تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

بدترین لحظه برای کافر زمانی است که واقعاْ می خواهد سپاسگزاری کند ، امّا نمی داند از کی.

یه فیلم دیدم به اسم The Invention of Lying که لوئیس سی کی،جونا هیل و یه کمدین انگلیسی به اسم ریکی گراویس توش بازی میکردن.حقیقتا تا وسط های فیلم قشنگ بود ولی بعدش دیگه به دلم ننشست.در مورد دنیایی بود که توش هیچ کس دروغ نمیگه و  نقش اول فیلم یهو قدرت دروغ گفتن پیدا کرد.نقدی به دین و مذهب داشت.زیاد خوشم نیومد،لهجه بریتیش رو دوست ندارم.فقط بعضی ها لهجه بریتیش بهشون میاد،مثل سِر دیوید اتنبرو،ریچارد داوکینز،البته بیشتر لهجه های بریتیش رو دوست دارم.نمیدونم چرا لهجه این ریکی گراویس به دلم ننشست.از اون جایی که یه نمه،خیلی کم هم گی طور هستم،قیافه اش هم به دلم ننشست.واسه همین فیلم هم به چشمم زیبا نیومد.

اگر می‌دانید گناهکار هستید، بی درنگ و از صمیم قلب، گناه خود را به گردن بگیرید.

دو پست پایین تر گفتم که خیلی از زنها از مردهای نخاله و لات و لوت خوششون میاد،چنان فشاری اومده بهتون که حد و حساب نداره،حالا هی میایین میگین بنویس از چه زن هایی بدت میاد؟یک کلمه بنویسم که میایین پاره ام میکنید.شما زنها خیلی بی جنبه و غیرمنطقی هستن.هزار فحش به مردهای بدبخت دادم یک کلمه هم کامنت نامربوط نداشتم.

ما به آنچه حقیقت است اعتقاد نداریم بلکه به چیزی باور داریم که دوست داریم به عنوان حقیقت درکش کنیم.

دیشب حوالی ساعت ۳ تا نمیدونم چند ساعت بعدش بلاگ اسکای باز نمیشد.این سایت بلاگ اسکای خیلی ایرادات داره و متاسفانه هیچ تغییری هم نمیکنه.

۱.پست های رمز دارش و وبلاگ های رمز دار خیلی راحت توسط آدمهای مادرجنده باز میشه.

۲.توی کامنت ها وقتی استیکر بزاری کامنتت حذف میشه.

۳.سالهاست پوسته وبلاگ تغییر نکرده.

۴.پشتیبانی صفر،جواب ایمیل ها رو نمیدن.

۵.هر کسی هر وبلاگی با هر موضوعی مثل نشراکاذیب و نفرت پراکنی و نژادپرستی و ترویج خشونت و خودکشی میتونه بنویسه و هیچ نظارتی روی اون وجود نداره.

۶.وبلاگ های تبلیغاتی و اسپم و ربات توش خیلی خیلی زیاد شده.

۷.الان هشت روزه که سال جدید اومده و هنوز ساعتش رو درست نکرده و یک ساعت رفته جلو.

۸.تصاویر،گرافیک و رابط کاربری اش مال هزار سال پیش هست.

احساس میکنم این سایت و سرورهاش همین جوری به امون خدا ول شده و هیچ نیروی پشتیبان و برنامه نویسی وجود نداره و این تبلیغاتش همین جوری داره پول میریزه به صاحب سایت و یارو هم دیگه هیچ کاری واسه بهبود نمیکنه و نشسته توی خونه اش و ماهواره نگاه میکنه فقط.

جاهای مختلف میرم ادمای مختلف دیدم ولی منصرف میشم چون من منتظرت میشم

یه اخلاق بدی که خیلی از زنها و دخترها دارن و متاسفانه خیلی خیلی هم اخلاق و صفت بدی هست اینه که مردهای بد رو دوست دارن،عاشق مردهای بد میشن.من دخترهای زیادی دیدم که از مردهای خلافکار،پر از تتو،دزد،لات،چاقوکش،زبون دراز،لاشی و دخترباز خوششون میاد.حتی یه بار یه دختری رو میشناختم خوشگل بود،در واقع بدش نبود،لیسانس علوم آزمایشگاهی داشت و قشنگ برگشت به من گفت که تو پسر خوبی هستی،من نمیتونم با پسرهای خوب باشم،عاشق پسرهای بد و خلافکار میشم و همیشه هم ضربه میخورم از این موضوع ولی نمیتونم از این عادتم دست بکشم.

حالا اون به کنار،من خیلی ها دیدم که متاهل هستن،شوهر سربه زیر و آدم حسابی دارن ولی میل شدیدی به مردهای بد و خانم باز و زبون باز دارن.واسم خیلی عجیبه،احتمالا یه ریشه روانی داشته باشه.ولی توی خیلی از زنها این اخلاق وجود داره.

