-
میخوام مغزمو با آهنگای مسخره بگام
یکشنبه 24 آبانماه سال 1394 20:04
سخن اول:میدونم خیلی خز هستم.ولی تو سی سالگی هنوزم عشق بهزاد لیتو و علیرضا جی جی و این خواننده ها رو دارم.آلبوم جدید بهزاد لیتو پخش شد.به قول مادمازل خواننده ای که دیگه نمیخونه:"نوش گوش". سخن دوم:روشنفکری از درون آدمی سرچشمه میگیره و هیچ ارتباطی به نوع پوشش و فیلمهای دیده شده و کافه های رفته و سیگارهای کشیده...
-
با سیه دل چه سود گفتن وعظ / نرود میخ آهنین در سنگ
جمعه 22 آبانماه سال 1394 10:00
تصمیم برای مهاجرت از هر زمان دیگه ای راسخ تر شده.چند جایی زنگ زدم و متوجه شدم تا زمانی که مدرک IELTS نگیرم،هر کاری که بکنم فایده نداره. حالا کی حوصله زبان خوندن داره. از نظرات خصوصی و عمومی تمام دوستان در خصوص مهاجرت و آموزش زبان انگلیسی استقبال میکنم.
-
اگر من یک الاغ هستم ، باید آنرا بگویم . اگر آنرا نگویم ، شخص دیگری آنرا خواهد گفت . اگر من اول بگویم ،دیگران خلع سلاح می شوند.
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1394 19:02
من وبلاگ رو باز میکنم. هر کس هر چی میخواد بگه. همه رو دوست دارم.
-
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند. اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگانشان است.
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1394 18:55
نمیدونم طبیعت شمالی ها اینه یا همسر من اینجوریه.اما احساس میکنم روز به روز داره پیرتر میشه.چند باری هم خودش اشاره کرده که دارم پیر میشم.موهاش رو رنگ نکرده و همه موهاش تقریبا سفید هستن و دور چشمهاش داره چروک میشه.
-
شجاعت در این نیست که انسان خطر را نبیند بلکه در این است که خطر را ببیند و بر آن غلبه کند
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1394 18:51
توی یه فیلم بین ستاره ای و قبل از اون هم یه فیلمی بود که دانیل کریگ توش بازی میکرد.آدمهاش به مسافرتی فضایی میرفتن و وقتی برمیگشتن روی کره زمین سالهای سال گذشته بود. بعضی وقتها دلم همچین مسافرتی میخواد.دلم میخواد برم یه جایی و وقتی برگردم همه چیز تغییر کرده باشه و هیچ اثری از آدمهای پست الان نباشه. فقط بدی این مسافرت...
-
نگاه میکنم به افق.....
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1394 06:34
روزها میان و میرن.پر از بیهودگی و بی هدف.فقط صبح شب میشه و بالعکس.میخورم و میرینم و گاهی هم میکنم.بدون هیچ هدفی . روز به روز محیط کارم داره واسم غیرقابل تحمل تر میشه.خستگی توی تمام وجودم ریشه کرده.خوابم کم شده.عصبی هستم.دلم یه تغییر بزرگ و مثبت میخواد.
-
اشکهای دیگران را بدل به نگاههای پر از شادی نمودن بهترین خوشبختی هاست.
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 19:45
دلم میسوزه واسه خودم و همه کسایی که مجبورن تو سرما و گرما با حال نزار و خسته و گرسنه و داغون بچپن توی مترو و BRT
-
مهمترین نقلقول آنست که منبع آن را نتوانی نام ببری.
چهارشنبه 20 آبانماه سال 1394 13:34
امروز چند روزه که وبلاگ بسته هست و دو نفر از بروبچه ها تو وبلاگاشون گفتن که دوباره بنویسم.دلم میخواست با هر دوشون رفیق میشدم و باهاشون بیرون میرفتم.لعنت به من که خیلی عوضی هستم. تصمیم واسه خارج رفتن جدی شده و دارم دنبال یه راه مطمئن و کم هزینه میگردم."سین چشم سبز" هم راضی شده.
