-
انسان موظف است که عاشق حقیقت باشد و اظهار آن را به خاطر عشقی که نسبت به آن دارد، از تکالیف حتمی خود بداند.
شنبه 19 دیماه سال 1394 22:44
من فقط یه چیزی بگم و برم. میدونید که همه شما خواننده های این وبلاگ رو از ته دل دوست دارم یا نمیدونید.اگه نمیدونید بدونید که عاشقتون هستم.
-
تنفر از خواهر زن....
جمعه 18 دیماه سال 1394 22:53
چقدر متنفرم از این یکی خواهر زنم با اون عقاید مرتجعانه و سبک حرف زدن مسخره مازندرانی و اون نامزد مشنگش و اون صدای نخ دندون کشیدنش.دلم میخواد هزاران کیلومتر از این شب بارونی دور بشم و برم جایی که تا آخر عمرم نبینمش.کتلتی که واسه شام درست کرده رو نمیخورم.به زور باهاش حرف میزنم و از خودش و اون نامزد کس مشنگش متنفرم.چطور...
-
وقتی پیدا کنیم کسی که با عجیب و غریب بودنمان سازگار است ، ما درعجیب و غریب بودن متقابل قرارمیگیریم وآن راعشق مینامیم.
جمعه 18 دیماه سال 1394 11:01
سخن اول:تو دوره دانشجویی که رفیقی داشتم که اهل انزلی بود و با هم ردیف بودیم و یه بار با یه دختری تو خونه گرفتنش و بعدش منم فارغ التحصیل شدم و دیگه خبری ازش نداشتم.بچه باحالی بود.به ترانه هایی که خیلی اثر غم انگیز و متاثر کننده ای داشت با همون لهجه شمالیش میگفت که ترانه اش خیلی داغانه.حالا از اون به بعد منم عادتم شده...
-
میمونم برات نازنین.عوض نمیکنمت با زمین
پنجشنبه 17 دیماه سال 1394 21:11
ترانه ای هست به اسم"منتظر بودن کاریه که بعضی وقتها پسرا میکنن" با صدای آرش دارا و مهراد هیدن و سیجل. این ترانه رو وقتی میشنوم فقط و فقط به سین چشم سبز فکر میکنم.
-
دقیقا کجایی....
چهارشنبه 16 دیماه سال 1394 21:38
منم تسلیم وسوسه شدم و غرق دیدن سریال شهرزاد شدم.سریال خیلی خوبیه.دیشب ساعت یک و نیم شب که داشتم سریال رو میدیم و آخر قسمت ششم بود که این ترانه چاووشی آتیش به جون من زد.همزمان با ترانه میخوندم که عزیزم کجایی که همسرم برگشت و گفت عزیزم من که اینجام غافل از این که تو دل من چی میگذره.
-
برسان سلام ما را.
سهشنبه 15 دیماه سال 1394 18:08
خوب دیگه از جو اون پست پایینی که طولانی هست و در مورد خیانت و این جور کس شعراست بیرون بیاین و بگین خودتون چطورین؟دماغتون چاقه؟ خواهر خانم کوچیکه خونه ماست.نمیدونم چرا اینقدر دوستش دارم.نمیدونم چرا اکثر مردا خواهر خانماشون رو خیلی دوست دارن.منم که به جز عزیزم صداش نمیکنم.نمیدونم چه حکمتی هست.کشش مهار نشدنی جنسی نسبت...
-
بشر در ناآرامی و سر و صدای این جهان متولد میشود و در سکوت و آرامش آن جهان از دنیا میرود.
سهشنبه 15 دیماه سال 1394 15:53
دلم میخواد روزی خونه ای داشته باشم که دوتا کا رو بشه تو حمومش کرد: 1-تو حموم ترانه پخش کنم. 2-وان تو حموم داشته باشم.
-
غنچه های بوسه ام بر عکس او پژمرد.....
شنبه 12 دیماه سال 1394 13:25
تو اینستاگرام دوتا اکانت داشتم که هر دو رو حذف کردم که دیگه حتی عکس منم اونجا نباشه.وایبر و واتس آپ وتانگو و لاین و همه نرم افزارهای ارتباطی رو هم پاک کردم.اکانت فیسبوکم رو هم بعد از هشت سال عضویت پاک کردم. بچسبم به زندگی واقعی.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1394 19:56
مشکلات اقتصادی پدر آدم رو در میاره.
-
انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه، حتی سایهای از خود به یادگار نمیگذارد.
