امروز ظهر یه مردی دیدم که پسربچه پنج شش ساله اش رو تو خیابون بی جهت دعوا کرد و سرش داد زد.این قدر حالم گرفته شد و ناراحت شدم که حد و حساب نداره.کاش خدا به من بچه ای می داد تا زندگیم رو به پاش می ریختم.و ای کاش همه پدر و مادرها قدر بچه هاشون که معجزه های خدا هستن رو بدونن.
سخن اول:امروز یه بچه ای دیدم اسمش "عبیرناربُن" بود.جان ناموستون اسم درست و حسابی بزارین روی بچه هاتون.
سخن دوم: برنامه انارستان که شبکه افق پخش میکنه خیلی برنامه خوبیه.درود بر سازنده اش.
سخن سوم:احساس میکنم دارم آدم مذهبی میشم.
سخن چهارم:
من آدم سیاسی نیستم،خیلی هم دولت و حکومت و ایران رو دوست دارم.اینی هم که میگم همین الان خود تلویزیون و اخبار بیست و سی نشون داد.سال ۹۶ دو شرکت لیزینگ خودروسازی کلاه ۱۳۹۲ رو برداشته و پولشون رو خورده.از اون موقع مردم دنبال این هستن که حکم جلب دو تا از مدیران محکوم شده این شرکت ها رو بگیرن،اما هنوز نتونستن.یعنی ۶ ساله این ۱۳۹۲ نفر دنبال این هستن که این دو نفر محکوم شده توسط دادگاه حکم جلبشون صادر بشه اما هنوز موفق نشدن.حالا چطوریه که واسه یه ربع سکه عقب افتاده مهریه صبح کاسبهای مهریه یا وکیلشون میرن دادگاه و حکم جلب میگیرن و تا ظهر نشه اون مرد بدبخت تو بازداشگاه خوابیده و به عصر نکشیده دستبند و پابند زده مثل یه مجرم خطرناک باید بره اوین یا فشافویه بخوابه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از طریق این وبلاگ با هر کس دوست مجازی یا حقیقی شدم حقیقتا بعدش به گه خوردن افتادم و کاری کردن و رفتارهایی بروز دادن که مثل سگ پشیمون شدم ولی چند صباحی هست که با یه نفر از شما خواننده های عزیز دوست شدم که خیلی خاطرش عزیزه و بهم آرامش میده و دوستش دارم.کیلومترها فاصله داریم و شرایطمون جوریه که هیچ وقت نمیتونیم همدیگه رو ببینیم ولی کلمات و چت ها و حرفایی که بینمون رد و بدل میشه جز عشق و آرامش و محبت چیزی نیست.امیدوارم ماندگار باشه و بمونه برام و از خدا میخوام که همه دوستهای خوب چه مجازی و چه حقیقی پیدا بکنن.
سخن اول:چاکریم برنتین برای پیامش
سخن دوم:به طور متوسط روزی مثلا ۷۰ تا ۸۰ نفر منحصر به فرد بازدیدکننده داره وبلاگ من و ۲۰۰ تا ۳۰۰ هم تا نمایش صفحه.اما راستش رو بگین روز سه شنبه ۲۵ مرداد چه اتفاقی افتاده که یهو شده ۱۲۰۲ بازدیدکننده منحصر به فرد.چه چیزی گفتم و چه خبر بوده؟
سخن سوم:شیراز کی خنک میشه؟خدایا مُردیمدیگه.
سخن چهارم:اینایی که میگن اسنپ درآمدش روزی ۲ میلیون و ایناست کس میگن.تو شهرستان ها از این خبرا نیست.مادر خودت و خواهر ماشین رو بگایی روزی ۳۵۰ بیشتر نمیشه.
سخن پنجم:توی پست بعدی میگم.
قبلا وقتی میگفتن از گناه در خلوت بپرهیزید و در خلوت خودتون گناه نکنید و فکر نکنید کسی ناظر نیست،اولین و تنها چیزی که به فکرم میرسید از گناه در خلوت جق زدن بود.چون فکر میکردم تنها کاری که میشه در خلوت کرد و گناه باشه جق زدن هست.