-
گناه فقط در آزردن بیدلیل دیگران است. "گناههای" دیگر مهملاتی مندرآوردیاند
دوشنبه 18 آبانماه سال 1394 07:32
با این که به همسرم خیانت کردم اما اصلا عذاب وجدان ندارم و اگر باز هم موقعیتش پیش بیاد این کار رو باز هم به نحو احسنت انجام خواهم داد. فقط طنز تراژدیک ماجرا در اینه که بعد خیانت بیشتر دوستش دارم و بیشتر بهش محبت میکنم.
-
مغز عضوی است که با آن فکر میکنیم که فکر میکنیم.
دوشنبه 18 آبانماه سال 1394 07:26
امروز وقتی صبح خیلی زود به سرکار میومدم نم نم بارون میومد و تازه فهمیدم که چقدر درخت ها رو دوست دارم.کاش بیشتر از این که آدم توی کره زمین بود درخت بود. درخت ها زیبا و نجیب هستن.با کسی کار ندارن و آزاری ندارن.کاش صبور بودن و اخلاق رو از درختها یاد میگرفتیم.
-
آنکه بیش از اندازه محتاط است خیلی کمتر کار انجام میدهد.
دوشنبه 18 آبانماه سال 1394 07:23
وبلاگم رو رمز دار کردم و فقط خودم رمزش رو میدونم.تا مدتی که نمیدونم چقدر میشه رمز دار میزارم بمونه. من اینجا از خصوصی ترین مسائلم مینویسم واسه خودم فقط.یهو چشم باز کردم و دیدم روزانه بیشتر از 500 بازدید و بیشتر از 20 کامنت در روز دارم که یا دارن فحش میدن یا نصیحت میکنن.بهتره همین جوری بزارم بمونه.خودم راحت تر هستن.ولی...
-
من آنم که در پای خُوکان نریزم/مراین قیمیتی دُر، لفظ دری را.
شنبه 16 آبانماه سال 1394 07:14
فکر اول:چرا نمیتونم اصطلاحات جدید رو دوست داشته باشم؟؟؟از این اصطلاح جدید حالم بهم میخوره:سرکارطوری،خسته طوری،مهمونی طوری،راه پله طوری و هر چیزی که آخرش یه طوری بزارن.مدتهاست به این فکر میکنم که زبان فارسی زبانی ابتر و محکوم به نابودی هست.زبانی است که قدرت مولد بودن نداره و این که پارسی شکر نیست. فکر دوم:بدترین چیز...
-
ناراحتی
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1394 12:22
یکی از بچه ها خونشون خالی شده و کلوب راه انداخته تا زنش نیست.من نمیتونم برم پیشش چون آخر هفته زنم خونست.میخوام گریه کنم از ناراحتی.
-
آه دیگر خاموش،افیلیای مهربان!ای پری زیبا،در نیایش های خویش،گناهان مرانیز به یاد آر.
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1394 10:27
دیشب وقتی رسیدم خونه همسرم رو بعد از بیشتر از یک هفته دیدم.کله اش تو موبایلش بود و داشت تحولات جهان اسلام رو رصد میکرد با این عنوان که من حتما باید بدونم تو منطقه چی میگذره.ناامید ازبودن با اون فیلم "هملت" قدیمی نسخه کشور شوروی رو گذاشتم و مشغول دیدن شدم.سین چشم سبز ازم پرسید که فیلم چیه و بهش گفتم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آبانماه سال 1394 05:57
تهران ساعت 5:55 صبح. بنده حقیر فدوی امت هلاک پنج دقیقه خوابم. تاج و تختم فقط برای 5 دقیقه خواب.
-
انسان نمیتواند زندگی اش را صرف نگرانی در مورد حوادث غیر منتظره بکند.
