فکر کنم دیگه کم کم آرزوی بچه دار شدن رو باید به گور ببرم،توضیح علمی قضیه هم واضح و مشخصه،تخمک ها یا تموم شدن یا اون قدر ضعیف و بی جون شدن که خروار خروار اسپرم هم بریزن روش خبری نمیشه.آی وی اف و این صحبتها هم به وضع مالی ما نمیخوره.
اگه خدا به من بچه ای نده من هیچ وقت دلم با این دنیا صاف نمیشه.چند وقت پیش یه مسافر بهم خورد و رفتم یه سمت شیراز به اسم سهل آباد،کوچه های تنگ و باریک و شلوغ و از توی خونه ها آب میزد بیرون و میریخت توی جوب وسط کوچه و کثافت خونه ای بود خلاصه،تو کوچه هاش ولی بچه بود که فقط غلت میزدن تو خاک ها،این قدر بچه کوچیک تو کوچه ها بود و همشون سرگرم خاک بازی و لجن بازی و کثافت کاری و بی صاحاب و پابرهنه و با لباس های مندرس و پاره پوره.با خودم گفتم نیگا کن تو رو خدا یکی مثل پدر و مادر این تخم سگ ها که اون قدر توله پس انداختن که نمیتونن سیرشون کنن،فی الواقع اگه یکی هم داشتن در تربیتش تلاشی نمیکردن و همون جور تو لجن های کوچه بزرگ میشد.و در نهایت هم همشون یه ازگل موادفروش کیف قاپ میشه،یکی هم مثل ما که حسرت یه توله به دلمون مونده.میخواستم در خونه ها رو بزنم و یکی از بچه هاشون رو بیارم با خودم و ماشین رو بهشون بدم.والا اگه میشد میکردم این کار رو.
سخن اول:یه چیزی که اطراف شیراز و این سمت ها وجود داره اینِ که قصابی هایی که بین شهر هستن دم درشون چهار تا بز و بره بستن و همون جا سر میبرن و گوشتش رو بهت میدن،یه نفر به من گفت بعضی جاها شتر هم دارن،نمیدونم والا.
سخن دوم:بیشتر شیرازی ها مردمان خوبی هستن ولی تازه به دوران رسیده و دهاتی مسلک هستن،مثلا امکان نداره بهشون بگی فامیلتون چیه و نگن مثلا خانم حسینی یا آقای رضایی،آخه خارکسته کونی کی به خودش آقا یا خانم میگه؟؟یا مثلا وقتی میفهمن تهران زندگی کردی انگار که مادرشون رو گاییدی،یه جوری موضع میگیرن و جلوت چارتایی میان که انگار من توی برج ترامپ زندگی کردم و کیرم تو کس زن بایدن بوده،میدونی چی میگم،انگار میخوان ثابت کنن که از من چیزی کم ندارن و بهتر از من هستن.توضیحش پیچیده هست،خوب خارکسته تهران هم یه خراب شده ای هست که من هیچ تعصبی روش ندارم و اگه اونجا واسم ریده بودن که نمیومدم شهر کیری شما.یه چیز تخمی دیگه هم بگم از شیراز،کوچه بن بست زیاد داره شیراز،و این کَدی ها عاشق این هستن که سر کوچه بن بست یه کیوسک بزارن و یه گیت بزارن و کوچه رو ببندن،یعنی هر کوچه بن بستی میبینی بستنش و یه گیت سر کوچه زدن.خوب خارکسته مگه سفیر بریتانیا تو کوچه کیریتون زندگی میکنه که گیت گذاشتین کَدی های تازه به دوران رسیده.خلاصه بگم آدمهای خوبی هستن،خیلی بهتر از اصفهانی ها و شمالی ها و خیلی های دیگه ولی یه خوی و روش تازه به دوران رسیدگی دارن.