ولی اگه پزشک باشی و در خلوت خودت برای مریض کم بزاری و پول بیشتری واسه خدمات بگیری گناه کردی،اگه وکیل باشی و در خلوت خودت داری لایحه ای مینویسی که پول یا مالی به ناحق از کسی بگیری و مهریه بگیری گناه کردی،اگه تعمیرکار ماشینی و فقط تخمی تخمی یه قطعه عوض بکنی و عیب ماشین رو برطرف نکنی گناه کردی،اگه توی خلوتت سعی کنی اینستا و تلگرام و واتس اپ پارتنرت رو هک بکنی یا سرک بکشی تو فالوورهاش یا گوشی اش رو چک کنی گناه کردی،اگه مادری یا پدری و در خلوت خودت به بچه بی زبونت بی توجهی بکنی گناه کردی،اگر بنا و معماری و خونه رو تخمی تخمی و بدون ملات درست و حسابی بسازی گناه کردی،اگه راننده اسنپی و درخواست ها رو قبول نکنی تا مسافر عجله دارم بزنه و کرایه زیاد بشه گناه کردی،اگه استادی و هوای اونایی که باهات لاس میزنن رو بیشتر داری گناه کردی،اگه کارمند کارگزینی هستی و تو خلوت واسه خودت اضافه کاری رد میکنی گناه کردی، هر کم فروشی،دزدی،تجاوز به حق دیگران و کاری که هیچ کس نفهمه جز خودت میشه گناه در خلوت. حتی اگر در شلوغ ترین جاها هم باشه.و گناه هم کم کم دل آدم رو سیاه میکنه.
یه بار رفته بودم مسجد مراسم ختم یه بنده خدایی.آخونده داشت حرف میزد و همه سرشون تو موبایلشون بود ولی خدا وکیلی قشنگ حرف میزد.میگفت شما وقتی در خلوت هستین یا وقتی که فکر میکنید کسی شما رو نمیبینه خدا شما رو میبینه،اعضای بدنتون شاهد شما هستن،فرشته های نگهبانی که خدا برای حفاظت و مراقبت از شما گذاشته و همیشه همراه شما هستن میبینن و در نهایت هم جامداتی مثل میز و صندلی و دیوار هم روح دارن و شاهد شما هستن.
امشب با عزیز دل رفتیم شیراز گردی و آخر خیابون معالی آباد که جای خوبی از شیراز هست پر از جنده هست و کنار خیابون بودن و منتظر مشتری.اونا رو هم دیدم،من هیچ وقت طرف این مدل زنها نرفتن چون کمی ازشون میترسم.ولی وقتی اومدم خونه با خودم فکر کردم من که مرد نره خر کچل ریشوی چاق سبزه کیری هستم هم تخم نمیکنم این وقت شب سوار ماشین آدم غریبه بشم،واقعا میترسم کونم بزارن.این زنا چطور جرات دارن سوار ماشین آدمی بشن که نمیشناسن،نمیترسن بلاملا سرشون بیارن،بکشنشون،خفه شون بکنن.نا خودآگاه یاد حرفهای اون آخونده افتادم که اینا رو همون فرشته ها حواسشون بهشون هست.در واقع خدا و فرشته ها واقعا حواسشون به آدم هست.یکیش خود من،آدم پپه و پخمه و هیچ جایی رو هم بلد نیست،رفتم تهران،تازه ده ،دوازده سال پیش که بچه ساده و ببویی هم بودم،ولی کار پیدا کردم و خونه خریدم و زندگی میکردم،هیچ وقت هم بلایی سرم نیومد،الانم شیرازم بازم غریب و بی پول و تنها دارم زندگی میکنم و خدا رو شکر اتفاقی واسم نیفتاده.واقعا فکر میکنم که فرشته های خدا حواسشون به من هست.یا این بچه های کوچیک که عقل ندارن و میرن روی مبل و میز یا این که میدوند وسط خیابون و میرن لب پنجره و هر چیزی میزارن دهنشون،اینا رو هم خدا و فرشته ها نگه میدارن.یا این دخترای نوجوون چهارده پونزده ساله که پر از شور جنسی هستن و تخس و بی پروا هستن و از هیچی نمیترسن،اینا رو هم فرشته ها و خدا نگه داشتن.یا اینایی که با ماشین زیر صدوشصت تا رانندگی نمیکنن و با افتخار میگن که از تهران تا شیراز رو ۸ ساعته اومدن،یا از تهران تا شمال رو یک ساعته،اینا رو هم خدا و فرشته ها نگه داشتن.