خود من الان که هیچ،یخم رفته آبم مونده،ولی هر وقت با دختری دوست میشدم و کمتر بهش محل میدادم،رسما میگفتم بهش که به جز تو با چندتای دیگه هم هستم،لاشی بازی در میاوردم،بداخلاق بودم دختره بیشتر منو میخواست.هر وقت آدم حسابی بودم میپیچوندنم.

‬مادری می‌تواند به فرزند‪ ‬خود سلامتی بدهد که نخست خود را دوست داشته باشد.

پسرهایی که شبیه موش هستن و چهره غمگین دارن و خوشگل هستن منو جذب میکنن،مثل یه پسری که اواخر تهران بودنم باهاش آشنا شدم و موهاش مثل دخترا بلند بود و خیلی خوشگل بود و روی کمرش هم،در واقع روی ستون فقراتش از گردن تا دم کون قشنگش خالکوبی هایی به شکل نقش و نگار داشت.اسم واقعیش نفهمیدم چی هست،ولی میگفت مهسا صداش بکنیم،بگذریم،رسد پیری و ایام شباب گذشت.

دیگه کی غمگین و خوشگله،آلن دلون،دیگه کی،رایان گاسلینگ،من خیلی دوسش دارم،یه کاریزما داره،یه غم توی چشمهاش داره،بیشتر فیلمهاش رو دیدم.با Blade Runner هزار بار گریه کردم.امشب هم فیلم Lars and the Real Girl رو ازش دیدم.فیلم خوبی بود که داستان یه پسر منزوی رو روایت میکرد که عاشق عروسک سکس دولش میشه و باهاش حرف میزنه و باهاش زندگی میکنه،فیلم زیاد به این نپرداخته بود که چطور آدمی که نرمال هست ظاهرا یهو از اینترنت یه عروسک سکسی سفارش میده و باهاش مثل یه آدم رفتار میکنه و عاشقش میشه،بلکه بیشتر به این می پرداخت که اطرافیان با همدلی و محبت کمکش کردن تا به زندگی عادی برگرده.

میخواستم در مورد همدلی و کمک به بیماران روانی و افرادی که نیاز به همیاری و مساعدت در زمینه های بهداشت روان دارن برم رو منبر، ولی نمیخوام در این رابطه حرف بزنم.چون احساس میکنم راجع به این مسائل آدمی مثل من نباید همین جوری اظهار نظر بکنه.

ولی اگر احساس افسردگی دارین،اگر کیرتون راست نمیشه به راحتی و باید چیزای خاصی ببینید یا بشنوید،اگر فتیش های عجیب و غریب دارین،اگر همه چیز براتون سیاهه،اگر میل به خودکشی دارین،اگر با همسرتون مشکل دارین.وبلاگ من،مادرتون،خواهرتون،دوستتون،نی نی سایت یا روانشناس های توی اینستاگرام نمیتونن براتون کاری بکنن.باید برین دکتر روانپزشک،باید برین پیش روانشناس،باید برین پیش مشاور.

هممون تو این سال جدید تصمیم بگیریم حداقل هر شش ماه یک بار بریم پیش روانشناس و مشاوره.هیچ ایرادی نداره.من خودم بعد تعطیلات میخوام برم.میخوام حرف بزنم،اگر صلاح دونست دارو مصرف بکنم.هیچ ایرادی نداره.خیلی هم خوبه.

حالا من هی میگم شما هم گوش نمیدین،من میگم ترک پا با کرم جی و سنگ پا و پدیکور و مراقبت درست میشه،میایین کامنت میدین که نمیشه.حالا هم میگم برین روانشناس،میایین کامنت میدین مگه دیوونه هستیم،این قدر نرین روانشناس تا زندگیتون و روح و روانتون هم مثل قوزک پاتون و کف پاتون پر از پینه و ترک بشه.اعصابم رو خراب کردین آخر پستی با این کامنتهایی که میدین.

شما هر یک سال مگه نمیرین آزمایش و چکاب واسه قند و کلسترول و پروستات و پاپ اسمیر؟اونم نمیرین؟

روح و روان هم مثل جسم هستن.باید حواستون به اونها هم باشه.

بیشتر دیگه حرف نمیزنم چون دیگه صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

قره بالای نازنین

خوشگل وبلاگ نویس ها،قشنگ قشنگ ها،خانم دکتر خوش اخلاق،وبلاگ نویس توانا،قره بالای نازنین از بلاگفا اومده بلاگ اسکای.خواهر گلم سفارشی فالو بشه.هر کس من وبلاگ نویس محبوب اویم،از این به بعد قره بالا هم وبلاگ نویس محبوبش باشه.

