من نمیدونم پسر نوجوون یا پسر جوونی هم خواننده این وبلاگ هست یا نه.ولی میخوام برم روی منبر و به همه پسرایی که الان نوجوون هستن یا جوون هستن و سکس ندارن و توی کف کس هستن یه چیزی بگم.شما اگه جوونید و فیس کیری و هیکل تخماتیک دارین ناراحت نباشین وقتی ۴۰ سال یا ۴۵ سالتون شد همون فیس تخمی و کله کچلتون سوپر سکسی میشه،فقط کافیه یه شغل داشته باشین و ظاهرتون تمیز و مرتب باشه.اون وقت میشین همون شاخه ای که جوجه ها وقت سقوط بهش آویزون میشن و شما منجی میشین.فقط چند سال باید صبر بکنید.به من اعتماد بکنید.
چند روز پیش با دختری دوست شدم که فقط ۲۰ سال داره،یعنی اگر من همون موقع که بالغ شدم ازدواج میکردم این آدم میتونست دخترم باشه.از ظهر تا شب چت کردیم و تمام مدت کیرم هی راست میشد و هی میخوابید.حسی که بهش داشتم حس پدرانه بود ولی آخه چرا کیرم راست میشد؟نمیدونم
شب موقع برگشتن به خونه یاد چند سال پیش افتادم که با عزیز دل دوست شدم،اون موقع هم وقتی از یوسف آباد میزدم بیرون و توی کردستان بودم حس جوونی داشتم،چندین سال پیش بود.الان هم توی اتوبان چمران شیراز دوباره همون جوون سابق بودم.من آدمی هستم که پیر نمیشم؟نمیدونم
چندین سال پیش عزیز دل بهم گفت که تو داری هر روز جوون تر میشی و من پیرتر و من حرفش رو به سخره گرفتم.الان که اون نزدیک ۳۸ سال داره بهش نگاه میکنم،با هر بار پریود انگار ده سال از عمرش میره،تنها و افسرده میشه،کمر درد داره،سالهای طولانی کار کردن توی دیوونه خونه و بیمارستان و بخش های کرونا و شیمی درمانی باعث دیسک کمر و افسردگی و واریس و خیلی چیزای دیگه شده.به خودم نگاه میکنم که انگار ۱۶ سال دارم و توی ماشینم BTS گوش میدم.دارم بهش خیانت میکنم؟نمیدونم
به دخترم نگاه میکنم منظورم همین جوجه ای هست که باهاش رفیق شدم،وقتی میبینمش،صداش رو میشنوم،گردی سینه هاش رو میبینم،فروغ زندگی توی چشماش،ناخن هایی کشیده،موهای پرپشت و مشکی اش،قوس کمرش،بدن قابل انعطافش جوری که هر پوزیشینی رو میتونی روش اجرا بکنی،باسن خوش فرمش،صدای خنده هاش،همه اینا منو تا سر حد جنون دیوونه میکنه،دلم میخواد بزنمش زمین و به بدوی ترین و خشن ترین شکل قابل قبول باهاش سکس کنم.آیا من سکس ادکت هستم و اون ددی ایشو؟نمیدونم
دوستش دارم و پشیمون نمیشم از این دوست داشتن.جنس دوست داشتنت چیه؟نمیدونم
یکی از چیزهایی که خیلی دوست دارم استند آپ کمدی هست ولی نه اینایی که توی خندوانه اجراهای خنک دارن.یه نفر هست به اسم لوئیس سی کی که خیلی کاراش رو و اجراهاش رو دوست دارم.یه نفر دیگه هم هست به اسم بیل بور،ولی بیل بور کمی رادیکال تره اجراهاش و تندرو تر و زن ستیزن اجراهاش،اونم طرفدارای خودش رو داره.ولی من لوییس سی کی رو دوست دارم.
توی این مدتی که شبها خواب ندارم،سریال میبینم،یه سریال دیدم به اسم servant که رگه هایی از فلسفه و ماورا و دین و حس های عمیق مادرانه داشت که قشنگ بود و متاسفانه هنوز فصل چهارمش نیومده.یه مینی سریال دیگه هم دیدم به اسم the undoing که جنایی بود و نیکول کیدمن قشنگم توش بازی میکرد.اینم در مورد ذات انسان و بیماری های روانی بود.
بعد از مدتها دارم دوباره کتاب میخونم.
کتابی سه جلدی به اسم سه گانه ی روز اول عشق اثر محمد محمد علی.