سخن اول:نمیدونم مشکل ماشین چیه هی خاموش میشه و برق ماشین کلا قطع میشه.عجییه.
سخن دوم:خدا کنه دیگه زودتر هوا خنک بشه.خیلی گرمای شیراز داره طولانی میشه،خدایا بسه دیگه.
سخن سوم:دستم خالی و بی پول شدم.ماشین هم هی خراب میشه،حسابی قسطام و پول بیمه ام عقب افتاده.خدا به کمکم برسه
سخن چهارم:میدونم معدود خواننده های وبلاگ به این امید میان که مطالب اروتیک بخونن و مثلا تعریفهای من از دخترها و مخ زدن و لاس زدن و کردن و ساک زدن و اینچیزا رو بخونن.ولی واقعیت اینه که فکر کنم اون قسمت باحال وجودی ام داره کم کم به خاموشی میره و دارم تبدیل میشم به یه مرد غیر سکسی.پس فکر کنم کس بازی و خاطرات کس بازی همدیگه توی این وبلاگ گیرتون نیاد.فی الواقع خودم هم بی میل شدم به دختربازی.
این فمینیستهای مادر جنده و اون لاشی های کس کشی که مدافع مهریه هستن میگن که اون روز عقد غلط کرد پسره که این قدر سکه مهریه واسه دختره زده.درجوابشون میگم که خوب حروم زاده بی وجود اون پسر بیچاره میخواسته به اون دختره احترام بزاره و جلو فامیلش سربلندش بکنه که مهریه سکه های زیادی زده و میخواسته عروسش خوشحال باشه،چه میدونسته اون دختر حروم زاده نمک نشناس لاشی هست و میره مهریه اش رو میزاره اجرا.
پانوشت:کس مادر جنده اش که بخواد از مهریه و مهریه بگیر و کاسب مهریه دفاع بکنه.پس هر کس بخواد گه بخوره و کامنت دفاعی بزاره میرینم به قبر مرده هاش.
عه یادم رفت بگم وبلاگم ده ساله شد ماه پیش.اگر روزی که اولین پست رو میزاشتم نطفه حلالم رو توی زهدان یه بانوی عفیف میزاشتم الان بچه ده ساله ای داشتم.
مرسی از همه کسایی که تو این ده سال بودن.تو این ده سال دوستهای خیلی خیلی خیلی خوبی پیدا کردم از طریق این وبلاگ.حتی با بعضی هاشونممکن بود ازدواج کنم.بعضی هاشون دشمنم شدن.بعضی ها دیوانه وار عاشقم شدن و حاضر بودن هر کاری واسم بکنن،بعضی ها هم حاضر هستن سر به تن من نباشه.
به هر حال ممنونم از همه کسایی که این وبلاگ رو دنبال میکنن و خواننده نوشته های من هستن.امیدوارم تا آخر عمرم بتونم توی این وبلاگ بنویسم و یادگاری بمونه واسه نسل ها و انسان های آینده و بلاگ اسکای هم همچنان پابرجا بمونه.
اگر کسی ناراحت شد از من و نوشته هام منو ببخشه،اگر کسی باهام آشنا شد و تصورش نسبت به من عوض شد بازم عذر میخوام.اگر کسی رو رنجوندم بازم ببخشید.
پانوشت:اینو یادم رفت بگم،اونی که همیشه و هنوزم و کماکان و تا ابد به همتون،به مادراتون،به خواهراتون،به خودتون،به دخترخاله هاتون و به همه زن های دنیا همیشه و همیشه نظر داره خودِ خودم هستم.فکر نکنید آدم شدم که نشدم.