-
هر کس چشم خود را از حرام پر کند، در قیامت چشم او از آتش پر خواهد شد. مگر اینکه توبه کند.
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 08:10
پس از آن که ماه ها تلاش بی شائبه و صادقانه در جهت بازگرداندن شبکه های ماهواره ای و دیدن روی ماه خرم سلطان و ماهی دوران اثر بخش نبود و هر چه کردیم بر در بسته خوردیم و آب در هاون دشمنان قسم خورده امت کوبیدیم.دوش مردی را بگفتیم تا بر آستان ما قبول دعوت نماید و نزول اجلال نماید.او را به بلندای خانه خویش رهسپار کردیم و به...
-
قهرمان
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 21:07
مگه نلسون ماندلا نمرده بود؟پس چرا الان یورونیوز گفت به خانه برگشته و تحت مداوا هست؟
-
برای شوهر دانش لازم است، برای زن نجابت.
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 10:02
یادم میاد سال 87 که دانشجو بودم.دوستی داشتم که با یه دختر دوست شده بود.و ظاهرا قول و قرار ازدواج و این داستانها بینشون بود.اتفاقا منم برد یه دفعه دختر رو دیدم.بعد تعریف کرد واسه من که یه بار با دختره و خواهرِش رفتن بیرون،دوست دختر(نامزد) دوست من رفته دستشویی و این با خواهر دختره تنها مونده.خواهره واسه دوستم تعریف...
-
کار جوهر مرد است
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 00:16
حیف که میدونم اون قدر توانایی ندارم و گرنه شیفت شب هم کار میکردم. نمیدونم از زندگیم چی میخوام هنوز.فقط میدونم که دوست دارم کار بکنم.
-
خوشبختی یه اتفاق ساده ست
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 18:41
پارسال میدونستم که یه روزی کار پیدا می کنم و میرم سر کار و خوشبخت میشم اما نمیدونستم این قدر زندگیم قراره عوض بشه و به چیزهای خیلی خوب برسم. اون قدر حال امسالم با پارسالم فرق میکنه که حتی تحمل خوندن پست های پارسال رو هم ندارم.کسی چه میدونه شاید سال دیگه این موقع هم تحمل خوندن پست های الان رو نداشته باشم.
-
یک الماس حتی ترک دارش بهتر از یک سنگ ریزه سالم است
یکشنبه 10 شهریورماه سال 1392 18:28
یکی از خانم های میانسال همکار که مصاحبت باهاش به صد تا جوون میارزه،امروز منو دید و گفت یه موبایل ارزون بهم معرفی کن منم چند مدل از تو یه سایتی بهش نشون دادم.بعد هم در نهایت بهش گفتم تو اگر ارزون ترین گوشی هم تو دستات بگیری زیباترین و گرون ترین گوشی به نظر میاد.بهم گفت خیلی ناقلا هستی و خندید و کیف کرد و به شوخی یکی زد...
-
جنگ،جنگ تا پیروزی
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 22:50
به احتمال خیلی خیلی قوی اگر جنگ شد و جنگ به ایران کشید من برم منطقه البته نه به عنوان کسی که اسلحه دست بگیره من ترجیح میدم تو قسمتهایی خدمت بکنم که آدمها رو از مرگ نجات بدم.
-
مرگ از رگ گردن به شما بندگان نزدیک تر است.
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 22:32
الان یه آشنایی اومده پیشمون که با هواپیما رسیده و داره تعریف میکنه که تو مسیر هواپیما هی بالا پایین شده و همه زن ها گریه کردن و مردها سرشون رو گرفتن پایین و ترسیدن.یاد خودم افتادم که تو خدمت سربازی اکثر بچه ها شب ها و تو اردوگاه گریه میکردن.منم به خاطر یه مریضی تخمی و حساسیت و فشار هوا و اکسیژن تخمی هی از دماغ و دهنم...
-
دریا،دم به دم مرا تو آزردی
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 22:27
زندگی رو ببینید چقدر عجیبه،پارسال تقریبا همین وقتها بود که بیکار و بی پول بودم.با یکی از بچه ها قرار شده بود بریم تو لنچ کار کنیم و بریم دریا و تو کشتی حمالی بکنیم و یه پولی بگیریم.
-
هر کجا سازی شنیدی،از دلی آهی کشیدی یاد من کن
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 19:08
از یه زمانی به بعد دیگه از به یاد آوردن بعضی آدمها ناراحت نمیشی،از ندیدنشون غصه دار نمیشی.دلت پر نمیکشه واسه دیدنشون،ناخواسته دستت نمیره واسه گوشی که بهشون مسیج بدی.اما اینا به این معنی نیست که دیگه اون طرف رو دوست نداری یا این که فراموشش کردی.مثل یه حالت آرامش میمونه.مثل وقتی میمونه که دیگه به طور افراطی عطش شنیدن یه...
