تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

امید جانم ز سفر باز آمد.

وبلاگ میخواهید بخونید وبلاگ های درست و حسابی بخونید.

وبلاگ خواهر گلم "دکتر غمگین" سفارشی فالو بشه.آدم حسابی مملکت،متخصص،کار درست،خیلی هم قشنگ مینویسه.دوسش دارم.

https://lostinwonderland.blogsky.com/

همین دیگه.شما هم وبلاگ خوبی سراغ داشتین بیایین بگین.


خانوم ف چرا وبلاگت رو بستی؟؟؟

به شدت نگرانت هستم.

پانوشت؛دست و دلم به نوشتن نمیره،تا نفهمم عزیزِقشنگم،خانوم ف چرا وبلاگش رو بسته،نمیتونم بنویسم.نمیدونم چرا دلم شور میزنه.


پانوشت۲:چرا امشب این قدر ساکته؟چرا هیچ کس نیست؟اتفاقی افتاده به من نمیگین؟؟




پانوشت ۳:یه حال کثافتی دارم،کونم درد میکنه،پای چپم از کف پام تا زانوم درد میکنه،دماغم کیپ شده،بیحالم،کمی تب دارم،خسته ام.مشخصا دوباره دارم به همون آنفولانزای تخمی مبتلا میشم.

خانوم ف هیچ وقت بی خبری نمیرفت.حتما یه چیزی شده.


پانوشت ۴:حس ششم من بهم دروغ نمیگه.من مطمئن هستم یه اتفاق بدی واسه خانم ف افتاده،یا ناجور با شوهرش دعوا کرده و قهر کرده،یا یه چیزی شده.خانوم ف اگه اینجا رو میخونی،بدون که من نگرانت هستم.

به ناامیدی از این در مرو بزن فالی بود که قرعه دولت به نام ما افتد

امیدواری اول:درد کون کم بود،درد عجیبی ازکف پام شروع میشه و تا زانو میره بالا.کونم هم درد میکنه.استخون کونم درد میکنه.پام هم درد میکنه.واقعا آدم بی جونی هستم.تا یه کم سنگین کار میکنم زرتم قمصور میشه.کاش نویسنده ای،طراح وب سایتی،چیزی بودم فقط تو خونه میموندم و بیرون نمیرفتم.خیلی خونه موندن رو دوست دارم.شاید باورتون نشه ولی میتونم ماه ها از خونه بیرون نرم.کتاب میخونم،آشپزی میکنم،لباس ها رو میشورم،کارای خونه رو میکنم.

امیدواری دوم:دلم یه دوست میخواد،عزیز دل رو خیلی دوست دارم،ولی دلم گاهی اوقات یه دوست غیرهمجنس میخواد،نه که باهاش برم سانفرانسیسکو،نه،همین لاس خشکه هم راضی هستم.حالا هر کس هر چی میخواد بگه.واسم مهم نیست اصلا.

امیدواری سوم:اسنپ بهم ۵ میلیون اعتبار داده که از یه سری فروشگاه ها خرید کنم و تو ۴ قسط پرداخت کنم.ولی هیچی نمیشه خرید.با ۵ تومن ۵ سال پیش کلی چیز میشد خرید.الان نهایتا یه اطو یا یه همزن یا یه اسپیکر بلوتوثی.به شما هم اعتبار داده؟

امیدواری چهارم:ماشین ظرفشویی کوچیک و رومیزی هست که ارزون باشه؟


شما صاحب دو زندگی هستید، دومی زمانی آغاز می‌شود که درمی‌یابید فقط یک زندگی دارید.

بعضی وقتها وسط انجام یه کاری هستی یا توی بحبوحه  یه جنگ یا بحران هستی و داغی و نمیفهمی چی داره به سرت میاد بعد که از اون قضیه خارج میشی یا به کل فراموشش میکنی و ذهنت انگار خودش رو عمدا ریست میکنه و دچار فراموشی میشی یا این که با خودت میگی من چه طور این مهلکه رو پشت سر گذاشتم.بهش فکر میکنی و استرس میگیری.حتما یه اسم یا تعریف واسه این حالت توی پزشکی و روانپزشکی وجود داره.