دوشنبه 11 آبانماه سال 1394 18:38
تو این هوایی که هوای چندنفره هست فقط باید تو خونه بمونی.بری زیر پتو و با تخمات بازی کنی و ترانه جدید آدل که اسمش هلو هست رو با صدای بلند بشنوی و نمه نمه مشروب بخوری.و تلویزیون رو با صدای بسته نگاه کنی.
-
شاید بتوان از هجوم سیلآسای یک ارتش ممانعت کرد، اما از هجوم افکار و عقاید نمیتوان جلوگیری نمود.
یکشنبه 10 آبانماه سال 1394 11:34
همسر خوبم زندگی خیلی کوتاهه.من نفهمیدم چطور سی ساله شدم.من نفهمیدم چطور ازدواج کردم و من نفهمیدم چطور به اینجا رسیدم.من مگه چند سال جوون هستم؟چند سال میتونم انرژی جنسی داشته باشم؟من وقتی تو ازم دوری کمتر دوستت دارم،وقتی رابطه نداریم سرد میشم باهات.منو ببخش اگه نمیتونم در مقابل وسوسه های زنای دیگه مقاومت کنم.منو ببخش...
-
فلسفه، میکروسکوپ افکار است.
شنبه 9 آبانماه سال 1394 20:57
روزها میان و میرن و من با خستگی و تنهایی شب ها رو سپری میکنم.همسرم یک هفته شب ها خونه نیست و پشت سر هم شیفت داره.منم تمام روز سر به طور پیوسته 12 ساعت سر کارم،نتیجتا همدیگه رو در حد چند دقیقه تو خیابون میبینیم که اونم از این کار بیزاره. هیجانات جنسیم به طور سینوسی شده.کم و زیاد میشه.حس میکنم مثل سابق دیگه مرد 5 بار...
-
من هم لبهی یه پرتگاه خطرناک وایسادهم و باید هر کسی رو که میاد طرف پرتگاه بگیرم... تمام روز کارم همینه. یه ناتور ِ دشتم...
جمعه 8 آبانماه سال 1394 21:51
اون گوشه پایین سمت راست که نگاه بکنید نوشته:"وبلاگ هایی که دوست دارم."توی اون وبلاگها وبلاگی هست به اسم:"یک قطره حرف" از شخصی به اسم "کیمی آ"که نمیدونم چه شکلی هست و چند سال داره و چه کاره هست.اما یک چیز رو میدونم اونم این که کاش نویسنده میشد.کاش داستان مینوشت و کتابهاش چاپ میشد.اون وقت...
-
زندگی درباره یک ریتم است. ما میجنبیم، قلبمان خون میدمد. ما یک دستگاه ریتم هستیم، این است آنچه هستیم.»
جمعه 8 آبانماه سال 1394 20:41
اصطلاحی همسر من داره که وقتی در مورد کسی که ازش نفرت داره به کار میبره.میگه که:"خون فلانی رو هم بخورم،سیر نمیشم".و من تو این لحظات جدا عرض میکنم که آب دهنم رو قورت میدم و یه کم ازش میترسم با اون لهجه غلیظ مازندرانی و چشم های روسی.
-
هیچ مسلمانی را نترسانید ، که ترساندنِ مسلمان ، ستمی بزرگ است.
جمعه 8 آبانماه سال 1394 20:26
ظلمی که بلاگفا به وبلاگنویس هاش کرد آلمان تو جام جهانی به برزیل نکرد.
-
ضرب المثل
جمعه 8 آبانماه سال 1394 14:57
شنیدین میگن آفتابه لگن هفت دست،شام وناهار هیچی.شده حکایت من که دو تا خونه خالی دستم هست.اما کسی ندارم که بیارمش پیشم.
