تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم

چند شبه که خواب ندارم.زنم بهم یک قرصی داد و گفت یک چهارمش رو بخور و منم همش رو خوردم بدون این که بهش بگم و الان یه حال عجیب خوبی دارم.از این حال خوبم استفاده کردم و یه جق قشنگی هم زدم،انگار الان توی رگ هام یه چیزایی راه میرن و بهم شوق و زندگی میدن.چقدر حالم خوبه.پنجره هم بازه و نسیم خنکی داره میاد داخل،دلم میخواد انگشتم رو بکنم توی کونم و پروستاتم رو پیدا کنم و باهاش بازی کنم.قرص بازی هم دنیایی داره که البته باید بلده کارس باشی.من ازش چیزی سر در نمیارم.قارچ هم خیلی دوست دارم مصرف کنم.کلا چیزای توهم زا رو خیلی دوست دارم.چند روزه میخوام یه چیزی بنویسم ولی فرصت نمیسه.

خانوم ف،چرا وبلاگت رو بستی؟

هرگاه قصد شوخی دارم، حقیقت را بیان می‌کنم. این بزرگترین شوخی جهان است.

اگر فکر کردید در مورد تمام مسائل جنسی و زناشویی و خاطرات و تجربیاتم حرف زدم سخت در اشتباه هستین،هزاران هزاران پست دیگه میتونم بنویسم و منتشر کنم.و شما هم بخونید و لذت ببرین و فحش بدین.

هر بار فکر میکنم باید وبلاگ نویسی رو بزارم کنار یهو با خودم میگم خیر،من مینویسم برای ده ها سال دیگه.کسی چه میدونه،شاید تا لحظه مرگم.

شما هم به جای تخریب و فحش و دشمنی بیایین بخونین.من نزدیک چهل سال دارم ولی همچنان با حوصله و سرزنده مثل یه نووجون مینویسم.هم سن های من درگیر مشکلات و کم حوصله هستن،ولی نوشته های من مخاطب از نوجوون داره تا آدمهای بالای ۵۰ سال.میدونی منظورم اینه که من یه عاقله مرد هستم با یه دل جوون که مشکلات بزرگسالی رو شیوا و روان بیان میکنم.مثل قاطرم که زور خر رو دارم و عقل اسب ولی عقیم.

تمام جهنم در یک کلمه وجود دارد: تنهایی

اگر توی این شلوغی های اخیر عده ای هم خواسته های برحق و مدنی داشتن،با لخت شدن این زنیکه فمینیست تو هلند همه جنبش و اعتراضات زیرسوال رفت و به بیراهه رفت و گه زده شده توش.و الان هم مخالفین میتونن راحت بگن بفرمایید اینم از خواسته های شما،اینم چیزی بود که میخواستید،حتما دارین میرین تو خیابون که پس فردا لخت بیایین بیرون.

وقتی من میام فحش میدم به فمینیست ها به خاطر همینه که میرینن تو همه چیز،خواسته های برحق،حقوق مدنی،جنبش های درست و حسابی و هر چیزی که نشانی از مدنیت داشته باشه رو با لخت شدن و برهنگی  و مرد ستیزی،خراب میکنن.

زنیکه جنده پستوناش رو در آورده و میگه از این پستون ها شما شیر خوردین،ناموسا من اونجا بودم کیرمو در می آوردم و میگفتم اینم کیریه که اسپرم تو از توش پریده بیرون.

کس کش بِچ جنده ملت دارن درست یا غلط توی خیابون یه چیز دیگه رو فریاد میزنن بعد تو پستونات رو میندازی بیرون؟؟؟

حرف زدن در مورد فمینیست ها و بحث کردن باهاشون هم درست مثل همون داستانه هست که با خوک نباید کشتی گرفت.

خدایا منو گاو کن،خدایا منو خر کن.

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست…

نمیدونم چرا و به چه دلیلی و به چه علتی دارم افسرده میشم،شب ها به سختی میخوابم و گاها تا صبح بیدارم،خوابم خیلی سبک شده و همش کابوس میبینم.دهانم خشک میشه و تشنه میشم و گاهی از فرط تشنگی در حال احتضار و جون دادن میفتم.دم صبح که خوابم میگیره دو سه ساعت بیشتر نمیتونم بخوابم و تمام بدنم عرق میکنه.از طرفی هم میل جنسیم روز به روز کمتر میشه و هیچ علاقه و انگیزه ای واسه سکس ندارم.

دیشب هم مهمون داشتیم،نزدیک ده نفر پیشمون بودن که بیشترشون هم دخترها و زنهای خوشگل بودن،عرق خوردیم و رقصیدیم ولی من خوشحال نبودم.از من بعید بود وسط اون نون خامه ای ها خوشحال نباشم.امروز هم که از صبح زود بیدار شدم غمگین و پکر هستم.

احتمالا تیروئیدم باز هم خوب کار نمیکنه و بدن و روانم رو تحت تاثیر قرار داده یا شاید هم چون ارتباطی با مسائل معنوی ندارم اینجوری شدم.نمیدونم چرا اینقدر حالم بده،کم کم میل به خودکشی هم سراغم میاد.