جمعه 11 دیماه سال 1394 12:14
باید به چند سوال اساسی صادقانه پاسخ بدم.پاسخ به این سوالات هستن که باعث میشه بدونم چرا میخوام طلاق بگیرم و از همسرم جدا بشم یا این که چرا میخوام زندگیم رو با اون ادامه بدم.پاسخ صادقانه به این سوالات برای من حکم شفاف سازی ابهامات ذهنیم رو داره. سوال اول:چرا به همسرم خیانت کردم؟ صورت سوال اشتباهه و این شبهه رو واسه هر...
-
این شهر تا همیشه بوی ما رو میده.....
پنجشنبه 10 دیماه سال 1394 19:42
کار کردن،اونم پنجشنبه تا شب از جمعه کاری که بدتره هیچ از صدتا فحش خواهر و مادر هم بدتره.
-
انسان نمیتواند زندگی را از عشق جدا کند، بدون عشق نمیشود زندگی کرد. من در زندگیام خیلی نفرت دیدهام، ولی خیلی هم عشق دیدها
چهارشنبه 9 دیماه سال 1394 15:29
من عادت بدی دارم شاید هم عادت خوبی باشه و اونم این که عن یه ترانه رو درمیارم.یعنی توی یه مقطعی اونقدر ترانه ای رو گوش میدم که حتی خواننده و آهنگساز و شاعر و همه و هیچ کس در کره خاکی به اندازه من ترانه رو گوش نداده باشن.این روزها تمام مدت این ترانه رو گوش میدم که شاید به نوعی هم وصف حال من و همسرم هم باشه: I'm Not The...
-
گویند عیسی با شاگردانش از کنار لاشه سگی میگذشت شاگردان او گفتند: چه بوی بدی میدهد، عیسی فرمود:چه سپید است دندانهای او
دوشنبه 7 دیماه سال 1394 09:45
اگر به بعضی از دوستان اندیشمند و صاحب کرامات و فرزانه و بسیار مودب برنمیخوره و ناراحت نمیشن میخوام در وبلاگ خودم و فضای مجازی خودم و دفترچه خاطرات خودم نظر کاملا شخصی خودم رو بگم که عاری از توهین و خشم و کینه هست.هیچ کس مجبور به کامنت گذاری نیست.اما هر کس هم کامنت بزاره با هر محتوایی تایید میشه جز نظرات حاوی ترویج...
-
هیچ مسوولیتی در جهان، بزرگتر از انسانبودن نیست.»
جمعه 4 دیماه سال 1394 16:52
بعضی وقتها مردم میان و نظراتی تبلیغاتی و کس شعر میزارن که مربوط به وبلاگهای بیان و بلاگفا و پرشین بلاگ میشه.در این جور مواقع دلم میخواد بگم:بدو برو بچه در خونه خودتون بازی کن.
-
همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگیات نیامده باشد.
جمعه 4 دیماه سال 1394 16:07
ملت چنان کیریسمس رو به هم تبریک میگن و در تدارک جشن هستن که انگار باباشون تخمشون رو تو واتیکان یا سوئد گذاشته. عن این کیریسمس رو تا چند سال دیگه اگه این ایرانیا در نیووردن شما بیا هر چی خواستی به من بگو.
-
قدیما زندگی شخصی نویسندهها از نوشتههاشون جالبتر بود. امروزه روز نه زندگیهاشون جذابه نه نوشتههاشون.
پنجشنبه 3 دیماه سال 1394 01:45
من موندم چرا کسی دیگه فحش نمیده به من و انتقاد نمیکنه؟من تایید و تعریف نمیخوام.از من انتقاد کنید و در موردم بدگویی بکنید و منو و نوشته های کثیفم رو تمجید و تعریف نکنید.
-
نامه به همسرم
پنجشنبه 3 دیماه سال 1394 01:34
من همیشه دوستت خواهم داشت و به تو فکر خواهم کرد. همسر خوبم،همسر مهربانم منو ببخش که ناامیدت میکنم.منو ببخش که نماز نمیخونم و مذهبی نیستم.ولی فقط به امید داشتن آینده ای بهتر باتو کار میکنم،زندگی میکنم و نفس میکشم.تو زیباترین دختر نیمکره شرقی هستی. چه اتفاق جالبی بود که اجداد تو سالیان درازی پیش از شوروی به ایران اومدن...
