تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

آلام و ناراحتی‌ها، فکر انسان را قوی می‌نماید

روزی که با یکی میرین زیر یه سقف و زندگی رو شروع میکنید حتما عاشق طرف هستین که قراره عاشقش بشین.عشق همیشه آدم رو کور میکنه و خیلی چیزهای طرف مقابل که بدی هم اسمش نیست و صرفا عناصر وجودی اش هست رو باعث میشه نبینیم.روزها میگذره و عشق کمتر میشه و عناصر وجودی بیشتر به چشم میاد،چیزهایی کوچیکی که میره روی مختون و تازه دارین میبیندشون مثل بوی دهنش،خروپف کردنش،غذاخوردنش،نظرات احمقانه اش در مورد بعضی مسائل و غیره.این چیزها کم کم جای عشق رو میگیرن و یه روزی میرسه خودتون رو میبینید با شکم بزرگ،سینه های آویزوون،یه خط سزارین روی شکمتون،ترک های روی شکمتون،کیری که دیگه راست نمیشه واسش،موهای سفید و کله ای که داره کچل میشه.بعد یه روز توی اوج تنهایی میگین چه گهی خوردم با این عن آقا یا عن خانم ازدواج کردم.و کم کم کارتون به طلاق میکشه و جدا میشین و جالب اینجاست که بعد طلاق هم حالتون خوب نمیشه.پس چاره چیه؟

عشق و ازدواج مثل کاشتن یه نهال هست،باید هر روز بهش آب بدی،کود بدی،مکمل بدی،خاک خوب بدی تا رشد بکنه و درخت تنومندی بشه،کارتون ولی هیچ وقت با درخت تموم نمیشه،همیشه آفات،تگرگ،خشکسالی و سرما در کمین درخت هست.رابطه هم همین جوری هست،با ازدواج،با بچه دار شدن و با زیر یه سقف رفتن کار ما تموم نمیشه،باید حواستون به زنتون یا مردتون باشه،باهاش حرف بزنید،ببینید چی توی دلش هست،از چی ناراحته،چی خوشحالش میکنه.خیلی نمیخوام برم رو منبر.ولی واقعیت رو گفتم.

ترانه پست:دنیا جای گذره.علی عظیمی

در روزگاری بسر می‌بریم که بیشترِ مردم آن بی‌وفایی را زیرکی دانند، و نادانان آن مردم را حیله‌گر و چاره‌اندیش خوانند

سلام به روی ماهتون

نمیدونم نوشته هام چه رمز و راز و سری دارن که با خوندنشون بعضی ها احساس خوبی پیدا میکنن.نوشته های من مثل یه فیلم خانوادگی و پر محتوا هست که یهو هنرپیشه فیلم شرتش رو میکشه پایین و کیرش رو در میاره و دوباره میکنه تو شلوارش.و بعدش ادامه فیلم با همون محتوای فلسفی اش ادامه پیدا میکنه.خودم اینجوری فکر میکنم در مورد نوشته هام.نوشته هام رو که میخونید به عناوین هم دقت بکنید.روی انتخابشون وسواس دارم.

حالا که وقتی چند روز پیدام نیست هی میگین چرا پست نمیزاری،اینم پست،راستی بزارین یه چیز دیگه هم بگم که اگه پسرین کیرتو شق بشه و اگه دخترین خیس بشین،من حالا حالاها میخوام به نوشتن ادامه بدم.ده سالی هست مینویسم.ده ها سال دیگه هم میخوام بنویسم.میخوام اون قدر ادامه بدم به نوشتن تا روزی که بمیرم.راستی اگه مُردم شما خواننده های گلم چطوری میفهمین که من دیگه بینتون نیستم؟؟چه بد،خدا اون روز رو نیاره.برم اسفند دود کنم واسه خودم،چه حرفهای بدی زدم.

یک منتقد مرد بدون پایی است که آموزش دویدن می‌دهد

امروز ژان لوک گدار فوت شد،کسی که نامش به موج نوی سینمای فرانسه گره خورده.

بحمدالله اینستاگرام ندارم که ببینم دیگران چه گه هایی در موردش میخورن.اما توی همین وبلاگ ها دیدم که بعضی ها عنش رو غرغره میکنن.

صادقانه بگم به هیج عنوان فیلمهاش قشنگ نیست،پشتش هم هیچی نیست،یه سری فیلمهای بی سر وته و شعار گونه و الکی روشنفکرنما.شما بری توی ایکس ویدیو پورن ببینی و جق بزنی بهتره تا دو ساعت وقتت رو تلف بکنی پای فیلمهای ژان لوک گدار.

این ایرانی ها و انتلکت ها اینو خیلی دوست دارن،ولی من صادقانه میگم فیلمهاش اصلا خوب نیستن.اون خدا بیامرز عباس کیارستمی هم فقط فیلم خانه دوست کجاست رو ازش دوست داشتم.

من همه فیلمهای جهان رو دیدم،هر فیلمی بگی از هند و کره و تایلند بگیر تا فرانسه و کانادا و امریکا.حرف الکی نمیزنم.اینهایی که انتلکت های خیابون کریم خان و مشابه اونها گنده کردن مثل کیشلوفیکی،تارکوفسکی،میشاییل هانکه،ژان لوک گدار،عباس کیارستمی،تروفو،بونوئل،اینا به هیچ وجه فیلمهاشون خوب نیستن.هر کس هم میگه فیلم های خوبی هستن و به سلیقه تو نمیخوره ته دلش میدونه داره کس میگه.

حالا که حرف از سینما شد بگم که اصلا من با هنر انتزاعی هم حال نمیکنم.یعنی چی یه تابلویی همش سیاه یا رنگ رو بپاشی روی بوم مثل کارهای جکسون پولاک کس خل.هر بچه شش ماهه ای میتونه اینو خلق بکنه،این که بگن این نوع هنر به پاخاسته و در تقابل با هنر فیگوراتیو هست هم به نظرم کس و شعری بیش نیست.

به اندازه کافی ریدم به همشون.برم ببینم کی تو وبلاگش از ژان لوک گدار گفته برینم بهش.تمام


پانوشت:خدا وکیلی بعضی وقتها احساس میکنم خیلی آدم کیری و بیخودی هستم.اصلا وجه تمایز و روشنفکر بودن من در همین هست که صدی نود و نه ادم ها مصداق همه کس عقل به کمال است و فرزند به جمال،ولی من خودم میدونم آدم بیخودی هستم و برای بهتر بودن تلاش میکنم.

پانوشت ۲:خدا همه رفتگان رو بیامرزه

واسه اینه که وطن میخوام پرچمشو ،کفن میخوام

میگم یه وقت بد نباشه بعد جق با شرت و زیرپوش،وسط هال ،کف زمین نشستم و توی ایران هستم و تو شهرستان زندگی میکنم و دارم پست میزارم.به عزیزان وبلاگ نویس بر نخوره یه وقت.

ماشالا همه یا امریکا و کانادا و اروپا هستن.همه هم اونجا آدم حسابی،یا اگه ایران هستن از پل صدر پایین تر نیستن.

حوصله ام سر رفته

حوصله ام سر رفته

داداشای گلم و خواهرهای عزیزم

داداش گلم برنتین کجایی،نیستی،دلتنگت هستم.چند روز پیش یه مشکلی داشت ماشین کلی یادت افتادم.

خواهر گلم جذر و مد،یه راه ارتباطی از خودت بده.گفتنی ها باهات دارم.

داداش گلم فیل،از روزی که قرار شد بری جزیره کذایی و کشف عورت بکنی دیگه خبری ازت نیست.

خواهر گلم خانوم ف،کجایی تو،تو هم نیستی،ازت بی خبرم.

همین دیگه.نوکر و مخلص و دست بوس شما چهار نفرم.


خدایا به لوح و قلم سوگند به راز وجود و عدم سوگند

سخن اول:حالا همچین هم واسم مهم نیست ولی این آمارگیر بلاک اسکای هم کسش خله یا شاید هم درسته و واقعیت همین باشه،مثلا یه روز هزار و سیصد تا بازدید کننده داره وبلاگ یه روز ۱۴ نفر!!.آخه جور در نمیاد.مگه میشه؟

سخن دوم:دارم سریال American Horror Story رو میبینم.بد نیست،قشنگه.خوشم میاد،ترسناکه.صحنه هم نداره.شاید باورتون نشه ولی من از فیلمی که توش پر صحنه سکسی باشه بدم میاد.

سخن سوم:قطعه سوگند از شجریان بسیار بسیار زیباست.

سخن چهارم:بحمدالله شیراز داره خنک میشه.گاییده شدم تو این گرما.

سخن پنجم:من هنوز هم شبها کابوس دانشگاه رو میبینم.خدا رو شکر تموم شد،خیلی اذیت شدم توی دانشگاه تا مدرک رو گرفتم.

سخن ششم:من متولد مهر ۱۳۶۴ هستم،نمیدونم مهر که میاد ۳۶ سالم تموم میشه میرم تو ۳۷ یا این که ۳۷ سالم تموم میشه میرم تو ۳۸ سال.در این حد خنگم.

سخن هفتم:واسه تولد ۴۰ سالگیم به همتون شارژ ایرانسل میدم.پس تا دو سال دیگه هم باید صبر بکنید.

سخن هشتم:هر چی به تولدم نزدیک تر میشیم گِی تر میشم و روز تولدم کلاه تولدی میزارم و همش میرقصم و کونی طور میشم.


آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

دوست عزیزم که رفته ای به مسافرت،دلم واست تنگ شده.ایشالا خوش بگذره بهت

کسی که برای محبت حدی قائل می‌شود اصلاً معنی محبت را نفهمیده‌است.

چه جوری دوست دخترها/دوست پسرهای قدیمی و همکلاسی هاتون و همسایه هاتون و فامیلاتون رو توی اینستاگرام پیدا میکنید؟من اون موقع که اینستاگرام داشتم هیچ کس رو پیدا نمیکردم.یا شما خیلی زرنگی یا من خیلی پخمه یا راه رو اشتباهی میرم.