سخن سوم:شب ها خوابم نمیگیره،بیدارم تا نصفه شب،خیلی فکر میکنم،نمیدونم برگردم تهران یا بمونم شیراز،تهران خوبی هایی داشت،شیراز هم خوبی هایی داره،آرامش روحی و جسمی و فرار از مهریه و گمنامی و آسودگی خیال توی شیراز دارم،اما پول ندارم و فقط قسط هام رو به زور در میارم و عزیز دل هم اینجا بیکاره،تهران ولی وضع مالیم خوب بود در عوض خیلی چیزا مثل ترافیک توی کونم بود که تحملش واسم سخت بود.
سخن چهارم:این وبلاگ چند ماه دیگه ۱۰ ساله میشه،دلم میخواست همه خانوم هایی که وبلاگم رو میخونن آره،ولی افسوس که نمیشه و صد البته که دیگه خواننده ای هم نداره این وبلاگ.
سخن چهارم:حرفی ندارم،چیزی یادم اومد میام و میگم.
عید همه مبارک
ایشالا هر کس بچه میخواد امسال حامله بشه،این قانون کیری و مزخرف مهریه هم حذف بشه.
بهار اومد عیدی داد،عیدتون مبارک
امشب یه خانم خیلی خوش صدا و خوشگل و متشخص و مودب رو سوار کردم و گفتم اینم مسافر آخرم و بعدش هم میرم خونه،طرف خیلی آدم حسابی بود،گفت میشه خواهش کنم کمی صبر کنید من برم یه دستگیره واسه آشپزخونه بخرم توقفش هم هر چی بشه میزنم،منم گفتم به روی چشم و اصلا بحث توقفش نیست و بفرمایید.پیاده شد و رفت اون ور خیابون و دیگه برنگشت.
خارکسته آخه واسه ۱۳ تومن کرایه چرا این کارا رو میکنی؟ملت و مردم مریضن،واقعا مریضن.نه به اون سر و وضع و تیپش و حرف زدنش و نه به اون کار بیشرمانه اش،آخه لامصب ۱۳ تومن پول یه پاکت سیگار هم نیست که تو به خاطرش سر راننده تاکسی رو کلاه بزاری.
بعد که برگشتم خونه خیلی ناراحت بودم،بغض کردم ولی گریه نکردم،توی یه کوچه خیلی تاریک زدم کنار،هوا بوی گل میداد،از ظهر ساعت ۱۲ تا ساعت نه و نیم شب پشت فرمون بودم،زانوهام درد میکرد،کمرم خیس عرق بود،استخون کونم تیر میکشید و جیش داشتم،تشنه هم بودم چون آب نمیخورم که دستشویی نرم،گیج بودم و بدنم بو گرفته بود و خسته بودم.کمی که حالم جا اومد اومدم خونه.زنم رو بوسیدم و بهش ماجرا رو گفتم،نوازشم کرد و گفت فدای سرت.ولی خیلی ناراحت شدم،نه به خاطر ۱۳ تومن،چطوری بگم از روزگار و از آدمها ناراحت شدم،از زندگیم ناراحت شدم.بگذریم،مهم نیست.
سخن اول:به همه گفتم تهران هستم ولی شیرازم،از تموم دنیا بریدم و دیگه با کسی کار ندارم،خصوصا خانواده خودم.
سخن دوم:حدود یک ماهی میشه که از کاری که پیدا کردم اومدم بیرون و با ماشینم تو شیراز مسافرکشی میکنم.پسرفت به معنی کامل کلمه،ولی خوب راضی هستم.
سخن سوم:بعد از کرونا گرفتنم دیگه آدم سابق نشدم،هم افسرده شدم و هم فراموش کار.کرونا باعث شد که شهرم و کارم و زندگیم و همه چیزم رو تغییر بدم.
سخن چهارم:حرفی ندارم واسه گفتن جز این که هیچ.
پانوشت:کاش یه نوزاد از اوکراین بهم میدادن بزرگش میکردم و بچه ام میشد،یه بچه اگه داشتم دیگه هیچی از این زندگی نمیخواستم.من پیش خدا یه بچه طلب دارم.یه بچه فقط اگه میومد توی زندگیم دیگه خیلی خوشحال بودم.