-
هیچ مدرکی از تمدن وجود ندارد که در همان حال مدرکی از توحش نباشد
پنجشنبه 3 دیماه سال 1394 01:17
اون قدر سردرد دارم که انگار دو تا میخ خیلی بلند از دو طرف دارن فشار میدن توی شقیقه هام. کاش همسرم خونه بود و سرم رو روی پاش میزاشتم و دست میکشید تو موهام و صورتم.این جور وقتها مثل یه اسب وحشی که تا چشمهاش رو ببندن آروم میشه میشم.
-
پست پایین.
چهارشنبه 2 دیماه سال 1394 20:22
اگر کسی رمز میخواد در مورد پست پایین به من بگه.خیلی هم رمزش ساده هست.خودتون هم میتونید حدس بزنید.
-
جایی که من هستم، مرگ نیست؛ آنجا که مرگ هست، من نیستم. پس مرگ برای من هیچ است.
چهارشنبه 2 دیماه سال 1394 20:15
بند اول:حذف شد بند دوم:حذف شد بند سوم:اینو به خانم های عزیز دوستانه میگم که هیچ وقت و در هیچ سنی و با هر هیکل و وزنی که دارین اعتماد به نفس خودتون رو از دست ندین.تمام زنهای کره زمین خواستنی هستن.بعضی مردها چاق دوست دارن،بعضی لاغر،بعضی پیر دوست دارن،و بعضی جوون. هر زنی با هر سنی و با هر وزنی و با هر رنگ پوستی و هر...
-
بیناترین چشمها، چشمی است که در خیر نفوذ کند؛ و شنواترین گوشها، گوشی است که پذیرای پند باشد و از آنها سود برد.
چهارشنبه 2 دیماه سال 1394 09:12
امروز خودم رو به مریضی زدم و سرکار نرفتم تا بمونم تو خونه و به چشمهای رنگی همسرم نگاه کنم.
-
یلدات مبارک همسر مهربونم
دوشنبه 30 آذرماه سال 1394 22:27
همسر زیبا و مهربونم فکر میکنه که من خوابم و بهم زنگ میزنه.اما من الان مست شدم و لب هام بی حس شده و یه سیگار گوشه لبم و جواب تلفنش رو نمیدم و فیلم ted رو میبینم.
-
و چه زیباست بلندی موهای سیاهت که بسان شبهای یلداست.....
دوشنبه 30 آذرماه سال 1394 20:10
امسال شب یلدا هیچ خبری نیست.همسرم سرکاره.منم خونه مادرم.زیر پتو خوابم و به این فکر میکنم که یلدای سال دیگه کجام. بلند میشم آب پرتقالهای باغ زنم رو میگیرم و میریزم تو عرق سگی و با مرغ کباب شده میخورم. اونقدر خسته هستم که حد و حساب نداره.تو این شهر بزرگ و بی در و پیکر فقط خدا میدونه چندتا مهمونی و دورهمی الان شروع شده و...
-
عیب کسان منگر و احسان خویش.
یکشنبه 29 آذرماه سال 1394 17:01
دوستان عزیز دعوا نمک زندگی هست و هیچ زن و شوهری بدون دعوا وجود نداره و اگر دیدین که یه زن و شوهر با هم دعوا ندارن بدونید به درجه ای از بی تفاوتی و سرد بودن رسیدن که دیگه دعوا ندارن و همسرشون تخمشون هم محسوب نمیشه.من با همسرعزیزم آشتی کردم و همدیگه رو بوسیدیم و هیچ مشکلی نداریم.لطفا کمتر به من برچسب های گوناگون بزنید.
-
طوری ازدواج نکن که بقیهٔ عمرت را صرف حل کردن و گرفتار شدن به مسایلی بگذرانی که ازآن پدید میآید
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1394 22:24
دعوا،دعوا،دعوا. توهین،فحاشی،شکستن غرورهمدیگه،تهمت،دادو بیداد،هتاکی،ناراحتی،بغض،کینه و دشمنی. بعد از مدتها که پیش هم هستیم.فقط یک شب نرمال بودیم و شب دوم که امشب باشه دوباره کینه ورزی شروع شد. زندگی لعنت به تو.
-
یکی از اصولی که به انهدام هر نوع فرهنگ و سلیقه متعالی می انجامد آن است که انجام هر کاری بهتر از این است که هیچ کار نکنی.