-
می خوردن و شاد بودن آیین منست /فارغ بودن ز کفر و دین دین منست
جمعه 8 آبانماه سال 1394 08:14
امروز تصمیم داشتم با دوستان برم خونه مامانم که رفته مسافرت و بشینیم و مشروب خوبی به بدن بزنیم و تا صبح سیگار بکشیم و مرغ کباب کنیم و حال کنیم.که همسر نازنین من زد تو کاسه و کوزه من و گفت من کلیدهام رو تو محل کار جا گذاشتم و خونه خودمون باش که در رو از روم باز بکنی و من الان سراپا خشم هستم و شبیه یه انفجار اتمی هستم با...
-
من ترجیح میدهم از اخلاف میمون باشم و نه انسانی که از رودررویی با حقیقت میهراسد.
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1394 15:52
چند شب پیش که خونه بودم و برادر خانمم هم مهمون ما بود.تلویزیون داشت یه مستند در مورد زندگی بابون ها پخش میکرد.من گفتم ولش کن ببینیم.اینا پسرعموهای انسان هستن.یهو برادر خانمم گفت که اینا انسان بودن و خداوند اینا رو نفرین کرده و به این شکل دراومدن.
-
فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست / بیا و بر دل من بین که کوه الوندست
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1394 18:41
اول:مادر من به مسافرتی طولانی مدت رفت.شاید تا هفته ها تهران نباشه. دوم:به رسم قدیم و دوران مجردی لخت مادرزاد تو خونه میچرخم وقتی خودم تنهام. سوم:چند روزه تا از خواب بیدار میشم این شعر رو زمزمه میکنم:"بگذار سر به سینه من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را،شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق،آزار این رمیده سر...
-
لبهای تو رو گونم دوباره میشینه،میدونم
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1394 06:35
ساعت شش و نیم صبح.تهران بارونی و صدای گرم آراد آریا که ردپا رو میخونه.
-
کسی که نتواند بر ترس غلبه کند، هنوز اولین درس زندگی را نیاموخته است.
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 07:45
من از این که زنم فراموش کنه میترسم.از این که کیرم دیگه راست نشه میترسم.از این که زیر یک دقیقه ارضا بشم میترسم.از این که زنم با به پسر خوشی دوست به میترسم.از این که از سرکارم اخراج بشم میترسم.از این که فقیر بشم دوباره و پول سیگار نداشتن باشم میترسم.از این مجبور بشم برم شمال زندگی کنم و دیگه تهران نباشم میترسم. اما از...
-
نکنه ستاره ای بیاد و یاد تو رو نیاره
شنبه 2 آبانماه سال 1394 21:58
زیباترین زبان بعد از عربی فرانسه هست و لاغیر.
-
عشق زندگی در من خیلی وقته مرده
شنبه 2 آبانماه سال 1394 21:51
اینو دوست خوب وبلاگیم هولدن کالفید بهتر میتونه توضیح بده. این چند روز به این فکر کردم که چرا مردان دنبال زنان جدید هستند و این که چرا مردان مسن اسیر زنان جوان میشن.پاسخ این دو سوال رو براساس ذات بشر میدم و اون چیزی که ریشه در نهاد بشر داره. سوال اول:چرا مردان دنبال زنانی دیگر میفتن در صورتی که خودشون همسر دارن؟...
-
احوال این روز
شنبه 2 آبانماه سال 1394 21:41
اول:ای کاش لاتاری برنده بشم و برم امریکا دوم:اومدم خونه و نمیگم چی کار کردم،اما تو ابرام سوم:زن من خودش رو بکشه من مذهبی نمیشم.درسته مجبورم کرد به خاطر محرم ریش بزارم،اما ریش گذاشتم فقط به این خاطر که ریشم نارنجی هست. چهارم:شهرداری واشنگتن یه خط ویژه تلفنی گذاشته واسه گزارش وجود موش در سطح شهر پنجم:به این نتیجه رسیدم...