برای من کار کردن خودم و عزیزدل توی بیمارستان در تمام روزها و شبهای کرونایی حکم این موضوع بالا رو داشت.حالا که دیگه تهران نیستم،حالا که دیگه توی بیمارستان هم نیستم.حالا که شدم یه راننده اسنپ ساده وقتی بر میگردم و به پشت سر خودم نگاه میکنم ،پشتم میلرزه و قلبم پر از اندوه میشه.پشتم میلرزه از این که چطور تونستم دووم بیارم؟روزی رو به یاد میارم که جمعه بود و من خونه بودم،عزیزدل لانگ بود و توی بیمارستان بود.صبح با سردرد خیلی بدی بیدار شدم و اون قدر حالم بد شد در ادامه اش که واقعا داشتم میمردم،هیچ کس،به معنای واقعی هیچ کس رو هم نداشتم که یه لیوان آب بده دستم.با خودم فکر کردم که یه طناب پیدا کنم و بندازم روی قلاب لوستر و خودم رو دار بزنم،یا برم و هر چی قرص داریم بخورم و با یه تیغ رگم رو بزنم و خودم رو راحت کنم از این بیماری جانکاه و تنهایی و بی پولی و فشار مهریه،فکری که توی سرم بود افکار گذرای نوجوونی و خامی نبود بلکه باورم بود،چیزی بود که بهش رسیده بودم.ولی گذشت.قلبم چرا پر از اندوه میشه؟تک تک آدمهایی که میشناختم،همسایه ها،دوست ها،همکارهایی که یا کرونا گرفتن و مُردن یا به خاطر عوارضش فوت شدن.آدمهای نازنینی که میتونستن سالها هنوز زندگی بکنن،بزرگ شدن بچه هاشون رو ببینن،عروس و داماد شدنشون رو ببینن،خودشون ازدواج بکنن،زندگی بکنن با همه سختی ها و رنج ها،ولی زنده باشن و قوت قلب اطرافیانشون.ولی این بیماری اونا رو از ما گرفت.

فرمانده سلام فرمانده سلام ای مهربون تر از مامان بابام

همین الان سلام فرمانده ۲ رو از شبکه پویا دیدم.

به جان خودم،به جان جدم،این قدر تحت تاثیر قرار گرفتم که چشم هام پر از اشک شد و گفتم بیام این رو بگم به شما که عزیز دل من هستین و برم.


گاهی نفرت بدون هیچ دلیل مشخصی به حیاتش ادامه می‌دهد.

میخواستم یه پست بنویسم و در رابطه با این که چطور دوست پسر رو تبدیل به شوهر کنیم حرف بزنم و اول،دوم بکنم و هی بندهاش رو بگم.ولی خوب دیدم کی از ازدواج راضیه؟همه یه جورایی مینالن و به گه خوردن افتادن.

ولی من قبلا گفتم فحشش هم دادین بهم،دوباره هم میگم،ازدواج بد کردن بهتر از ازدواج نکردن هست،تنهایی فقط برازنده خدا هست و بس.


زندگی هم ساده و طبیعی است، و هم معماگونه.

قبل از هر چیزی بگم که خیلی بدم میاد یه سری ها سریع موضوع رو شخصی میکنن،در میان میگن اگه زن خودت این کار رو بکنه،اگه زنت بفهمه،حتما خودت این کاره ای و از این صحبتها.قضاوت نکنید،این چیزایی که میگم رو بخونید که هیچ جا بهتون نمیگن اینا رو.

خوب،نوبتی هم باشه میرسیم به بحث شیرین زودانزالی.ملت تمام فکر و ذهنشون درگیر زودانزالی هست،ولی یه چیزایی هست ازش خیلی مهم تر

چیزی که میخوام در موردش بگم مربوط میشه به روابط متاهلی و یا روابطی و رابطه هایی که دو نفر با هم زندگی میکنن.یعنی زیر یه سقف زندگی میکنن.

اول:ببینید فرزندان عزیز،صبح تا شام دارن گوش ملت رو کر میکنن که فلان چیز دوای درد زودانزالی هست،فلان قرص رو بخوری کمرت سفت میشه،تریاک بکشی فلان میشه،ترامادول بخوری بهمان میشه.ولی مشکل اصلی به نظر من توی ازدواج یا رابطه طولانی این نیست که آب آدم زود بیاد،اینه که کیرش راست نشه.

