یه چیزی بگم جان خودتون مسخرم نکنید،من هر وقت این ترانه"هدیه اسباب بازی" رو میشنوم یا میبینم این قدر بغضی میشم که حد و حساب نداره،یعنی واقعا گریه ام میگیره.میدونم خیلی مسخره هست ولی دست خودم نیست.از تصور این که خودم یه بچه ای داشته باشم یا بچه کوچیکی باشه که اون قدر مهربونی توی وجودش باشه که اسباب بازی هدیه بده به بچه دیگه ای گریه ام میگیره.یه جایی اش هم میگه: با این که گاهی سخته زندگیامون ولی،هوات رو دارم رفیق به عشق مولا علی.اونجاش هم خیلی قشنگه،بغضی میشم عجیب.
الان هم دارم هدیه اسباب بازی رو گوش میدم و گریه میکنم.
تو رو خدا نگید که شما بغض نمیکنید با شنیدن "هدیه اسباب بازی"
بوس
بوچ
از داداش گلم سپهر تشکر میکنم که لینک سیفون رو برام گذاشت،دانلودش کردم و یه چسه وصل شد و تا وصل شد منم کلی کانفیگ و پروکسی دانلود کردم و بعد از مدتها تونستم برم یوتیوب و برنامه هورنت و بعدش هم رفتم ایکس ویدیو و یه جق قشنگی زدم و بعدش هم رفتم تلگرامم عکس کانتکتام رو دیدم.بعد استوری های واتس اپ رو دیدم و نرم افزار گوگل فیت رو دانلود کردم و استفاده میکنم موقع ورزش،ولی یه جوریه،حال نمیکنم باهاش.
خلاصه که هر شب دارم ورزش میکنم،ورزش که یعنی فقط یه مسیر نزدیک خونه هست،صاف و پر از درخت و قشنگ هست،اونجا فقط میدوم یا تند راه میرم،با عزیز دل میرم و حدود نیم ساعت تا ۴۰ دقیقه طول میکشه.احساس خیلی خوبی دارم.یه حس اعتماد به نفس خوبی دارم.
دیروز هم خیلی ناراحت شدم،خیلی هم ترسیدم بیخ گوشمون اینجوری شده بود.قرار بود با عزیز دل یه روز عصری بریم حرم و بعدش هم بریم نون و کباب و ریحون بخوریم ولی فرصت نمیشد.حالا دیگه فکر نکنم با این اتفاق پامون رو بزاریم تو حرم.شاید هم بریم.
یه جلسه دیگه هم رفتم روانشناس،تست داده بودم برام تشریحش کرد،خیلی زن مهربون و قشنگ و سکسی و خوش صحبتی بود.حرفاش مثل معجزه بود برام.بهم گفت افسرده نیستی و حالت خوبه،فقط یه چیزایی توی زندگیت هست ازشون میترسی،گفتم از این میترسم که زن سابقم بیاد پیدام بکنه و جلبم بکنه،گفت نترس،نهایتش میاد و جلب میشی و میری زندان و وکیل میگیری و درت میاره.خیالت راحت باشه و نترس.حرفاش این قدر دلم رو راحت کرد که حد و حساب نداشت،واسه یه مشکل دیگه ام هم آدرس روانپزشک بهم داد،گفت برو حتما پیشش،کمی دستم پولی بشه میرم.خدا حفظش بکنه با دو جلسه حرف زدن با روانشناس کلا آدم دیگه ای شدم و حالم خیلی خوبه.
سپهر جون بازم مرسی سلطان.
دو پست پایین تر گفتم که هر چی بشه من ایران رو ترک نمیکنم.حالا که در فاصله ۴ یا ۵ کیلومتری خونه ام این اتفاق توی حرم افتاده میشه بگم گُه خوردم؟؟میشه حرفم رو پس بگیرم.از اون مسیر هر روز من همون حدودا مسافر داشتم و میگذشتم.خدا همه رو بیامرزه.خدا لعنت کنه تروریست ها رو.
واقعا ترسیدم،شنبه میرم پاسپورتهامون رو تمدید میکنم و دیگه گنده گوزی نمیکنم.
پانوشت:داداش گلم برنتین و خواهر گلم asal اگه این پست رو دیدن یه خبر بدن.نگران همه شیرازی ها هستم.