-
گه خوری
جمعه 1 آبانماه سال 1394 20:26
ده روزه که به خاطر محرم هیچ خبری از سانفرانسیسکو و اینا نیست و رسما همه چیز به احترام این ایام تعطیل شده و کرکره رو داده پایین.روز تاسوعا هم باید از صبح ساعت7 تا 7شب سرکارباشم چون تا خرخره تو قسط و قرض افتادم فقط به خاطر این که خانم خونه بزرگتر دلش میخواد.و با هر آدم عوضی و جاکش و جنده ای سروکله بزنم و آخر سری هم که...
-
ریسکها از اینجا ناشی میشوند که ندانی داری چه میکنی.
جمعه 1 آبانماه سال 1394 10:48
صبح خیلی زود حوالی ساعت 5 و نیم بیدار شدم که بیام سرکار."سین چشم سبز" که تا دیروقت بیدار بوده و قرآن خونده و زیارت عاشورا و گریه کرده و از اهل بیت و خاندان عصمت وطهارت حاجت خواسته و واسه من دعا کرده،به زحمت و با سردرد بیدار میشه و دستم رو میگیره که نباید بری سرکار.وقتی میپرسم چرا؟جواب میده که این دو روز رو...
-
گاهی اوقات انسان چیزی را پیدا میکند که به دنبال آن نمیگشت.
جمعه 1 آبانماه سال 1394 10:37
باید دوباره عرض کنم که این وبلاگ جایی هست برای ثبت خاطرات و تغییرات زندگیم تا در آینده از خوندنش لذت ببرم و هیچ چیزی رو فراموش نکنم.و اگر بعضی از دوستان نظر میدن بزرگواری و محبت میکنن و هیچ کس مجبور به کامنت گذاشتن و خوندن نیست.پس دوست عزیزی که منو منحرف و عوضی و گنده دماغ و کثافت و مریض و خیانت کار میدونی و خدا رو...
-
زنان معماران واقعی جامعه هستند.
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1394 07:03
دیشب داشتم با صدای بلند اون ترانه شماعی زاده رو میخوندم که میگه:"تو اگه با من قهری،من که آشتیم...." که ناگهانی و بدون خبر سین چشم سبز زد پس گردنم و بهم گفت :"باید تا صبح گریه بکنی.مگه بچه مسلمون نیستی؟؟؟"
-
بدیهای ما در دنیا به یادگار میماند و خوبی هایمان همراه با ما به گور میرود.
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 18:39
یک چیزایی هست به اسم بحران میانسالی یا حس و حال سی سالگی یا تغییراتی که به خاطر ورود به دهه جدیدی از زندگی به آدم دست میده یا مثلا الان که من 30 ساله هستم حسم با 29سالگیم فرق میکنه و دنیا رو یه جور دیگه میبینم.یا به خاطر اتفاقی که تو زندگیم افتاده نظرم به زندگی عوض شده یا به خاطر خیانتی که تو رابطه دیدم تیره میبینم...
-
در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد بهیکدیگر فشرده میگردند.
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 18:14
خوب وقتش رسیده تا دوباره بنده حقیر برم رو منبر و شروع کنم به یاوه گویی. سوالی که ممکنه بعضی وقتها از خودمون پرسیده باشیم اینِ که :"انسان ذاتا درستکار و پاک هست؟".این سوال ممکنه دغدغه ما نباشه.اما در حوزه های علوم انسانی زیاد روش بحث میشه و از اونجایی که بنده داعیه دار همه چیز هستم و باید سرم رو تو هر سوراخی...
-
«وقتی به کسی دلبستگی دارید، هیچ چیزی بهتر از دلشاد ساختن او نیست.»
شنبه 25 مهرماه سال 1394 21:51
من همیشه گفتم که آدم خرشانسی هستم.یه شانس بزرگ دیگه که آوردم مادرم و همسرم با هم خیلی خوب هستن.