دوم:من دکتر نیستم،اما مطمئن هستم اگر اطبا و علما یه تحقیق جامع میدانی بکنن متوجه میشن که مردها به نسبت ۵۰ سال پیش مثلا هم کیراشون کوچیک تر شده،هم سکسشون کمتر شده،و هم تمایلاتشون عجیب و غریب تر شده و هم همجنسگراتر شدن.علتش چیه؟من نمیدونم.

سوم:مادرهای ایرانی هم همه قربونشون برم عاشق پسر هستن،شوشول نی نی رو اصلا میخورن،از اون بدتر عاشق نی نی پسر تپلی هستن.مادرها و پدرها وقتی فرزند پسر دارن باید حواسشون باشه شوشول این بچه رشد بکنه،اگه تپلی و چاقه قبل از سنین نوجوونی اینو ببرن دکتر تغذیه،وگرنه شوشولش کوچیک میمونه،بی نهایت مرد تپل و چاق هستن که کیرشون به جدم قسم اندازه یه بند انگشته،خودم به چشم دیدم،آدم شوشولش کوچیک باشه بهتره یا بزرگ و نرمال ولی زود آبش بیاد؟از من بپرسن میگم کلفت باشه و خرکی بهتره تا کیر مرد گنده مثل شوشول نی نی ها باشه.

چهارم:توی سکس چیزی به اسم قانون وجود نداره،یه کار نسبتا کثیف و حیوانی هست.و من کی باشم که بخوام قضاوت بکنم فتیش بازها رو.ولی اگر مرد هستین یا زن هستین و فتیش ها و افکار عجیب و غریب دارین،مثلا در حین سکس حتما باید به مادرتون یا پدرشوهرتون فکر بکنید یا باید لباس زنونه بپوشید یا حتما باید شریکتون لباس خواب آن چنانی بپوشه،یا از اون بدتر باید یه مرد یا یه زن دیگه هم باشه،یا عاشق گاییدن کون مرغ و خر هستین،یا باید همسرتون اول با دیلدو بکنه تو کونتون تا راست بشین یا بشاشه تو صورتتون،اینا نمیگم بده،ولی در طولانی مدت و در رابطه با ازدواج مشکل ساز میشه براتون.هیچ خجالت نکشید از بیانش،اما به دکتر بگین این چیزا رو.دکترهای روانشناس و روانپزشک با یه قرص این مشکلاتتون رو حل میکنید.

پنجم:طبیعی هست که بعد از هفت سال،هشت سال زیر یه سقف بودن دیگه شور و هیجان سالهای اولیه از بین بره،خصوصا بعد زایمان و این که یه بچه هم بیاد،ولی خوب تنور زندگی توی رختخواب گرم میشه.جوری نشه که اول هفته ای یک بار،بعد بشه ماهی یک بار،بعد بشه سالی یک بار.بعضی ها که مجرد هستن فکر میکنن من دارم چرت و پرت میگم و مگه میشه ماهی یک بار،بله عزیزانم میشه،خوب هم میشه.داداشام،آبجیام،نزارین به اون مرحله برسه.

ششم:گی بودن،اگه وقتی رفیقت رو لخت توی استخر میبینی،اگه دلت میخواد کیرهای خوشگل و کلفت و رگ دار رو بکنی تا ته توی حلقت تا عُق بزنی،اگه هر چیزی دستت میاد میکنی توی کونت،زن نگیر،برادر من ازدواج نکن.حتما که همه خلق الله نباید ازدواج بکنن.خودت که میدونی کص دوست نداری،یا راست و حسینی به خانواده ات بگو یا یه جوری بپیچونشون.

تا صبح میتونم چیزایی بگم که زودانزالی پیشش هیچ حرفی واسه گفتن نداره.



با مردم زمانه معاشر باش ولی مانند آنان مباش، برای معاصرین خود مطالبی بنویس که به آن محتاجند، نه مطالبی که می‌پسندند

اشک اول:پاهام درد میکنه،زانوم درد میکنه،چشمام هم درد میکنه.