عزیز دل هم انگار فهمیده حالم خوش نیست و کم کم دارم رو به زوال و افسردگی میرم واسم وقت روانپزشک گرفته.چی باید بهش بگم؟بگم بعضی وقتها دلم میخواد همه دنیا رو از مرد و زن بُکنم و گاهی وقتها اصلا راست نمیکنم و هیچ میلی به هیچ کس ندارم،بهش بگم که شدیدا حس تنهایی دارم و روی شونه هام احساس میکنم یه بار سنگین هست؟بهش بگم گاهی وقتها راه مطمئن و بدون دردی سراغ ندارم وگرنه خودکشی میکردم و تموم میکردم این بازی مسخره رو.بهش بگم هیچ کدوم از دوستان و اطرافیانم رو درک نمیکنم.

من یک آیین خیلی ساده دارم: اینکه زندگی و شادمانی و زیبایی از مرگ غبارآلود بهتر است.

عذاب وجدان تخمی و بدی گرفتم به خاطر کامنت هام توی وبلاگ های دیگران یا پست هایی که میزاشتم یا جواب کامنت های بدی که می دادم.من که توی زندگی مردم نیستم،همه مشکل دارن،یکی شیفتهای طولانی میده و ساعتها سراپا هست،یکی پریوده و همین جور خون ازش میره،یکی کیلومترها از دیارش دوره،یکی زندگی سختی با همسرش داره،یکی دلسوز زندگی من هست و یه حرفی زده،هر آدمی داستانی داره توی زندگیش و مشکلاتی داره.من با حرفهام دلشون رو شکوندم حتما.البته از بین همه کامنتهای فحشی که بهم دادن تو این سالها فقط کامنت های یکی به اسم سیما خیلی دلم رو شکست چون من و زندگیم رو قضاوت غلط کرد و به زنم هم فحش داد.من که بخشیدمش.ولی شما هم ببخشین،من خیلی احمق بودم که حرف بد زدم.کاش این وبلاگ رو پاک میکردم که دیگه کسی ناراحت نشه از حرفهام.دیگه به خودم قول میدم اگه کسی بدترین فحش ها رو داد من جوابش رو ندم.

هر کسی رو که ناراحت کردم منو ببخشه.من شرمنده همه هستم.دیگه دعوا نمیکنم با هیچ کس.

توی عالم یک رنگی بگو از چی تو دلتنگی،بازم از اون نگات پیداست که با من به سر جنگی

یه سوالی بپرسم شما برو بچه ها جواب بدین.من نمیدونم شما گلای تو خونه باشگاه میرین یا نه.ولی من اینجا یه باشگاهی قیمت گرفتم.میگه یک روز در میون ماهی ۷۰۰ تومن و ترینر هم ماهی یک و چهارصد.من قیمت باشگاه ها رو نمیدونم.توی شهر شما و باشگاهی که شما میرین قیمت ها چه جوریه؟؟؟

ای قبله من،خاک در خانه تو

آب خوردم حالم بد شد،شکمم درد میکنه آب خوردم،احتمالا سرطانی چیزی گرفته باشم.آب شیراز خیلی املاح داره،کافیه بریزی تو کتری و بعد یه مدت میبینی کل کتری ات رو گچ گرفته.حالا همین گچ ها توی معده ام هستن.احتمالا یه روزی سرطان معده بگیرم و بمیرم و خوشحال بشین.دلم میخواد قبل مردنم خیلی چیزا رو بکنم و خیلی کارا رو انجام بدم.مسلما کردن و گاییدن و ساک زدن کیرای کلفت سیاه پوستی و کس های صورتی بلوندهای روسی جزوشون نیست.دلم میخواد قبل مردن طلوع و غروب خوردشید رو توی دشتها،آسمون قرمز رنگ،هیاهوی چلچله ها توی غروب،بوی گل ها تو کوچه های شیراز تو اردیبهشت،نسیم خنک بهاری،خوابیدن زیر ستاره ها و این چیزا رو ببینم.

سر به روی شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم.

یه نخ سیگار کشیدم و بعدش استفراغ کردم.یعنی چی؟شاید سرطان گرفتم و شاید هم یه مریضی گرفتم.لامصب این سیگار چی داره که آدم وابسته اش هست.البته این سیگار عکس دارها هم جنسشون آشغاله.سیگارای بدون عکس هم گرون هستن.چند روز پیش یه پاکت سیگار مالبرو گلد خریدم ۶۰ هزار تومن،ولی اون اذیتم نکرد.ولی خوب خیلی گرونه.صرف نداره.هنوزم تپش قلب دارم از سیگاری که کشیدم.دیگه سیگار نمیکشم.

دنیا کوچک تر و حقیر تر و ناچیز تر از آن است که در آن ازکینه ها پیروى شود.

پیرو پست پایینی یک مطلب دیگه هم‌میخوام عرض کنم.

از این‌به بعد با کمال احترام.هیچ‌کامنتی که مربوط به کس دیگه ای باشه تایید نمیشه.

مثلا رضا بیاد یه چیزی به ساناز بگه،بعد ساناز بیاد جوابش رو بده بعد جعفر بیاد به طرفداری ساناز یه چیزی بگه.این جور کامنتها تایید نمیشه

بیا به خودم فحش بده،سوال بپرس،پیشنهاد بده کون بدم بهت،نظر بده،توی این موارد نوکر پدرتون هستم.ولی از جعفر به ساناز و در جواب فلانی دیگه نداریم.حرفی دارین برین مستقیم توی وبلاگ خود طرف بگین.من‌ پل ارتباطی هیچ کس نیست.

بوس

بوچ