قره بالاhttps://eccedentesiast33.blogsky.com/

دیگر دم فرو بندیم، ای افیلیای مهربان! ای پری‌رو، در نیایش‌های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر.

خوب که چی؟آخرش که چی؟

همه ما نه یک بار و نه ده بار که شاید بارها و بارها از خودمون این رو پرسیدیم که خوب آخرش که چی و این همه رنج و سختی و زندگی کردن برای چی؟و مثل داداش گلم هملت بارها و بارها از خودمون پرسیدیم که آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم،یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم تا آن دشواری‌ها را ز میان برداریم؟

من سالهاست جواب این سوالات رو پیدا کردم،منتهای مراتب انگار که زبانم قاصر هست از شرح و بسط و اَلکَن هستم از توضیحش.دلم میخواست لابه لای این همه پست مبتذل یه حرف درست بزنم و یه کار قشنگ بکنم،دلم میخواست دست هر کس رو که میگفت زندگی بکنیم که چی بشه؟این همه رنج و سختی رو تحمل بکنیم که چی بشه رو بگیرم و ببوسم،دلم میخواست جلوی هر آدم ناامیدی خم میشدم و پاهاش رو میبوسیدم( خصوصا اگر دختر بود)و براش حرف میزدم و بهش میگفتم برادرم،خواهرم،زندگی همینه،همین لحظه های معمولی،همین سختی ها،زندگی از اولش سخت بوده،از لحظه ای که بشر از مادر متولد میشه با گریه خارج میشه و میفهمه که زندگی سخته تا لحظه ای که باید بزاری و بری،حالا این وسط سختی ها چند تا اتفاق خوب هم میفته.

هدف چیه؟هیچ.مهربانی فقط.آخر همه پست هام من میگم،همین.بوس.هدف زندگی من همینه که ببوسم و برم،هدف زندگی یکی اینه که مادر بشه،یکی پزشک بشه،یکی دختر بشه،یکی راننده اسنپ بشه،یکی باغبون بشه،هدف والایی وجود نداره.اومدیم که مهربون باشیم،زندگی کنیم و بریم.فقط مهربون باشیم.جوری زندگی کنیم که وقتی به یاد ما بیفتن مهربونی ما رو به یاد بیارن.اگر پدرمون،مادرمون،خواهرمون،زنمون،شوهرمون،برادرمون رو از دست دادیم و وقتی بهش فکر میکنیم اولین چیزی که میاد تو ذهنمون مهربونی اش بوده،دیگه اون آدم رسالت خودش رو انجام داده.دیگه براش غصه نخورین.

زندگی همین لحظه های معمولی هست،پر از درد و رنج و سختی هست.ولی زیباست،باید دوستش داشت.

همین.بوس.

زندگی افسانه ایست کز لب شوریده مغزی گفته آید,سر به سر خشم و خروش و غورش و غوغا, لیک بی معنا.

تظلم اول:نمیدونم چرا خواننده های وبلاگ و کسایی که نظر میزارن کم شده،همتون رفتین عید دیدنی و مسافرت و دارین عیدی جمع میکنید.شیطون هستین دیگه.

تظلم دوم:چرا تقریبا همه خواننده های وبلاگ به من میگن که آدم ترسناکی هستی؟کجای من ترسناکه؟من جوجه ام.من موش موشی هستم.

تظلم سوم:یه بار با یه دختری دوست بودم،مجسمه خرگوش گچی بهم هدیه داد و گفت این شبیه تو هست،منم خیلی ناراحت شدم.ولی واقعا دلیلی نداشت ناراحت بشم.خرگوش رو انداختم توی یه سطل زباله حوالی گیشا.

تظلم چهارم:

تو با این که مهربونی منو دست کم گرفتی منو قابل ندونستی رازتو به من نگفتی

از چه مردهایی بدم میاد؟

من گی نیستم که بخوام در مورد مردها نظر بدم ولی از چند گروه مرد بدم میاد.

از ریش پرفسوری ها،ریش های بدون سبیل مثل جیمزهتفیلدِ متالیکا،ریش های کس موشی ،اینایی که تیکه کوچیک ریش زیر لب دارن.واقعا چی فکر میکنن با خودشون؟مدل همه این ریش ها دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی بود و تموم شد.کسی که هنوزم ریش پرفسوری و کس موشی داشته باشه به نظرم فریکی و کس خل هست.

از کوه نوردها،از طبیعت گردها،از تورلیدرها،از اینایی که به طور خیلی حرفه ای کوه نورد و طبیعت گرد و دوچرخه سوار هستن.اینا هم کس خل هستن.اخلاقای کیری دارن،باید بریم قله رو فتح کنیم،باید تا نوک قله بریم،فتح هر قله مثل فتح مشکلات زندگی هست،بشین بینیم بابا کس مشنگ،خدا قله و کوه رو آفریده که حیوانات برن توش زندگی بکنن نه توی یابو ازش بری بالا و فتحش بکنی.

