پنجم:به حمد خدا و دعای خیر شما و الطاف باری تعالی کمی حالم بهتر شده و دیگه مریض نیستم و از اون حالت افسرده و ناامید اومدم بیرون.خیلی حالم بد شده بود.داشتم میمیردم واقعا.واقعا مریضی چیز بدیه.

سخن زمستانی ششم:تو رو خدا حرفی میزنم،چیزی میگم،از دستم ناراحت نشین،این وبلاگ ها،گروه ها و اینا واسه دورهمی و در کردن خستگی و تفریح هست.جدی نگیرینش،با هم دعوا نکنید،فحش بد ندین.من که از کسی ناراحت نیستم همون خواهرای من هستین و پسرهاتون هم داداشی هام هستم.

سخن زمستانی هفتم:نمیدونم بگم یا نگم ولی میگم،نه نمیگم.ولش کن.

سخن زمستانی هشتم:بوس،بوچ،بوج.

نظرات 6 + ارسال نظر
asal سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1401 ساعت 11:27 ب.ظ

میخوام دماغمو عمل کنم ولی مثه چی میترسم
بهم دلداری بده :||

مماغت عروسکی میشه،خوجل میشی،موشل میشی.همه پسرا رو زخمی میکنی

نون چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1401 ساعت 09:20 ق.ظ

تراورس از بستر بیماری بلند شدی رقیق و مهربون شدی

نوکرتم دربست داداشی

وجدان بیدار چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:52 ق.ظ https://zhobin66.blogsky.com/

بیا مشهد عسل جوون دماغت ات رو عمل کن ...
منو زخمی کن من ام دل دارم
منم میخوام وجدان آسده بشم خدا پولش رو جور کنه

تو هم داداشمی

وجدان بیدار پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:54 ق.ظ https://zhobin66.blogsky.com

ای داد ببخشید هواسم نبود کل مطلب رو بخونم راستی تصادف کردی سپرات خراب شده ... از دختره چرا خسارت نگرفتی چرا وا ینستادی افسر بیاد ؟ من بودم از دختره خسارت می گرفتم شاید هم خود دختره رو اگر خدا قسمت می کردو پولش رو می رسوند می گرفتم

خدا جفتمون رو شفا بده

asal پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1401 ساعت 06:35 ب.ظ

واقعا چرا برنتین نیستش؟
شماره ای ازش نداری یه آمار بگیری؟؟

هیچی ازش ندارم.
بی معرفته

وجدان بیدار پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1401 ساعت 07:38 ب.ظ https://zhobin66.blogsky.com

انشالله
کاشکی شماره دختره رو می گرفتی من هم اگر می دیدم خدا پولش رو می رسوند من هم دختره رو می گرفتم
الانه داری با ز میگی خدا شفامون بده

ایشالا با asal ازدواج بکنی یا ببریش مشهد یا تو بیایی شیراز

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد