تو فقط یه اشاره بکن تا من بفهمم چی تو سرت میگذره،من فقط منتظر یه اشاره هستم.ای آسمانها و کائنات فقط ازتون میخوام تو اون مغزش فرو کنید این حرفم رو:"من پشیمون هستم،تو چی؟"
چقدر دوست دارم زنگ بزنم به گلی یا مسیج بدم،فرقی نداره در هر صورت و بهش بگم لعنت به من و تو و کینه بین ما که داره عمیق میشه،بیا این قرتی بازی ها رو تموم کنیم و دوباره دوست بشیم.قهر که مال بچه هاست.اما بعد دوباره میترسم،میترسم از این که نکنه دوباره همه چی مثل سابق بشه.الان که دارم با نگاه یه ناظر بی طرف کل قضیه رو واکاوی میکنم متوجه میشم که منم خودم رو خیلی دست بالا گرفتم،یکی نست بهم بگه ریدی بابا عن آقا،چه گهی مگه هستی که جلو دختره پز میدی.
خدا رو شکر که ارتش سوریه داره کم کم به اوضاع مسلط میشه.
داستان من و گلی هم تمام شد،هر چند شروعی هم نداشت.چقدر بد شد.هر دو یه عیبهایی داشتیم و از اونجایی که آدم عیب های خودش رو نمیبینه باید بگم که گلی خوب تا نکرد با من.مرتب توهین مستقیم و غیر مستقیم و تحقیر و ناز و ادای بیخودی.
مستقیم نگفت اما مطمئن هستم از این که من ماشین نداشتم،زیاد تمایلی به من نداشت،آشغال هایی که قبلا باهاشون بوده حتما ماشین داشتن،اونم نه خودشون بلکه باباهاشون. هیچ وقت تو مغز کوچیکش نتونستم بکنم که من به درد تومیخورم،منم که مستقلم،منم که واست خرج میکنم،منم که دستم تو جیب خودمه،منم که کار دارم،منم که تو موقعیت ازدواج هستم،نه این آشغالهای دانشجویی که دستشون تو جیب باباشونه و تو رو فقط واسه بدنت میخوان.نمیدونم والا شاید یه روزی بفهمه که اشتباه کرده.منم یه اشتباه هایی داشتم که اونقدر مهم نبودن.اما چیزی که هست اگر من دختر بودم و کسی مثل خودم تو زندگیم به پستم میخورد هیچ وقت ول کنش نبودم.
والسلام.