-
آرامشم را از تو دارم ای وسعت سبز
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 18:58
یادم میاد نزدیک به شش سال پیش مادرم بهم گفت وقتی تو پیشم هستی من آرامش دارم.زمان گذشت و چند دختر دیگه هم این رو بهم گفتن.و همینطور هم حدود یک ماه پیش تو همین سازمان که هستم تو بخش قبلیم یه بار با دوتا از همکارهای خانم نشسته بودیم و تایم استراحت بود و اونا حرف میزدن و من تو نقشه های اقتصادی غرق بودم تا یکیشون پا شد رفت...
-
سفر رهایی از بند غصه ست.
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 13:42
توی کار قبلی که بودم هم تجربه خوبی به دست آوردم و هم مدرک معتبری گرفتم که میشه باهاش رفت خارج و باهاش کار کرد.بعضی وقتها به سرم میزنه و با خودم میگم حالا که همه چیز از پول و تجربه ردیف شده برم خارج زندگی کنم.بعضی وقتها دلم میخواد اون قدر از اینجا دور بشم که هیچ راهی واسه بازگشت نباشه،اما بعد دوباره به خودم میام و...
-
حجاب اسلامی نامناسب
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 22:09
یادمه هفته پیش که "پ چشم آبی" رو دیدم و با هم آشنا شدیم ساپورت پوشیده بود و من بهش گفتم که اصلا به من مربوط نیست و من نمیخوام تغییرت بدم و این حرفا،اما تو که ساپورت میپوشی میدونی ما مردها در موردت چی فکر میکنیم؟گفت چی؟منم خیلی رُک و پوست کنده و مودبانه بهش گفتم هر مردی که تو رو ببینه پیش خودش میگه که تو جنده...
-
P.S:thank you dude
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 22:03
از گلی ممنون هستم که عقلش بیشتر از من رسید و تصمیم درستی گرفت.
-
تازه روز هم که بیاد تو تمیزی مثل شبنم،مثل صبح
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 21:58
یه برادرفیلسوفم گفت که من اگه دختر بودم از سنین نوجوونی فرار میکردم و میرفتم دبی خراب میشدم و تا حالا هم خودم رو به اروپا رسونده بودم و واسه خودم یه خانم رئیس میشدم.مادرم هم گفت پس خدا منو خیلی دوست داشته که تو پسر شدی.
-
زندگی با تو بهتره،بزار عاشقت بمونم
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 21:38
خوب،خوشبختانه تمام غصه ها و دلتنگی ها و دلشکستن ها تموم شد و امروز با مامانم رفتیم بیرون کلی لباس خریدم و خیلی خوشحالم.تا حالا این خصلت خودم رو متوجه نشده بودم که با خرید لباس حال خوبی بهم دست میده.از این به بعد اگه کمی ناراحت بودم از لحاظ روحی میرم لباس میخرم.
-
تابستون کوتاهه
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 02:58
کی بشه تابستون تموم بشه و هوا کمی سرد بشه. دوست دارم برم یه پالتو بخرم،از هموناییکه تنگ هستن و کمربند دارن.اون وقتها که تو کار قبلیم بودم همیشه سیما بهم میگفت ازاینا بخر و بپوش.ولی من اون روزها حقوقم زیاد نبود که بخرم.الان حدود یک سال از اون روزها میگذره.نه من اونجام و نه سیما.نمیدونم اوضاع اونجا چطوره و الان از بچه...
-
تقدیم به رم با عشق
جمعه 8 شهریورماه سال 1392 02:42
با برادرم نشستیم و فیلم تقدیم به رم با عشق از وودی آلن رو دیدیم.فیلم خوبی بودو من بار دوم بود که میدیدمش.
-
تمام اون چیزی رو که باید گفتم و تمام اون چیزی که رو که نباید جواب گرفتم.
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 20:47
عصر فرصتی به دست اومد که با گلی تقریبا حدود نیم ساعت یا همین حدودا تلفنی صحبت بکنیم.از خودش گفت و اتفاقی که واسش افتاده و چقدر تو صداش شور و شادی بود و چند باری هم احساس کردم که تونستم بخندونمش که خوشحالم از این قضیه.بعد اون چیزی رو که همیشه تو دلم بوده بهش گفتم. بهش گفتم که دوستت دارم از صمیم قلب و جز تو نمیخوام با...