سهشنبه 24 آذرماه سال 1394 20:19
کثیف ترین شوخی که این روزها رواج پیدا کرده همین کاری است که به تقلید از داعش میخوان سر ببرن و بعدش بلند میشن و میرقصن.خیلی وقیحانه و غیرانسانی است که مرگ و ذبح و مثله شدن انسانهایی بی گناه اینجوری اسباب طنز و خنده بشه.
-
سوال بی جواب
دوشنبه 23 آذرماه سال 1394 23:06
چرا بیشتر وبلاگ نویس ها خانم هستن؟
-
کسانی به خرد دست یافتهاند که گمان نمیبردهاند دارای آن هستند.
دوشنبه 23 آذرماه سال 1394 22:16
زندگی واسه من افتاده روی دور تکرار بی هیچ هیجان و هیچ تجربه جدیدی.این بود زندگی که میخواستم؟این بود آرزوهای من؟ تمام چیزی که میخوام قدرت متحول کردن این زندگی هست.دلم میخواست مثل یه آنارشیست همه چیز رو به هم بریزم و تمام زندگیم رو متحول کنم.همه چیز این زندگی بی معنی به نظر میرسه.هیچی از زندگیم نمیفهمم.نمیدونم میخوام چی...
-
رو ظلمت شبم پنجره ای بزار....
یکشنبه 22 آذرماه سال 1394 19:50
من مرد خوشبختی هستم.همسرزیبا و وفاداری دارم که باهاش عشق و رابطه جنسی آتشین رو تجربه میکنم.خونه خوبی با وسایل توی یه محل خوب دارم.یه شغل خوب و یه حساب بانکی خوب و روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج.و به تازگی هم میخوام با پولهای همسرم یه ماشین شاسی بلند بخرم که دوست داره.اما سوال من اینه که چرا فکر خودکشی منو رها...
-
عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند.
شنبه 21 آذرماه سال 1394 15:22
"زن عاشق" چه بلایی سر وبلاگت آوردی؟؟؟توی اون وبلاگ خودم رو در قالب یک زن میدیدم.کار خوبی نبود انهدام وبلاگت.لااقل رمزدارش میکردی. کیمی آ بیشتر بنویس.تو وبلاگ ننویسی پس من بیام بنویسم.آدمهایی مثل تو باعث پیشرفت بشریت میشن. کسی از آویشن خبری داره؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 آذرماه سال 1394 10:47
مونا تو یه آشغالی.
-
فقط در دقایق دیدار و لحظه جدایی میتوان بهعظمت عشق ِ نهفته در سینه، پیبرد.
شنبه 21 آذرماه سال 1394 09:38
امروز صبح ساعت 7:30 دقیقه به طور اتفاقی همسرم رو تو ایستگاه اتوبوس دیدم.اون داشت میرفت خونه و من میرفتم سرکار.از دور که میومدم بهش دقت کردم.چقدر زیبا و دوست داشتنی و غمگین بود چهره اش.منو یاد تابلوی دختری با گوشواره مروارید انداخت تو اون حالتی که بود.نزدیک شدم و وقتی منو دید باهام دست داد و برخلاف عادت همیشگی که از...
-
اگر قلب آدمی از عشق یا خشم لبریز نشود، تو این را بدان که هیچ کاری در این جهان صورت نمیگیرد.
پنجشنبه 19 آذرماه سال 1394 09:01
امروز،فردا و پس فردا تعطیل هست.امروز،فردا و پس فردا من از ساعت هفت صبح تا هفت شب سرکارم. اختلافاتی که با همسرم داشتم همه رو دادم به برفای توی خیابون و آب شدن و رفتن توی زمین تا دوباره زندگی رنگ آرامش به خودش بگیره و بره تا چند ماه دیگه یا چند هفته یا حتی چند سال دیگه که دوباره بینمون متشنج بشه.حالا که کمی از دعواها و...
-
خنده قاصدک روی برفها،روزای خوبمو زنده کرده
دوشنبه 16 آذرماه سال 1394 00:14
حالا که داره برف میاد و من طبق معمول تنها خوابیدم حتی با وجود همسرم، تنها ترانه ای که به خوبی حال و روز منو میگه ترانه "برف" هست از بابک جهانبخش به خصوص اونجاش که میگه: "من دلم گرم هیچکی نمیشه" قدر آغوش های گرم و بی ریا رو بدونید.چه مجازی و چه حقیقی.چه پاک و چه آلوده به گناه.همین که صادقانه باشه و...
-
وقتی اقدام به کارها در آدمی کم شود، دست آوردهایش هم کم خواهند شد.
