دیروز با یه دوست عزیز وبلاگی حرف میزدم و میگفت که آروم شدی انگار و از این صحبتها و امروزم یه دست دیگه بهم گفت چطور از روی نوشته و صدا عاشق یکی میشی.
میدونید چیه؟کص توی خون منه،اگه رگم رو بزنن به جای خون کس از تو رگ هام میریزه،طعم کس رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم.صبح که از خواب پا میشم اول جق میزنم و بعد صورتم رو میشورم.من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر گیر و من نتوانم.من هیچ وقت آدم نمیشم،هیچ وقت سرد نمیشم.درسته یک سالی میشه که هیچ غلطی نکردم و خودم رو پاک و مبرا از کس کردم ولی هر آدم عاقلی به من نگاه کنه به جای چشم دو تا کص تو صورتم میبینه.من همونیم که کون میدم و با پولش کص میکنم،من به قول مهراد هیدن واسه این کار زاده شدم.به من شماره ندین چون با صداتون جق میزنم،تو گروهم نیایید چون دلم میخواد ترتیب همه رو بدم.اگه نتونم بکنم شما باید بکنید منو.
من یه عقاب تنهام،من بیتاب هستم.من عاشق بلومحیا و خانم ف و asal هستم.هیچ کدومشون رو ندیدم ولی به یادشون میزنم.من ته همه فتیش ها رو دیدم.من غرق شهوتم همیشه بدنم داغه.فکرم خرابه،افکارم منفیه.یه بار با یه زن ترک دوست بودم و بهم گفت تو موهات سیاهه و ریشت بوره یعنی خیلی حشری هستی.
من توی مستی میزنم،پول داشته باشم خرج کیرم میکنم.من تنها آرامشم وقتیه که زندگیم درگیر مسائل جنسی باشه.
من هیچ وقت آدم درستی نمیشم.سنم هم بره بالاتر درست نمیشه.
ترانه پست:بی تاب از سامان ویلسون و مهراد هیدن.
هر بار که میخوام در این وبلاگ رو تخته کنم به حرفهای خانوم ف فکر میکنم که بارها بهم گفته فقط بنویسم.https://khanomef.blogsky.com/
و به این پست بلومحیای عزیزم
https://bluemahya.blogsky.com/1401/07/01/post-131/Dear-Travis-Bickle
به خاطر این دو عزیز دوباره برمیگردم.
اگه یه دوست واقعی توی این دنیا باشه خانوم ف هست و اگر روزی هم دختری داشتم از صمیم قلب دوست دارم همه چیزش مثل بلومحیا بشه.
بوس خانوم ف
بوچ بلومحیا
شاید دیگه کمتر و کمتر نوشتم تا روزی که دیگه هیچی ننوشتم.گفتنی ها رو گفتم و دیگه چیز زیادی واسه گفتن نمونده.این گروه هم میمونه یادگاری از من واسه شما مخاطب عزیز و خوبم.اونجا تبلیغ بکنید و چت بکنید و حرف بزنید و پروکسی بگیرید و ....
بوس
بوچ
بوس اول:اگه شما مجردا اجازه بدین ما متاهل ها هم یه دوست دختر برداریم.مجردها مخصوصا این دهه هفتادی ها همه رو برداشتن واسه خودشون.خراب هم میکنن کیس ها رو و قدر دان نیستن.
بوس دوم:احساس میکنم به شدت میل و کشش جنسی توی جوون های امروزی کم شده،یعنی میبینی همه شبیه هم شدن و زیاد هم کاری به هم ندارن.دختراشون هم گاها شاکی میشن که این پسرا چرا لاس نمیزنن و نمیان جلو.چه میدونم والا،ما هم که آتیش از کونمون میزنه بیرون و دائم الحشر هستیم این قدر زدن تو سرمون که خجالت میکشیم بگیم عاشق کص هستیم.
بوس سوم:یه سری از آدمها من توی زندگی واقعی و مجازی ام دیدم که به نظرم بیماری روانی دارن.من تحصیلات روانشناسی ندارم ولی اطمینان دارم که بیمار هستن و اونایی هستن که هی پاپیچت میشن و کونت رو پاره میکنن تا باهات دوست بشن یا باهاشون ازدواج بکنی بعد بنا به هر دلیلی اگه نخواستی باهاشون ادامه بدی الکی الکی تبدیل میشن به بدترین دشمنت،جوری که تا زندگی ات رو به باد فنا ندن ول کن نیستن و تو میمونی اینی که تا دیروز تا همین امروز صبح بهترین دوستم،زنم،نامزدم بود چطور شد یهو به این آدم تبدیل شد.خدا نصیب هیچ کس نکنه.