-
دوست داشتن ها آه چه کوتاه اند.
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 15:12
این وبلاگ رو دوست دارم: http://diazpaam.blogsky.com
-
امید به صرف گفتن و شنیدن شکل نمیگیرد و تنها زمانی در ما تحکیم میشود که دستانمان در جهت آرزوهایی که داشتیم در کار باشد.
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 15:06
خوب،دارم از تو فاز دلتنگی بیرون میام و شروع به برنامه ریزی میکنم.به احتمال زیاد یه گوشی جدید بخرم چون این گوشی که دارم به شدت آبرو بر هست.یه مدل دیدم تو اینترنت به اسم xperia z ultra که خیلی قشنگ بود منتها یه کم بزرگ بود.شاید بگیرمش.
-
به سودای روزهای دلانگیز گذشته گریه مکن، به خاطر حضور کوتاهشان لبخند بزن.
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 23:11
زمانی که نووجون بودن یعنی وقتی که 16 سالم بود واسه یه دختری گریه کردم،امشب تو اواخر 28 سالگی دوباره به یاد یه دختر گریه کردم.
-
اگر به راستی عاشق باشی، چارهای نداری جز اینکه به راستی مومن باشی، اعتماد کنی، بپذیری و امیدوار باشی که عشق تورا پاسخی هست.
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 20:31
همه چیز خوب داره پیش میره جز این که امروز شنیدم واسه یه دوست عزیز حادثه بدی اتفاق افتاده،میدونم این که بهش مسیج بدم یا تماس بگیرم هیچ فایده ای نداره جز این که دوباره خودم رو کوچیک کنم چون طبق معمول بهم بی محلی میکنه.البته شماره اش رو هم طی حماقت و کنجکاوی احمقانه ای که با موبایلم انجام دادم از دست دادم.خیلی ناراحت شدم...
-
خدایا ما را به راه راست هدایت بفرما
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 13:36
امروز توی سلف سازمان یکی از همکارهای قدیمی رو دیدم و وقتی منو دید بهم گفت فلانی عاقبت بخیر شدی و منم لبخندی به پهنای صورتم تحویلش دادم و گفتم آره و با خودم گفتم که واقعا درست میگه و من چقدر خوش شانس بودم و خوشحالم که آدمای خوبی تو مسیر زندگیم قرار گرفتن.
-
از این کوچه بی تو میرم،چون تویی مسیرم
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1392 13:34
اینقدر بدم میاد از این اشخاص ناشناس که مسیج میدن یا میس کال میزنن.من نمیدونم فلسفه این مشکوک بازی ها چیه؟آدم اگه حرفی داره باید خودش رو معرفی بکنه و بگه،اگه هم نمیتونی بگی حرفت رو پس حتما حرفیه که نباید بگی.
-
از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال، خود موفقیت و پیشرفت بزرگیست.
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 16:54
اکثر قریب به اتفاق وبلاگ هایی که تو صفحه اول بلاگ اسکای می بیبنم پوچ و کس شعر هستن.
-
آنگاه که انسانی دروغ می گوید بخشی از جهان را به قتل می رساند اینها مرگهای کمرنگی هستند که انسانها به اشتباه زندگی می خوانند.
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 16:53
همین الان یکی از پرسنل اومد و گفت کامپیوترت اینترنت داره و در کمال وقاحت بهش گفتن که نه.اینترنت ما نداریم اینجا اصلا.
-
عشاق سینما رو
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 15:59
امروز پیش یکی از همکارهای خانم نشسته بودم و بهش گفتم دیروز رفتم سینما و اونم گفت فلانی راستش رو بگو با دوست دخترت رفتی و ول کن نبود و میگفت کیه و چند سالشه؟حالا هی قسم بخور که بابا تنها رفته بودم و دوست دخترم کجا بود و این حرفا،مگه باور میکرد. من نمیدونم چرا واسه خانمها این چیزا اینقدر جالبِ.
-
اخلاقیات
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 15:56
دیشب حدودا ساعت 3 بامداد پِ چشم آبی مسیج داده بود و یک کلمه نوشته بود:"بداخلاق" که تا الان که دارم فکر میکنم نمیدونم منظورش چیه.
-
در حال و هوای عشق
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 22:20
رفتم سینما پردیس قلهک و فیلم در حال و هوای عشق رو دیدم.فیلم خیلی خوبی بود،فقط بر عکس سری های قبل یه سری آدم نخاله که خودشون رو روشنفکر میدونستن اومده بودن و هی میخندیدن. فیلمی بود که آدم رو تو فکر میبرد.