جمعه 13 آذرماه سال 1394 22:22
یک ساعته دقیقا دو کتاب زبان جلوم گذاشتم و هر کاری که بگین کردم به جز زبان خوندن.همیشه همین جوری بودم.رمانهای حجیم و چند جلدی رو با جدیتی تمام تو چند روز خوندم،اما هر چیزی که کوچکترین ارتباطی به اجبار پیدا بکنه و از جنبه فان و تفریح خارج بشه انجامش واسه من شکنجه آور میشه.کاش کلاس زبانی میرفتم که مختلط بود.اونجوری بیشتر...
-
انسان به مرور تبدیل به فولاد میشود، آنگاه که پس از هر گُرگرفتنی به سردی میگراید.
چهارشنبه 11 آذرماه سال 1394 13:42
دیشب ساعتها و ساعتها حرف زدیم و اتمام حجت کردم.صبح هم مادر من با خواهرش حرف زد. دیگه من هیچ دینی بر گردنم نیست و همه راه ها رو رفتم و همه حرفها رو زدم.
-
ارادههای ضعیف همواره به صورت حرف و گفتار خودنمایی میکند، لیکن ارادههای قوی جز در لباس عمل و کردار، ظهور نمییابد
سهشنبه 10 آذرماه سال 1394 23:25
سخن اول:این وبلاگ یه دفترچه خاطرات برای منه. سخن دوم:هیچ کس مجبور به کامنت گذاری نیست. سخن سوم:تمام کامنتها تایید میشن به استثنای اونهایی که خشونت و نژادپرستی و توهین به ادیان رو ترویج بدن. سخن چهارم:مدارا و تسامح در برابر نظرات مخالف بدیهی ترین و ابتدایی ترین عنصر وجودی یک انسان متمدن هست. سخن پنجم:"آنا" یی...
-
تاسف برای خودم
سهشنبه 10 آذرماه سال 1394 18:08
کارم به جایی رسیده که برگشتم به نوجوونی.درست مثل یه نوجوون خوابهایی میبینم که بعدش باید برم حموم.تاسف آوره.چی فکر میکردم و چی شد.
-
آشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفتهای، از این آشفتهام که دیگر نمیتوانم تو را باور کنم.
دوشنبه 9 آذرماه سال 1394 21:29
سخن اول:با این ترانه چاووشی که میگه:"رفیقم کجایی؟؟دقیقا کجایی؟؟" گریه کردم و گمان میکنم که خیلی ها با این آهنگ گریه کردن یا حداقل غمگین شدن. سخن دوم:به خاطر مرگ مادربزرگ یک روز مرخصی گرفتم و بیمارستان و خونه رفتم و خیلی خوب بود و خستگی لعنتیم دراومد. سخن سوم:احساس میکنم قشر وبلاگ نویس ،همگی آدمهای باهوشی...
-
مادربزرگ
دوشنبه 9 آذرماه سال 1394 01:03
مادربزرگم مرد. الان که زنم باید کنار من و خانوادم باشه رفته شمال.میدونست هم حالش بده.میدونست هم هر لحظه امکانش هست که بمیره.میدونست هم من و هم مادرم دوستش داریم.همه اینا رو میدونست اما منو تو این برهه زمانی تنها گذاشت.زنی که تو این لحظات کنار شوهرش نباشه به چه دردی میخوره؟ مادربزرگم واسه همیشه رفت.رفت و از دست این...
-
در زندگی وضعی نیست که انسان نتواند به آن خو بگیرد، به ویژه هنگامی که ببیند همه اطرافیانش آن را پذیرفتهاند.
یکشنبه 8 آذرماه سال 1394 13:34
با همه ناراحتی های این روزها ولی صدهزارتایی شدن بازدید از وبلاگ مبارک باشه.
-
انسان بیش از هرچیز افسوسِ حماقتهایی را میخورد که وقتی فرصتش را داشته از آنها غفلت کرد.
جمعه 6 آذرماه سال 1394 22:59
دیشب که شب جمعه بود من قهر بودم با زنم و خونه مادرم که خالی بود خوابیدم.هفته قبل هم شب جمعه که هیچ خبری نبود و تو همین وبلاگ در موردش نوشتم.همیشه و از زمانی که سیزده یا چهارده سال داشتم شب جمعه ها را به خاطر برنامه زن و شوهری دوست داشتم.ولی افسوس که هیچ شب جمعه مهیجی رو تجربه نکردم.هیچ چیزی از این زندگی نفهمیدم.هیچ....
