نشستم شروع کردم به خوندن کامنت های این دو ماه اخیر و کم کم همه دارن یادم میان.
یه هدیه هست تو بلاگفا که واسم کامنت های قشنگ میزاره.
یه صنم هست که سعی داشتم شماره اش رو بگیرم ولی محل سگ نمیداد بهم.
یه کاوه خداشناس هست که نمیدونم مشکل بینمون چیه
یه مولین هست که شوهر خاله شوهرش مرده و معلمه و سریال واکینگ دد میبینه.
نیکو هم یادم اومد
دفتر نقاشی هم فهمیدم کیه،دوسش دارم
زیتون رو هم شناختم
گلشن قرار بود بیاد شیراز بزاره کف پاش رو لیس بزنم
مهدیه رو که یادم نمیره
ژوان رو نفهمیدم پسره یا دختر
هاله قدسی رو یادم اومد،فرصتی نشده برای اشنایی باهاش.زیاد داخل آدم حسابم نمیکنه.
زهرای وبلاگ پیچک رو دقیقا یادم هست.
همه چی عالیه که بهش نظر داشتم ولی ظاهرا پی برده به نیتم و محلم نمیزاره.
خلاصه که کم کم همه دوستها و دشمن ها به یادم اومدن.
بوس.من برگشتم
چه کار خوبی کردید که برگشتید ...نبودتون حس میشد
مرسی ازم یاد کردید
فدات بشم عزیزم
هنوزم بلاگفایی؟؟؟
ای جان برگشتی
هیچ وقت نرو
بی تو بلاگ سکایی صفایی نداره
خوش برگشتی
فدای تو
سلام
مگه توو کما بودی که یادت نمیاد؟
تا کمتر از یه هفته پیش هم پست داشتی؟
واقعا یادت نمیاد؟
اینجوریم دیگه
اینجا دوستان بیشتر از دشمنان هستند
نوکر همشون هستم
بله بلاگفا هستم .
شما با قدرت تر بنویس به قول بانوی کویر عزیز دوستان بیشتر از دشمنان هستن و مشتاق خوندنتون
هزار بار خواستم وبلاگت رو بخونم ، بشناسمت بعد بهت شماره بدم.ولی یا باز نمیشه وبلاگت یا اون قدر سیاهه که چشمام درد میگیره یا آهنگ روی وبلاگت رفته روی مخم
خوش برگشتی. ۴ قسمت دیگه از سریالم مونده .هرچی میبینم تموم نمیشه
دیدی چقدر فمینیستی شده.
یه مهناز که گاهی کامنت میذاره
می بینم که برگشتی...خوب کردی. گاهی وقت ها بد نیست آدم زیر حرفش بزنه.
عیب نداره. یک دنیا هم ما را تحویل نمی گیره. عوضش تمام آرشیوت را خواندم. حین خواندن هم خوش گذشت.
فدات هاله قدسی
نرو بمون بی تو بلاگ اسکای صفا نداره
بدون کامنت های تو هم وبلاگ نویسی معنایی نداره