دایی خانمم توی غربت مرده،اینا هم واسش مراسم گرفتن.در واقع نمیدونستم میخوان مراسم بگیرن.من رفتم حموم،ریشم رو درست کردم و کیر و خایه ام رو شستم و اومدم بیرون و دیدم یه میز چیده و عکس اون بنده خدا رو هم نمیدونم کی چاپ کرده روی شاسی و قشنگ و مرتب و گل خریده و روبان مشکی بسته و یه میز چیده پر از حلوا و خرمای مغز دار و بک گراند خونه نوای محزون عبدالباسط میومد که داشت سوره الرحمن رو میخوند و حتما میپرسین از کجا فهمیدم سوره الرحمن هست و باید خدمتتون عرض کنم حاجیتون خیلی بچه مسلمونه.خلاصه غرض از گفتن اینا این بود که بگم وقتی اون میز و حلوا و خرما و عکس و گل و تشکیلات رو دیدم و نوای محزون عبدالباسط رو شنیدم خیالم راحت شد که وقتی هم بمیرم میتم رو زمین نمیمونه و یه مراسم آبرومند واسم میگیره.
یا من پیرو خرفت شدم یا این که این سایت توئیتر نمیخواد نخبه و دانشمندی مثل من رو پذیرا باشه.همش موقع ثبت نام میپره بیرون،خطا میده.نمیدونم چه مرگشه.
قسمت نیست دخترای توییتر رو ببینم انگار.
سخن اول:سریال Westworld فصل دومش رو هم دوباره دیدم و دو بار هم پای قسمت هشتم فصل دوم گریه کردم.
سخن دوم:شیراز خیلی گرم شده،منم ظهرها فقط میرم سرکار،صبح ها خلوته،عصر و شب هم شلوغه.
سخن سوم:چند روز پیش یه مسافر داشتم دختر جوونی بود و نابینا بود،اونم جای خواهرم بود و دیدم داره اشتباه میره راهش رو،منم سریع پیاده شدم و با احترام بدون این که بهش دست بزنم که شاید بدش بیاد راهنمایی اش کردم جایی که میخواست بره،خیلی هم قشنگ بود،واقعا خوشگل بود.ایشالا هر جا هست تو زندگیش شاد و خوشحال باشه.
سخن چهارم:خیلی دوست دارم روزی برسه دیگه قسط نداشته باشم و یه نفس راحت بکشم.دیگه آخراش هست.
سخن پنجم:سریال مختار رو هر شب از شبکه ifilm میبینم،خیلی دوست دارم سریالش رو.
سخن ششم:نمیدونم چرا حشرم خیلی کم شده،یه مدت خیلی حشریم،یه مدت خیلی سرد میشم.الان سرد شدم.عجیبه.
سخن هفتم:به خودم قول دادم دیگه توی وبلاگ هیچ آدم عن و بداخلاقی که بد جواب کامنتها رو میده کامنت نزارم.باید این آدمها رو به تخمتون حواله بدین و ایگنورشون بکنید.فکر کردن خبریه.
سخن هشتم:نمیدونم چرا توئیتر رو نمیتونم نه توی کامپیوتر باز کنم و نه توی موبایلم.اکانت ساختم ولی وقتی واردش میشم یه صفحه سفید باز میشه.عجیبه،قسمت نیست کص های توئیتر رو زیارت بکنم.
سخن نهم:بالاخره یه نون بربری خوب توی شیراز پیدا کردم که بربری اش تنوری هست و ماشینی نیست.تقریبا هر روز میرم نون میخرم.افغانستانی ها هممیان اونجا،شاطر نون اونا رو کمی کپل تر و کوچیک تر میزنه،انگار مدل اونا فرق داره با ما.میخوام بهش بگم دفعه دیگه واسه منم افغانی بزنه.
سخن دهم:اگه کیرم بهم حکفرمایی نمیکرد و این قدر بنده کیرم نبودم و همه چیز رو و همه روابط رو خلاصه در کیر و کس نمیدیدم دوست خوبی واسه دخترها بودم.ولی لامصب نمیشه.
سخن یازدهم:بوس به لبای همتون اگر دخترین،سلام بهتون اگر پسرین.
پانوشت:از طریق یه وبلاگ دیگه فهمیدم وقتی شما توی کامنتتون استیکر و اموجی های موبایل میزارین همه یا قسمت زیادی از اون کامنت حذف میشه.بنابراین اموجی نزارین تو کامنتها.دیدین من پاک نمیکردم کامنتها رو.