-
خوشبختی پرنده کوچکی است.
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1394 14:58
تنها دفعه ای که با سین چشم سبز خوش بودم و خوشبخت و از ته دل خندیدم شهریور پارسال بود،زمانی که برای آزمایش ازدواج رفتیم آزمایشگاه توی تجریش.بعدش هم آش خوردیم.بعدش هم رفتیم و بستنی قیفی خوردیم.
-
آدم وقتی مخفی زندگی میکند با عجیب ترین مسائل مواجه میشود! تصور کن چون ما وان نداریم در یک تشت چوبی استحمام میکنیم.
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1394 19:48
دوباره دعوامون شد. تازگی سر چیزای کوچیک و پیش پاافتاده چنان دعوا میکنیم که تمام همسایه ها خبردار میشن. بعد دعوا فشارم روی 15 بود.دستا و لبهام بی حس بود و گوشهام داغ و قرمز بود.به ریشم خندید و رفت سرکار. مرد نیستم اگه این زن رو طلاق ندم.
-
من همه چیز را فدای تو کردم ولی هیچ چیز را فدای تو نمیتوان کرد.
دوشنبه 2 آذرماه سال 1394 23:36
سخن اول:تا حالا با دیدن یک انیمیشن غمگین نشده بودم اما انیمیشن insude out خیلی خوب بود. سخن دوم:هیچ چیزی از ذهن آدم پاک نمیشه فقط فراموش میشه.مادربزرگ من قبل از این که بره تو کما تمام خاطرات کودکیش یادش اومده بود و فقط در مورد اونها حرف میزد. سخن سوم:علی الظاهر قرار نیست بازار مسکن تکونی بخوره. سخن چهارم:کاش آدم همیشه...
-
آب زیر کاه و موذی و صدالبته عن هستم من....
جمعه 29 آبانماه سال 1394 15:06
لطفا پای پست پایینی من با هم دعوا بکنید.همه نظرات هم تایید میشن. پی نوشت1:قابل توجه "آنا" و مخالفینش. پی نوشت2:باید برم ببینم قبلا "آنا" واسه من نظر گذاشته یا نه؟خوشم میاد ازش.کلا از آدمهای مخالف جریان غالب هر چیزی خوشم میاد.
-
آنچه ریشه همه بدیهاست، نفس پول نیست بلکه عشق و علاقه جنونآمیز به پول است.
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1394 23:16
سر پول دعوامون شد.بالای هفتاد میلیون توی یه حساب پس انداز کردیم که به اسم خانم محترم بنده هست.امشب ادعای مالکیت پول رو داشت.انگار نه انگار که خواهر من گاییده شده و دوازده ساعت و هفت روز هفته و تمام ساعات شبانه روز و تمام تعطیلات سرکارم. مغزم و چشمام از فرط عصبانیت و کون سوزی درد گرفته.امشب نمیرم هنر کردم.تمام رگهای...
-
امروز باید پنج شنبه باشد. تاحالا هیچ وقت با پنجشنبه کنار نیامدهام
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1394 18:36
شب جمعه هست. دلم میخواست وقتی میرفتم خونه یه شیشه مشروب ناب دستم میبود و با همسرم میشستیم و روی میز چیپس و ماست موسیر و زیتون و کالباس و بال مرغ سرخ شده و مارلبرو قرمز میزاشتیم و نور رو کم میکردیم و مست میکردیم و Minus1 بلند میخوند که:"دو موج سیاهت نگاهت،تنم زورق روی آبه،تو مثل قلم موی بادی،که میرقصه رو...
-
اما فکر من تنها به بودن باتوست....
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1394 18:06
ظالم ترین و بی رحمانه ترین چیزی که در زندگی وجود داره عاملی هست به اسم "جبرجغرافیایی".
-
کلیه چیزهای خوب این دنیا از ابداعات و اختراعات شیطان است؟ زنان زیبا، بهار، بچه خوک سرخ شده و شراب.. !
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1394 12:47
مادر بزرگم داره میمیره شاید هم نمیره.در هر صورت این روزها درگیر مرگ شدم دوباره. ترس من از مرگ فقط و فقط به این برمیگرده که من نمیخوام بعد از مرگ فراموش بشم.میدونم وقتی بمیرم همه منو فراموش میکنن. خیلی دلم میخواد یه مشروب درست و حسابی گیرم بیاد و حسابی بخورم و بعدش یه سیگار بکشم. بیشترین چیزی که الان تو زندگیم بهش...