میگم شما شیطون بلاها چه جوری فیلترشکناتون وصل میشه؟
واسه من که هیچ جوری وصل نمیشه،معتاد یوتیوب هستم و الان مدتهاست دسترسی ندارم.راهی دارین به من بینوا بگین شما زرنگا.
پانوشت:فقط به نظرم این اینجکتور کار میکنه که اونم کانفیگ هام همه قدیمی هستن و نمیدونم کانفیگ جدید چطوری گیر بیارم.
پانوشت ۲:طبق گفته برنتین لنترن نصب کردم ولی فایده نداشت.وصل نشد.
چند هفته پیش همون اولای مهر که کشور اوضاع خوبی نداشت مادر خانمم و خواهرخانمم رفتن بیرون از کشور و بعد دوهفته برگشتن،مسافرت رفتن.موقعی که داشتم میبردمشون مادر خانمم گفت پاسپورتت رو تمدید بکن که اگه شلوغ تر شد یا اوضاع خراب شد بتونی راحت بیایی بیرون از کشور.واقعیت اینه که من خیلی راحت میتونم برم خارج از کشور به واسطه فامیلها و بستگانی که عزیز دل خارج از کشور داره.میتونم اقامت بگیرم و کار بکنم و زندگی بکنم.و گفتنش هم شاید جالب نباشه ولی من هیچ جایی نمیرم،حتی اگه هزار درجه بدتر از الان بشه،جنگ و قحطی و گرونی و تورم بشه.هر چی بشه من از ایران نمیرم.عزیز دل هم نمیره.من توی همین کشور میمونم تا بمیرم.من اینجا به دنیا اومدم،درس خوندم،بزرگ شدم،سربازی رفتم،مرده هام همه زیر خاک همین کشور هستن.من کار میکنم،میمونم.سرزنش نمیکنم کسایی رو که رفتن یا کسایی که آرزوشون رفتنه.اونا هم دلایل بسیار عقلانی و قابل احترام داشتن.ولی واقعا میگم من این آفتاب و این مردم و این کشور رو با هیچ چیز عوض نمیکنم.
یه رابطه عجیب دارم با کشورم.دوسش ندارم ولی دوسش دارم.ولی یه چیزی رو مطمئن هستم.من هیچ وقت از این کشور نمیرم.
سخن اول:میخواستم دو تا پست بزارم توی یکیش دونه دونه اخلاقای بد شیرازی ها رو بگم توی اون یکی هم بگم کونی فحش نیست،فقط صفتی هست که به مردانی اطلاق میشه که کاری میکنن که انگار خایه ندارن و به قول خارجی ها پوسی هستن.ولی خوب نمینویسم.به دو دلیل،زشته که از بدی مردم بگم و دومی هم یادم نیست.
سخن دوم:شراب سیبم داره متمایل میشه به سرکه سیب که یعنی خراب شده و باید یا بریزمش دور یا به عنوان سرکه سیب بزنم به صورتم پوستم جوون بمونه.این خصوصیت کونی طوری رو دارم دیگه.ولی شراب انگورم فعلا خوبه،ایشالا خوب هم بمونه و خراب نشه
سخن سوم:به حضرت عباس،به قرآن قسم توی این شیراز بگردی،از اول تا آخرش یه پسر خوش تیپ پیدا نمیکنی.
یه خبری دیدم حالا شاید هم دقیق نباشه ولی تا فیهاخالدون کونم سوخت.توی دانشگاه شریف یا خوارزمی یا نمیدونم کدوم دانشگاهی بوده که دانشجوهای دختر میخواستن سلف رو مختلط بکنن و دانشجوهای پسر میزها رو برداشتن و سنگر ساختن تا مانع مختلط شدن سلف و ورود دخترها به سلف پسرها بشن.ما که دانشجو بودیم به حضرت عباس با دخترها سلام میکردیم جوابمون رو نمیدادن و روشون رو برمیگردوندن و محل نمیزاشتن.اینا حالا به زور میخوان تو سلف پسرها بشینن باهاشون غذا بخورن پسرها نمیزارن.
خدایا منو گاو کن،خدایا منو خر کن.