این فمینیست های مادر جنده کس پاره حروم لقمه اروپایی که ماتحت مادرشون رو پاره کرده بودن از بس که داد میزدن زن= مرد حالا کجان؟حالا که مردهای اوکراین رفتن جلوی روسیه چرا زبونشون رفته توی کس متعفنشون و نمیگن که زن ها هم باید برن جنگ.ریدم تو قبر پدر هر چی فمینسته.کیر خر توی کس ننه همه فمینیست های دوزاری که فقط وقتی به نفعشون باشه گه خوری میکنن.همشون هم کیری و نچسب و دوزاری هستن.از فمینیست های ایران بگیر تا امریکا همشون عن و مادر جنده هستن
از صمیم قلب آرزو میکنم جنگی که توی اوکراین راه افتاده به همه دنیا سرایت بکنه و کرونا هم هیچ وقت تموم نشه و دنیا هر روز گه تر بشه.مردم و انسانهایی که من میبینم لیاقت ندارن زندگی بکنن
یه روزه اومدم تهران یه سری کارای اداری انجام بدم و الان هم شیرازم..یعنی دارم با خودم میگم چطور ۱۰ سال من توی این شهر زندگی کردم.سرم درد گرفته،دماغم میسوزه،گلوم درد گرفته،کونم درد میکنه،دنبالچه کونم درد گرفته،شقیقه هام درد میکنه،بیحال شدم.عجب داغون شدم.
پانوشت:اینم یه عنوان کاملا بی ربط به متن برای درآوردن لج بعضی ها
اگه کرونا گرفتین و توی خونه موندین و هیچ کاری نداشتین میتونید وبلاگ منو باز بکنید و از روز اول شروع بکنید به خوندنش.هم مطالبش آموزنده هست،هم کمی زیر نافی هست،هم سرگرم کننده هست و هم فحش خور صاحب وبلاگ ملسه،میتونید هر چی از دهنتون در اومد بارش کنید و اونم مثل یابو علفی همه نظرات رو تایید میکنه،وقتتون رو هم پر میکنه و سرگرمی بی ضرری هست.
آهان یه چیزی یادم اومد،قبلا این قدر وبلاگ ها خواننده داشت و مردم نظر میزاشتن که پیش میومد میگفتیم وای بازم فلانی نظر گذاشت.الان یه جوری سوت و کور شده که باید خایه مالی و کس لیسی بکنیم تا مردم بیان بخونن و نظر بزارن،البته من که واسه تخم خودم مینویسم و اگر کسی هم نظر میزاره از خوبی خودش هست.تازگی ها نمیدونم چرا دلم میخواد همه رو بکنم.تقصیر اینستاگرام هست که توی اکسپلوررش همش واسم عکس دخترای کلمبیایی میزاره که ممه های شل و اویزون و بزرگی دارن و منم ناخوداگاه دهنم افتاد میفته و کیرم راست میشه.لامصب آدم یه جوریه که زنش هر جوری باشه بعد یه مدت دوست داره تیپ مخالف زن خودش رو انتخاب بکنه،مثلا عزیز دل من قد بلند و ممه کوچیکه،من دوست دارم دخترهای ممه بزرگ و قدکوتاه رو بخورم و بکنم.نمیدونم در مورد زن ها هم همین صدق میکنه یا خیر.
تازگی ها کس شعر زیاد میگم بهتره خفه بشم هر چند خفه شده اش آویزوونه.احتمالا اثرات کرونا و قرنطینه باشه.
یا حق،قربون همتون،همتون رو دوست دارم.هر چند دیگه همه ای نمونده و فکر نکنم اینجا خواننده داشته باشه
فرق زید و دوست دختر و رل و دلبر و گرل فرند و داف و جاست فرند و همیشگیم و زیرخواب توی چیه