از نتورک مارکتینگ ها و بازاریاب های شبکه ای،وراج و پرحرف و گنده گوز هستن و دست از سرت برنمیدارن.آدمهای بی وفا و دغل کاری هستن و از پشت بهت خنجر میزنن.

از هنری ها و کافه ای ها،از هر کسی که توی یه زمینه هنری و شغل هنری فعالیت داره،نویسنده ها،شعرا،موزیسین ها،هنرپیشه ها،کارگردان ها،اکثریت قریب به اتفاقشون دخترباز و از اینان که زنا و دخترا رو میمالونن و گرایشات عجیب و غریب و پدوفیل طوری دارن.

از بنگاه دارا و موبایل فروش ها و طلا فروش ها.تا ته میکنن تو پاچه آدم بدون این که زحمتی کشیده باشن.نشستن همین طوری پشت میز و از جهل ملت استفاده میونن و تا دسته فرو میکنن.

همین.بوس.

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

یک انسان وقتی به سن بلوغ میرسه کم کم جنس مخالف براش جذاب میشه و شروع میکنه به ارتباط گرفتن و دوست شدن با جنس مخالف و هی دوست پسر/دوست دختر عوض میکنه تا روزی که ازدواج بکنه.و به نظر منم درستش هم همینه.باید یه لیست طولانی،واقعا طولانی از عشاق و معشوقه ها و روابط و شکست ها توی زندگیت باشه.به نظر من معنی نداره با اولین نفر که دوست شدی باهاش ازدواج بکنی.شاید هم نظر من درست نباشه.

القصه،وقتی سن و سالمون بالا میره و به گذشته نگاه میکنیم یاد کسایی میفتیم که دل ما رو شکوندن،بهمون خیانت کردن،اشکمون رو در آوردن و تنهامون گذاشتن،سن که میره بالا دیگه آدم میبخشه همه رو و تقریبا فراموش میکنه که چه به سر قلبش آوردن بعضی پسرها و دخترها.ولی هیچ کس با خودش صادق نیست و یک بار در نیمه های شب بیدار نشده و با خودش فکر نکرده که من نسبت به فلانی بد رفتار کردم.همه ما توی زندگیمون دختر یا پسرهایی بودن که بد پیچوندیمشون،بلاکشون کردیم،بهشون خیانت کردیم،مسخرشون کردیم،کم و ناچیز دیدیمشون و ... .الکی نگید توی زندگی ما همچین کسی نبوده که خوب میدونم بوده.شاهد گریه های طرف بودیم،بهش بی محلی کردیم،تلفن ها و مسیج هاش رو هر چهارتا یکیشون رو جواب دادیم.امیدوارم اون آدمها ما رو ببخشن.

میخواستم مثال بزنم از خودم ولی دیدم خداییش من آدم خیلی مهربونی بودم توی روابطم و همیشه من بودم که پیچونده شدم.ولی خوب که بخوام با خودم صادق باشم اسم چند تایی میاد توی سرم.یه دختری بود رشتی بود و سفید و بور بود،خیلی سکس خوبی داشت و منو دوست داشت.سر این که با ماشین پرایدش تند رانندگی میکرد پیچوندمش و بلاکش کردم و جوابش رو ندادم هیچ وقت.یه دختر مهربون دیگه بود تهرانی بود که چون میگفت جواب تلفن هام رو بده،در طول روز بهم مسیج بده باهاش کات کردم،یه دختری بود همسایمون بود ترک بودن و یه روز ظهر داشتم تو خیابون میبوسیدمش و خواهرش و دامادش و بچه های خواهرش با پراید از پهلوی ما گذشتن و ما رو دیدن و چون بهم میگفت زیاد دوست نمونیم و تکلیف منو روشن کن باهاش قطع ارتباط کردم.یه دختر دیگه بود،لُر بود،سر این که بهش زنگ زدم و پشت خطش رفتم و بعدا گفت با پسر عمه ام حرف میزدم من بدم اومد و چقدر گریه کرد و من گفتم دیگه اصلا نمیخوامت.یه دختر دیگه بود عرب بود،همیشه به من میگفت تو خیلی سفیدی و بیا با من ازدواج بکن،بچه هامون سفید بشن و بابام میبردت تو شرکت نفت و من به محض تموم شدن خدمتم دیگه جوابش رو ندادم.یه دختر دیگه بود اراکی بود،اونم منو دوست داشت،البته منم دوسش داشتم ولی من وقتی درسم تموم شد دیگه جوابش رو ندادم.البته که بیشتر اینا مربوط به سالهای جوونی هست و الان این قدر هیجانی و تکانشی عمل نمیکنم.ولی خوب امیدوارم اون آدمها منو بخشیده باشن.

خدا از سر گناهان هممون بگذره.