شما هم وقتی ترانه "دنیای بعد تو" از گروه سون رو گوش میدین ناخودآگاه بغضی میشین؟اصلا میخوام همه ترانه هایی که پتانسیل بغضی شدن رو داره بگم.شما هم بگین اگه دارین
نرگس شیراز - هایده
خداحافظ دلبر - چهرازی
بک تو بلک - امی واینهاوس
کاروان -بنان
Look on down from the bridge از Mazzy Star
عشق دو حرفی- محسن چاووشی
When we were young از Adele
بوی عیدی - بابک جهانبخش
بهار بهار - هایده
نامه ای به فرزند - یاس
Hurt از کریستینا اگولرا
دنیای بعد تو - سون باند
نوبهاری-محسن نامجو
Major tom - دیوید بویی
به خیالم - داریوش
نفس - مهدی یراحی
لیست نرم نرم هی به روز میشه
من که دو بار ازدواج کردم و از زندگیم هم راضی هستم ولی واقعا برادرانه به همه پسرها میگم اگه میخواستین ازدواج بکنید بیشتر از سه،چهار تا سکه مهریه نکنید.برین یه سر دادگاه و توی سایت نی نی سایت بچرخین تا بفهمین زنها و دخترها میتونن چه جادوگرهای رذل و خونخواری بشن.مجرد بمونید و هر کس رو خواستین بکنید و کون بدین و جق بزنید و راحت زندگیتون رو بکنید.خر نشید برین هزار سکه،پونصد سکه،صد وده سکه مهر یه دختری بکنید.یا ازدواج نکنید یا نهایتا چهار،پنج سکه.
البته که هیچ کس گوش نمیده به حرف من و خریت مردان تا ابد ادامه داره.
قسمت هشتم فصل دوم سریال Westworld رو که می بینیم ناخودآگاه هی گریه میکنم.چقدر میتونه یه سریال قشنگ باشه لامصب.اونجایی که سرخپوسته میره توی انبار و همه ربات های خاموش شده رو میبینه و توی اونها هم زنش و دوست خودش رو میبینه یا اونجایی که موهای دوستش رو بریده و میده دست مادر دوستش یا اونجایی که سرخپوسته توی چشمهای دختربچه نگاه میکنه تا مِیو از نگاهش متوجه بشه و میگه که ما از دخترت نگه داری و حفاظت میکنیم لامصب توی این صحنه ها مثل خر گریه میکنم.
این قدر سریال westworld رو دوست دارم که فصل دو رو هم میخوام دوباره ببینم.بعدش هم فصل یک رو میخوام ببینم،بعدش هم فصل چهار رو میخوام ببینم.سریالی که خوبه خداوکیلی خوبه.من چندین و چند بار این سریال رو دیدم ولی از دیدنش خسته نمیشم.
فصل چهار سریال محبوب و عزیزم west world اومده،دارم از اول فصل سه رو می بینم که بعد برم سراغ فصل چهارم.یکی از بهترین سریال هاست که من دیدم.
چیزی که در مورد این سریال وجود داره اینه که در تمام نقدها و فروم ها و انجمن ها میگن که ربات ها به خودآگاهی رسیدن و درصدد استقلال و انتقام هستن ولی من پی به نکته ای از این سریال بردم که هیچ جا نوشته نشده و هیچ کس هم متوجهش نشده ،در واقع من خودم هم نفهمیدم و عزیز دل یک قسمت فقط دید و بدش اومد از سریال ولی اینو اون به من گفت.عاملی که مِیو همون زن موفرفری سیاه پوسته که یکی از نقش های اصلی رو داره هدایت میکنه عشق مادرانه هست،عشقی درونش متولد شده که میدونه واقعی نیست،میدونه همش کد نویسی و دروغ هست ،میدونی اون دختر بچه رو نزاییده ولی نمیتونه در مقابل اون عشق مقاومت بکنه و سراپای وجودش و هدفش فقط رسیدن به دخترش و آرامش کنار اون هست.این سریال خیلی زیرپوستی و قشنگ داره نشون میده که بزرگترین هدف و عشق و نیرو واسه یه زن برای زندگی کردن مادر بودن هست.بقیه چیزهایی که در مورد بشر وجود داره دیگه کس شعر و پوچی هست.
سخن اول: نمیدونم چرا تخمم درد میکنه.ماساژش هم میدم باز درد میکنه.باید بدم احتمالا دست یکی که بهش نخورده ماساژش بده،شاید خوب بشه.