سخن اول: خدا وکیلی هایده صداش آدم رو سرحال میاره.خیلی صدای قشنگی داره.واقعا دوسش دارم.
سخن دوم:رفتم پیش روانشناس و کلی حرف زدیم با هم.نمیدونم بگم اینجا یا نه،شاید زشت باشه.
سخن سوم:میگن یه موج آنفولانزا اومده،مراقب خودتون باشین.
سخن چهارم:هنوزم کار و کاسبی ها خوابیده و خوب نیست.
سخن پنجم:شبها حدود ۲۰ دقیقه میدوم.نمیدونم فایده ای داره یا فقط خودم رو خسته میکنم.
سخن ششم:شراب سیبم رو امروز شیشه کردم.خیلی پسندم نبود.ایشالا شراب انگورها خوب بشه.
سخن هفتم:قبلا بلاگ اسکای نشون میداد هر پست خاص چقدر بازدید داشته،اینو انگار حذف کردن.
سخن هشتم:دارم سریال پیکی بلایندر رو میبینم.این تامی شلبی یه چی تو مایه های بهروز وثوقی و فردین خودمون هست.یعنی لاته و لات بازی میکنی ولی مخاطب دوسش داره.سریال خوبیه،میگفتن بُکن بُکن زیاد داره ولی الان من پنج شش قسمت دیدم هیچ خبری نبوده.
همتون رو دوست دارم
بوس
بوچ
خدا شاهده کور بشم اگه دروغ بگم،شیراز هنوز این قدر گرمه که از کون آدم عرق بیرون میزنه و باید واسه ماشین کولر بگیری و هوا اون قدر گرمه که سگ صاحبش رو نمیشناسه ولی چون پاییز و مهر شده زن هاش بوت و پالتو میپوشن.به حضرت عباس با چشم خودم میبینم که دستفروش هاش لباس پشمی و چکمه و بوت آوردن،ملت هم مثل چی میخریدن.
به قرآن خودم دیدم زن ها بوت و پالتو میپوشن،شاخ در آوردم.
سخن اول:ازصبح تا الان،بانک ملت حدود ۵۰۰ تا پیامک به من داده.دو بار زنگ زدم بهشون که گاییدین بابا،میگن که اختلال از سمت بانکه.میگم پولش از من کم نشه یه وقت میگن نه.
سخن دوم:هر چی دعا میکنم که کسب و کارها رونق بگیره دوباره و صدقه سری بقیه مردم کار منم رونق بگیره و اسنپ هم یه کم بکشه رو کرایه ها فایده ای نداره.خدای بالا سر شاهده امروز مسیری که ۲۰ دقیقه مسافتش بود کرایه اش ۱۶ تومن بود.یا مسیری که ده دقیقه بود کرایه اش ۷ تومن بود.یعنی شما در بهترین حالت ۳ دقیقه رانندگی بکنی برسی به مقصد و بعد بیست دقیقه رانندگی بکنی،مجموعا ۲۳ دقیقه رانندگی بکنی،بنزین بسوزنی،ترمز کلاچ بگیری که ۱۲۳۰۰ تومن بگیری.چون بیست درصد رو اسنپ میبره و ۵۰۰ تومن هم شهرداری.۲۳ دقیقه رانندگی برای دوازده هزار و سیصد تومن.
سخن سوم:این اعتراضات،اغتشاشات یا هر چی که میخواهین اسمش رو بزارین تنها چیزی که داشت خوابیدن و از رونق افتادن کار و کاسبی ها و نابود شدن آنلاین شاپ ها و قطع شدن واتس اپ و اینستاگرام بود.هیچ فایده دیگه ای نداشت.هیچی عاید مردم بدبختی مثل من نشد جز بیشتر شدن بدبختی.
سخن چهارم:میگم اعضای زد بازی این وسط هیچی نگفتن؟هی مدیار آقاجانی و سروش هیچکس و اعضای ملتفت میگفتن اینا رپر حکومتی هستن،ما باورمون نمیشد.
سخن پنجم:حرف دیگه ای نیست جز این که هر روز میگم خدا رو شکر،شبها میرم پارک نزدیک خونه میدوم،هر روز جق میزنم،دعا میکنم همه چی خوب بشه.کوئیز آف کینگ هم بازی میکنم.