اشک دوم:این تخم سگ‌ها ریدن تو اینترنت،دلم میخواست الان فیلتر شکنم وصل میشد و میرفتم تو ایکس ویدیو و یه جق مَلَس و لایت میزدم.اون وقت هم جسمم میزون میشد و هم روحیه ام.حالا شما بگو جقی.جقی هستم دیگه.دست خودم نیست.آرومم میکنه،سرزنده و شارپ و بشاش میشم.تمرکزم هم میره بالا.

اشک سوم:یه بی قراری خاصی دارم.

اشک چهارم:شما هم شب ها بی خواب میشین؟من کل روز رو کار کردم و خیلی خسته هستم ولی نمیتونم بخوابم.وقتی میخوام بخوابم بی قرار میشم.فکر کنم بار گناهانم داره سنگینی میکنه روی شونه هام.

اشک چهارم:یکی از دلایل بیخوابی های شبهام اینه که افکار عجیبی همش میاد توی سرم،این که عزیز دل ممکنه بمیره،من اون وقت باید چی کار کنم؟یا آدمهایی میان توی سرم که سالهای خیلی دور همدیگه رو دستمالی کردیم یا به هم عکسای ناجور دادیم،یا چیزای تحقیر کننده میاد جلوی چشمم،مثل وقتی که با لگد زدن در کونم تو سربازی جلوی بقیه سربازها،یا وقتی که ناظم دوره ابتدایی جلوی همه بچه ها سر صف خوابوند تو گوشم واسه این که موهام بلند بود،کلاس دوم دبستان بودم،هی این چیزها میان جلوی چشمم،یا یه چیزایی که حشریم میکنه،مثل یه پسری که اون وقت که مجرد بودم باهاش خوابیدم.خیلی خیلی خوشگل بود،بدنش صاف و ورزیده بود،موهاش پرپشت و بلند بود،دماغش قلمی و قدش بالای ۱۸۵ بود،باسن گرد و قشنگی داشت و لباش روسی بود.ولی شوشولش خیلی کوچیک بود.نمیدونم از چی من خوشش اومده بود.چند روز پیش هم فقط یه مسیج بهم داد و نوشت سلام.منم جوابش رو ندادم.نمیدونه که من یخم رفته و آبم مونده.این چیزای مزخرف و تحقیرکننده و گاها حشری کننده نمیزاره که بخوابم.مجبورم هی فیلم ببینم،هی فیلم ببینم.

اشک پنجم:ریشام بلند شده،ریش همه بلند که میشه میاد پایین و صاف میشه،ولی ریش من فر میخوره تو خودش،هی میلوله تو خودش و از بغل ها هم بلند شده و شبیه طالبانی ها شدم.نمیدونم چی کار کنم که مثل این خارجی ها قشنگ ریشم بیاد پایین نه این که تو خودش فر بخوره.این قدر که ریش دارم کاش تو سرم مو داشتم.

اشک ششم:عینکم داره خراب میشه،به یه نفر که تو کار عینک هست پیام دادم ولی به جای این که خواسته ام رو بگم ازش گلایه کردم که تو فلان کردی و بیسار کردی.اونم جوابم‌رو نداد.اگه تهرون بودم میرفتم پاساژ بزرگان یه جدید میخریدم.ولی شیرازم.

اشک هفتم:عصبی و بی حوصله و تند مزاج شدم.البته که نه با زنم و نه با شخص دیگری تندخویی و بداخلاقی نمیکنم.ولی تو خودم ناراحتم.میفهمم یه چیزیم هست.



با صدقه و صله رحم، گناهان خود را پاک کنید و خود را محبوب پروردگارتان گردانید.

عزیز دل کرده تو کونم که هر روز باید ۵ تومن،۱۰ تومن صدقه بدی.حتی بهم مسیج میده صدقه دادن یادت نره.ولی من حقیقتا به این گداهای پشت چراغ قرمز و این بچه های کار بنا به دلایل شخصی دوست ندارم هیچ پولی بدم.صندوق صدقات هم یه پولش میشه مال شیشه ای ها و کارتن خواب ها.

حالا به نظر شما من صدقه ام رو چطور پرداخت کنم؟

7min محیا خره گاو نره

هر چی من خوشگل و سفید و بانمک و مودب و خوش اخلاق و خنده رو و ترگل ورگل وبامحبت و مهربون و خوش قد و بالا و سکسی و همه چی تموم هستم،این محیای وبلاگ 7min عنتره.