سخن دوم:در طی این سالهای وبلاگ نویسی چقدر کس شعر نوشتم و خبر نداشتم.
سخن سوم:اونی که واقعا به همتون نظر داره از زن و مرد و پیر و جوون گرفته هیچ کس نیست جز من.فکر نکنید آدم شدم.
سخن چهارم:دلم واسه بهجت آباد و هفت تیر و میدون ولیعصر و خیابون ویلا و اون اطراف تنگ شده.
سخن پنجم:عزیز دل واسه تاسوعا شله زرد درست کرد و گفت بده به همسایه ها،خارکسته ها هیچ کدوم خونه نبودن.منم همه رو دادم به سربازها و کارگر افغانی ها و ماشین های گذری.نذرش قبول باشه.خدایی اگه هست کمکش بکنه.آدمی هست که دلش صافه و گناهی نداره توی زندگیش.
آبجوهای دست سازم رسیده و ریختم تو لیوان و خدا وکیلی خداوکیلی کس خار آبجوهای توبورگ و هنکین.از بس که خوشمزه هست و گاز داره و الکلش مناسبه.یه بادام زمینی مزمز هم گرفتم و دارم کارتون فوتبالیستها رو میبینم.و با خودم میگم سلطان جهانم به چنین روز غلام است.
بوس به لبای هر کسی که دوستم داره و فدای هر کی که از من بدش میاد.دوستون دارم،دوستم داشته باشین
پانوشت ۴۰ دقیقه بعد:جونمم میدم واستون گلای خوشگلم.عشق منید،عمر منید.
I'm your boy i'm your toy
وای که چقدر آبجوهای من خوبه.عاشقتون.
پانوشت ۲: ۳۸ دقیقه بعد پانوشت قبل:یه سیگار،کون میدم واسه یه سیگار.از همونا که رو فیلترش دکمه داره و وقتی میزنی طعم توت فرنگی داره.کون میدم واسه یه نخ از اون سیگارا.عجب متاعی بودداش.
نوکرتم دربست،چاکرتم والا.داش گلم فیل کجاست که شعر بگه.توی شیراز و نزدیک کوه نشستم.هوای شیراز رو دوست دارم.عاشق شیرازم.عاشق دخترای شیرازم.عاشق همه هستم.مست مستم.فکر کنم چهار پنج تا لیوان بزرگ آبجو خوردم.سوسیس هم خوردم.نه سوسیس انسانی،اونو هیچ وقت نخوردم.شاید یه روزی بخورم.سوسیس معمولی خوردم.۶ تا خوردم از اینا که شبیه شمبول بچه هست.یه رفیقی داشتم کیرش از این سوسیس کوچیکا هم کوچیکتر بود،زنش ازش طلاق گرفت.چی دارم میگم خودم نمیدونم.فقط میدونم خیلی خرابم.عذاب وجدان گرفتم شب تاسوعا ابجو خوردم،عزیز دل گفت خدا به دل آدمها نگاه میکنه.دیشب گریه کردم،تلویزیون داشت خامنه ای رو نشون میداد و از علی اصغر میگفت و این که چقدر شبیه پیامبر بوده،خیلی گریه گردم.دلم با اهل بیت هست.هر چی هم بگم لاشی و خدا ناباورم ولی ته دلم یه بچه شیعه واقعی هستم که عاشق ولایتم.چند روز پیش فیلم نماز حاج قاسمو دیدم که خامنه ای میخوند.و شب دیر وقت بود کلی گریه کردم با گریه های رهبر.
کاش یه نخ سیگار بود.
والسلام
تشنه ام
پانوشت۳: ۱۵دقیقه بعد پانوشا۲:دارم ترانه بگو یارب هایده رو گوش میدم.خدایا منو دوست دلشته باش.من آدم عنی هستم ولی تو من ببخش.منو توی بازوهای خودت بگیر.من اگر بد گردم غلطکردم.من نمیتونم مقاومت کنمخدایا به حرفام گوش کن.اگه بیهوده میگم منو لال کن و بمیران.من دلم خدا رو میخواد.خدایا تو خودت میدونی که همیشه تکیه ام به ت بوده.منو ببخش.من خیلی خرم.ولی دب کسی رو نشکوندم.خدایا منو ببخش.
پانوشت ۴:باید برم سیگار بکشم.یارو نفهنه مستم و گرنه بد میشه
بوس بوچ
پانوشت۷:خودم اومدم سیگار خریدم و کشیدم