-
بی حضورتورنگهای زندگی محومیشوند،بسان آبی که ازاسفنجی فشرده شده برزمین میریزد؛ و من هنوزوجوددارم، خشک وخاکآلود(ویرجینیا وولف)
شنبه 25 مهرماه سال 1394 18:46
من با دخترهای خیلی زیادی دوست بودم و با دخترهای خیلی کمی هم رابطه الکسیس تگزاسی-جان سینسی.اما همیشه یک نفر تو ذهنم میمونه.یه دختری بود به اسم سرور.الان که به ذهنم فشار آوردم خاطراتی ازش یادم اومد که باعث سیخ شدن تمام موهای بدنم شد.یه عشق واقعی بین ما بود.وقتی بهم نگاه میکرد تا عمق وجودم میلرزید.یه چیزی اون ته دلم...
-
من معتقدم که وقتی آدم در زندگی تنهاست و دارد فکر می کند ، باز هم مخاطبِ افکارش فردِ خاصّی است.(نادین گوردیمر )
شنبه 25 مهرماه سال 1394 18:31
یه مدت هر چی وبلاگ میخوندم در مورد قضیه بیکاری و بی پولی و کار پیدا نکردن بود.اولین اسمی هم که وبلاگم داشت این بود:"حرفهای یه آدم بیکار"،بعد شد:"حرفهای یه آدم بیکار سابق".حالا هم که "تراویس بیکل".بعد از اون هر چی وبلاگ میخوندم در مورد ازدواج بود و خواستگاری،بعد از اون در مورد مشکلات شغلی...
-
پیشنهاد
جمعه 24 مهرماه سال 1394 21:38
یه نفر باید توی تلگرام یه گروه بزنه و همه وبلاگ نویس ها دور هم جمع بشن.
-
هزاران شمع را میتوان با یک شمع روشن کرد، و با این کار زندگی شمع کوتاهتر نخواهد شد. شادی هرگز با تقسیم کردن کمتر نمیشود.
جمعه 24 مهرماه سال 1394 12:55
مردهای بسیار زیادی هستن که در سنین تقریبا پیری یا اواخر میانسالی خیلی ادعای سکس و مرد بودن دارن.چند نکته رو در این خصوص خدمت همه بزرگواران باید عرض کنم. اول:اکثریت قریب به اتفاق مردها در سنین بالای سی و پنج دیگه شور و شوق و میل جنسی بیست سالگی رو ندارن.و قدرت جنسیشون کم میشه. دوم:پیری یعنی زوال و سکس یعنی زایش.زوال و...
-
آدمها لالت میکنند بعد میپرسند چرا حرف نمیزنی این خنده دار ترین نمایشنامه دنیاست.
جمعه 24 مهرماه سال 1394 08:52
اول: یه چیز عجیبی:یه شرکت ساختمانی خیلی معروف وجود داره به اسم:"سکاف".موسسین این شرکت حتی یک لحظه هم به این فکر نکردن که این اسم قبلا روی یه چیزی دیگه ثبت شده و برای ما منحرفین نیمه اول دهه شصت یادآور چه چیزی میتونه باشه؟حتما فکر نکردن و گرنه اسم شرکت رو یه چیز دیگه میزاشتن. دوم:کلاسهای دانشگاه همسر من شروع...
-
فراموشی، آسان ترین راهِ زندگی است.
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1394 20:45
هیچ کس تولد من یادش نبود.از اوناش نیستم که انتظار کادو و کیک و جشن داشته باشم.اما دلم میخواست اقلا بهم یه تبریک ساده بگن.من تولد همه یادم میمونه و به همه هم کادو میدم.اما هیچ کس تولد من رو به یاد نداشت که بهم تبریک بگه حتی همسرم.تازه یک ساله که ازدواج کردیم.مادرم هم که تولد بچه های خواهر و برادراش هم یادش هست تولد من...
-
آنکه انتظار دارد هر چهارفصل سال بهار باشد، نه خود را میشناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.
سهشنبه 21 مهرماه سال 1394 18:53
فردا تولد من هست.29 سال من تموم میشه و میرم توی 30 سال. دو سال پیش این پست رو نوشتم واسه تولد خودم: دنیا محل زیبایی است، و ارزش آن را دارد که بخاطرش جنگید . 29 سال رو پشت سر گذاشتم و سختی هایی دیدم که دیگه هیچی ازشون به یاد نمیارم.پر از امید به آینده هستم و دلم میخواد بچه داشته باشم.پارسال توی همین روزها با همسرم...
