تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

بلندی موی سیاهت شب یلدا

اون قدر این کار جدید وقت ازم گرفته که الان یک هفته هست خونه نرفتم.همه چیز این کار جدید رو دوست دارم.زندگیم خوب شده،فقط فرصت فیلم دیدن ندارم،چند روزی هم هست که آلبوم "حباب" محسن یگانه را اورجینالش رو خریدم اما فرصت گوش کردنش رو ندارم.خلاصه زندگی رو روال هست،فقط جای فیلم بازی خالیه.

حس عجیب دلتنگی

دیروز یه نفر رو بردم به یکی از بیمارستان های شمال تهران،میدونم که خیلی زنده بمونه یک هفته میشه،دلم واسش نسوخت چون خیلی پیربودو مرگ پایان دردهای جسمانیش بود.اماتوراه برگشت واسه اولین بارحس بدی بهم دست داد.ساختمان های بلندوشیک،دخترهای خوشگل،ماشین های مدل بالا،کوه های بلند،نم نم بارون و خنکای شب پاییزی.بعدبه خودم نگاه کردم وبه خودم گفتم زندگی چقدرعجیبه،من اینجاکیلومترهادورترازخانه وکسایی که دوستم دارن آدمی روبغل کردم که پیربودوبوی ادرارمیداداما زندگی طولانی روپشت سرگذاشته وتوی این نقطه زندگی ما به هم گره خورد،توی این شهری که هر دو توش غریب هستیم،اون آخر راه بود و من اول راه.

شیشه پنجره را باران شست

بارون خوبی میاد،همون جوریه که دوست دارم.

همیشه یه چیز کمه

حالا که کار دارم دوست دختر ندارم،زندگی چرا همیشه به میل ما نیست؟

قدم زدن در تنهایی

نمیدونم چراگاهی افکاراحمقانه ای به ذهنم راه پیدامیکنه،مثلا الان یه آگهی دیدم که نوشته بود آموزشگاه زبان ویژه دختران وبعد این به ذهنم اومد که هرخانمی واسه ثبت نام میره اول یه نامه از پزشکی قانونی میاره مبنی بر بکارتش.

بهار،تابستان،پاییز،زمستان وبازهم بهار.

تو خدمت دوستی داشتم اهل رشت بود که خیلی دوستش داشتم،بدن خیلی سفیدی داشت،مهربون بود وخیلی راجع به سینماحرف میزدیم،و ازش یاد گرفتم که همیشه راستگو باشم،روز آخر همدیگه روبغل کردیم،بهم گفت تو بهترین دوستم بودی،اشک توچشمام حلقه زد چون دوستش داشتم و میدونستم دیگه نمیبینمش،حالاهفته پیش فهمیدم که باماشین رفته ته دره و کشته شده،خیلی زندگی بی ارزش هست.

یه وقتایی یادم میره الان کجام

امروز٢٢مهر تولد من بود،٢٧سالم تموم شد رفتم تو٢٨ سال.

انسانها مانده اند بی دوست

حالا که کار پیدا کردم و مشغول شدم با این غم تنهایی چه کنم که هیچ دوستی ندارم؟

بازگشت به اوج

اول این که کار یافتم،دوم این که بیمه شدم،سوم این که ٥روز دیگه میشم ٢٨ ساله،چهارم این که تهران رو دوست دارم.

ما اینیم دیگه

با اجازه بزرگترها دوباره بیکار شدم