خیلی خوبه کتاب خوندن.
اردیبهشت ماه یک هفته ای دوباره تهرانم.
این ویدیوهای پشه برنامه جدید ایرج طهماسب رو توی اینستاگرام می دیدم.عجیب این پشه خوده منه،دقیقا خودم رو و حرفام رو توی این پشه میبینم.
میدونی چیه،غم و تنهایی انگار یه جایی زیر گوشت و پوست و استخون ها همیشه همراه ما هست و یه جاهایی هی میخواد بیاد بالا ولی بهش اجازه نمیدیم و سریع خودمون رو درگیر یه کاری میکنیم یا موبایل رو بر میداریم یا یه سیگار روشن میکنیم یا جق میزنیم یا به یکی زنگ میزنیم یا یه کاری بالاخره میکنیم تا سرمون گرم بشه و غم رو سرکوب کنیم.ولی امروز من تصمیم گرفتم که بهش اجازه بدم بیاد بالا،توی مسیر داشتم رانندگی میکردم و مسافر نداشتم که یهو سراغم اومد،توی بلوار ارم بودم و سریع زدم کنار،مثل یه پروانه انگار از پیله اش در اومد و همه وجودم رو گرفت،شیشه رو دادم پایین و بوی بهارنارنج و نسیم خنک غروب بهاری شیراز به صورتم خورد.همه وجودم لبریز از غم و تنهایی شد و گریه کردم،قشنگ گریه کردم نه فقط چند قطره،بعد که آروم شدم و توی دستمال فین کردم و مثل دختربچه های دماغو گریه ام تموم شد احساس آرامش عجیبی کردم و شاد شدم.انگار از غم به شادی رسیدم.
من همون طور که خودتون میدونید آدم اهل فن و با معلوماتی نیستم و کس زیاد میگم.ولی یه چیزی به اسم موسیقی انتزاعی که سلطانش هم پینک فلویده.به عبارت ساده تر ترانه ها به هم مرتبط هستن و باید پشت سر آلبوم رو گوش بدین تا لذت کافی ببرین از کار.یکی از آلبوم هایی که توی ایران هست و سالها پیش درست شده البوم در گلستانه از شهرام ناظری هست با دکلمه احمدرضا احمدی.واقعا زیباست هر قسمتیش یه دنیاست.بارها و بارها و بارها از اول آلبوم تا اخرش گوش دادم و گریه کردم نه که زار زار بزنم بلکه چند قطره اشک ریختم و غصه خوردم.آلبومش رو تهیه کنید و از اول بزارین پلی بشه تا اخر،اگه آخرش حالتون خوب نشد بیایین تف بکنید توی صورت من.
قدیما یه کیر بود و یه کص،یعنی طرف دوست داشت یا بکنه توی کس یا اگه زن بود دوست داشت کیر بره توی کسش،بعد کم کم گرایش جدیدی به اسم همجنسگرایی به وجود اومد که یه مرد دوست داشت کیر بکنه توی کونش یا یه زن دوست داشت روی کسش کس بماله.تا اینجای کار طبیعی بود.
اما الان گرایش هایی به وجود اومده که من منحرف جنسی رو هم گیج و مبهوت میکنن مثل آسکشوال،دمی سکشوال،سکشوال،پانسکشوال،ترنسکشوال،هموسکشوال،بایسکشوال،اسکولیکسکشوال آیتوسکشوال،و الی آخر.گرایش های عجیب و غریب جنسی که آدم هر حرفی از دهنش در بیاد به یه قشری توهین کرده،ولی در نهایت خدمت همه گرایش هاس جنسی و فمینیست ها و فعالین محترم باید یه چیز رو بگم که همه این ها بدون وجود یه کیر طبیعی و شق شده که توی یه کس یا کون خیس فرو بره و تلمبه بزنه بی معنی هست.
چند سال پیش یه مشت بچه پاستوریزه تخمی که پسراشون ریش پرفسوری و سامسونت داشتن و دخترهاشون هم از این نازنین زهراها بودن دور هم جمع شده بودن و توی یه وبلاگی به اسم بیان ثبت نام کرده بودن و مطالب کس شعری می نوشتم بسی حال به هم زن،حالا رفتم دیدم هیچ کدومشون دیگه ادامه نداده.
از همین جا میخواستم بگم که ما هنوز هستیم و می نویسیم و اونا همه رفتن پی کارشون و در نهایت زد بازی یه دونست از خزر تا خلیج فارس.