-
گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است که تو را به خود پسندی وا دارد.
دوشنبه 20 مهرماه سال 1394 18:33
از شمال برگشتم. به محض این که به زادگاه همسرم رسیدم مثل این بود که طوفان کاترینا به اونجا رسیده.همه چیز داغون شده بود.باورم نمیشد.زمین اون روستا پوشیده از انار و نارنگی و پرتقال بود.تمام سقف ها سوراخ شده بود و همه پنجره ها و شیشه ها شکسته شده بود.همه باغ ها و مزارع نابود شده بود. ولی در مجموع سفر خوبی بود و خواهر همسر...
-
عادت به نومیدی از خود نومیدی بدتر است.
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1394 18:47
برخلاف این که شخصی کاملا غیرمذهبی هستم و برعکس اکثریت مردم من از بچگی شیفته زبان و فرهنگ عربی بودم.درسته من جنوبی هستم اما عرب نیستم و توی منطقه ما هیچ عربی هم نبود و من هیچ عربی به چشم ندیدم.اما زبان عربی رو خیلی دوست دارم. زبان عربی خیلی کامل و فصیح هست.خیلی از زبان فارسی بهتره.افعال و مونث و مذکر بودن توش به خوبی...
-
صد هزاران دام و دانه است ای خدا/ما چو مرغان حریص و بی نوا
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1394 06:57
این مطالبی رو که من تو وبلاگم میکم تو هیچ کتابی پیدا نمیکنید و هیچ مرد متاهلی بیان نمیکنه پس سرسری از این مطالب نگذرین.درسته بعضی هاشون زشت و قبیح و شرم آوره اما بازتابی از زوایای درونی خیلی از مردها هست.پس فحش ندین و اگر به کسی بر میخوره لطفا نخونه و این که تمام چیزایی که میگم دفترچه یادداشت شخصی خودم هست که این وسط...
-
تمدن بدون شراب امکان ندارد و بدون قید و حد هم امکان ندارد و آنجا که آزادی نیست قید و حد هم نیست
سهشنبه 14 مهرماه سال 1394 22:36
نکته اول:همسرم سرکار هست و من دوباره مست کردم. نکته دوم:همین طور که از سوپر سرکوچه دلستر میخریدم آرزو میکردم که ای کاش روزی بشه که همین جوری بشه مشروب خرید. نکته سوم:حرف اکبرعبدی خیلی زشت و بد و توهین آمیز بود. نکته چهارم:بعد از فوت هادی نوروزیان خیلی به مرگ فکر میکنم. نکته ششم:همه رو دوست دارم. نکته هفتم:من از اونام...
-
ناراحتی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1394 19:06
وقتی خانواده هایی رو میبینم که از شهرستان ها اومدن تهران و مریضاشون رو بستری کردن و خودشون تو پیاده رو میخوابن وغذا میخورن دلم میخواد از ناراحتی بمیرم.خدا منو بکشه که هیچ کاری نمیتونم بکنم واسشون.
-
خوبی و بدی به اندازه ی کوه های هیمالیا واضح و آشکارند. اگر آنها را نمی بینید چشمان خود را درمان کنی
یکشنبه 12 مهرماه سال 1394 15:03
مورد اول: چند سال پیش میگفتم من اگه 4 میلیارد داشتم عشق وحال دنیا رو میکردم.بعد از چند سال رسید به دو میلیارد.زمان رفت جلو و گشتم و گشتم تا به این نتیجه رسیدم که اگه همین الان 300 میلیون داشتم دیگه کار نمیکردم و استعفا میدا م. مورد دوم:به سین چشم سبز نگفتم،اما هر باری که میرم شمال بیشتر از سری قبل علاقه مند میشم که...