بوس چهارم:دوست دارم زودتر عید بشه.
بوس پنجم:بوس بوچ
تو این ده سال و خرده ای که وبلاگ داشتم بالای ده هزار بار در جواب کامنت دخترها و حتی بعضی پسرها گفتم که به هم شماره بدیم ولی عملا کمتر از ۵ نفر به من شماره دادن.
مهربان باشید،شاید فردایی نباشد.
یه لیست از فیلمهای امریکایی هستن که بیشترشون مربوط به دهه ۹۰ میلادی و تا دهه اول قرن بیست و یکم که هنرپیشه های مشترکی دارن و همه این فیلمها کمدی و قشنگ هستن.توی اینترنت چیز زیادی در مورد این گروه پیدا نمیکنید ولی فیلمهاشون همه جا واسه دانلود هست و شاید خیلی هاشون رو دیده باشین.به این گروه میگن frat pack که نمیدونم معنی فارسی اش چی میشه و دسته برادران معنی اش کردن.
این گروه از هنرپیشه ها از اوائل دهه ۹۰ میلادی کارشون رو شروع کردن و معمولا شامل ویل فارل،بن استیلر،اوون ویلسون،لوک ویلسون،استیو کارل،جک بلک و وینس وان هستن.
قصه شبانه اول:خیلی دلم میخواد به جای این روزانه نویسی،چرت و پرت گفتن و کس شعر نویسی یک داستان بنویسم یا یک قصه بگم یا در مورد یک فیلم نقد و تحلیلی بنویسم و دیگران من رو تحسین بکنن.کاش میتونستم.
قصه شبانه دوم:اون موقع که تازه اومده بکدم شیراز،نونوایی های بربری خیلی خلوت بود،و این دوستای شیرازیمون میگفتن که کی نون بربری میخوری،نون بربری مال افغانی هاست و یکی هم تو نونوایی بود که میگفت من بربری میخرم که بریزم جلو قُمری ها.حالا یک سال و چند ماه گذشته از نزول اجلالم به شیراز،نمیدونم چه اتفاقی افتاده که نونوایی بربری ها جای سوزن انداختن نیست.حالا همشون واسم بربری خور شدن.
قصه شبانه سوم:مثل پیرمردها دوست دارم همش غر بزنم،زانوهام هم درد میکنه.فکر کنم واسه سرما و ترمز و کلاچ باشه،خوشم نمیاد دارم مثل پیرمردها میشم.
قصه شبانه چهارم:یه رفیقی داشتم توی این وبلاگ به اسم برنتین،فکر کنم باهام قهر کرده.
قصه شبانه پنجم:احساس میکنم این شوشول ما رو که تو بچگی ختنه میکنن کار جالبی نباشه.روی رشد کیر و ارضا تاثیر منفی میزاره.البته فقط احساس میکنم.دلیل علمی ندارم واسه حرفام.
قصه شبانه ششم:توی تلگرام میشه روی یه خط دو تا اکانت داشت؟؟؟
از اونجایی که خانم ف دستور دادن هر روز پست بزارم منم با یه نوشته بی محتوای دیگه باز هم در خدمت شما خلق الله هستم.
سخن اول:به نظرتون تو تلگرام گروه بزنیم و بریم پی وی همدیگه و لاس بزنیم یا نه؟حداقل باید ۲۰ نفر بشیم،همه هم نباید دختر باشن.پسر هم باید بیاد.
سخن دوم:گلاب به روتون مدفوعم سفت و سیاه شده،انگار خون توش هست،نکنه سرطانی چیزی گرفته باشم.خدایا خودت کمک بکن.
سخن سوم:صبح زود ساعت ۷ زدم از خونه بیرون،عزیز دل رو بردم کلاس یوگا.الان که ظهر شده نه میتونم بخوابم و نه میتونم برم بیرون دنبال رزق حلال،نه دلم میاد بهش بگم نمیرسونمت.خودش میگه میرم ولی منم دلم نمیاد تو سرما بره تو ایستگاه اتوبوس.همش تقصیر این بی خوابی های شبانه هست.مثل بچه آدم اگر ساعت یازده،دوازده خوابم میگرفت.الان اینجوری نبودم.
سخن چهارم:پارسال که اومدم شیراز رفتم یه جایی یک ماه کار کردم و یه چک ضمانت دادم و بعد یک ماه ترک کار کردم.الان خارکسته ها بهم چک ضمانتم رو نمیدن.چه آدمهای عنی.
سخن پنجم:هیچ،بوس،بوچ.