-
ادای دینی به جمعه خوب
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 13:32
دیروز با خانواده خودم و خانواده برادرم رفتیم پارک ساعی و خوب بود و این پرنده ها رو دیدیم و عکس گرفتیم.بعد کع برادرم اومد یه عکس تکی بگیره زود زنش بهش گفت آره برو عکس بگیر تا شب بزاریشون تو فیسبوک و عملا رید به احوالات برادر ما و اونم بهم گفت خیلی خری اگه یه روزی زن بگیری که البته من خودم این رو میدونم.
-
ازدواج چیز عجیبی است.
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 13:30
این روزها هر چی بیشتر میگذره از ازدواج بیشتر متنفر میشم.یعنی احمقانه ترین کاری که یه نفر میتونه انجام بده تو این دوره زمونه ازدواجه.
-
این روزها که میگذرد.
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 12:59
دیشب حول و حوش ساعت 2 بامداد با پِ چشم آبی جروبحثمون شد که نتیجتا تصمیم گرفتیم نهال نوپای دوستی دو روزه رو خشک کنیم و تا بیشتر نرفتیم رو اعصاب همدیگه همین جا تمومش کنیم. و من الله التوفیق 17 شوال 1434
-
پیشرفت تکنولوژی
جمعه 1 شهریورماه سال 1392 11:20
یه هارد اکسترنال 1TB خریدم که به اندازه کف دستِ یه بچه 6 ماهه هست و الان نوستالیژی دونم قلمبه شده و یاد سال 79 افتادم که هارد کامپیوتر من 40GB بود و انگار شق القمر کرده بودم یا یه جزیره خصوصی خریده بودم.
-
حکومت دنیا دست سگان افتاده است.
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 20:22
امروز عصر،وقتی که از سرکار برمیگشتم،دم یه کیوسک روزنامه فروشی وایسادم و به تیتر روزنامه ها نگاه کردم.روزنامه کیهان عکسی از کودکان و نوزادانی چاپ کرده بود که تو بمباران شیمیایی تروریست های مخالف دولت سوریه کشته شده بودن.دلم آتیش گرفت و خیلی ناراحت شدم. یه مشت سگِ تندرو و تروریست افتادن به جون سوریه و میخوان اون کشور رو...
-
زندگی سیبی است،گاز باید زد با پوست.
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 20:19
اون روزی که رفتم سازمان فرم پر کنم،دو تا دختر هم اومده بودن.که یه دوستی داشتن به نام پ.چند باری پ رو دیدم تو سازمان و در مورد شیفتها و بخشها حرف زدیم تا این که امروز شماره دادیم و دیدم که اونم بی میل نیست که با هم آشناتر بشیم و امروز شروع یه رابطه دوستی جدید با پِ چشم آبی بود. تا چه خوش افتد.
-
خرم سلطان
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 18:11
حدود 2 ماه پیش آخرای سریال حریم سلطان بود که تمام شبکه های ماهواره ای منطقه ما قطع شدن و امروز بعد از این که اومدم خونه دیدم که دوباره وصل شدن.امیدوارم همیشگی باشه وگرنه نفرین میکنم تمام مسئولین رو.
-
من میخواهم گریبان سرنوشت را بگیرم، او نمیتواند سرم را در برابر زندگی خم کند.
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 22:49
فیلم تلقین یا سرآغاز از کریستوفرنولان با بازی دی کاپریو فیلم خیلی خوبیه به خاطر همه جلوه ها،بازی ها و داستانش،اما چیزی که کمتر بهش اشاره شده و تو این فیلم نشون داده شده آثار بعضی کارها و حرفهاست که تو اسلام هم به عنوان آثار ماتاخر بهشون اشاره شده.بعضی وقتها یه نفر یه حرفی میزنه یا کاری میکنه که تو حتی فراموشش میکنی...
-
بهترین چیزی که یک پدر می تواند برای فرزندش انجام دهد ، دوست داشتنِ مادرش است
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 22:41
اگه روزی پسری داشتم حتما واسش یه دوربین عکاسی میخرم تا بدونه لحظات خوب هیچ وقت ماندگار نیستن.تا بدونه که ما هر روز داریم تغییر میکنیم و هیچ وقت نمیتونیم به گذشته برگردیم.
-
اگر در بهشت سیگار کشیدن ممنوع باشد،به آن جا نخواهم رفت.مارک تواین
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 22:38
از وقتی که یادمه سیگار کشیدن اسمهای مختلف رمزی داشته که کسی متوجهش نشه.مثلا میگفتیم:بچه رو ببریم بچرخونیم یا بریم سیتی یا بریم سنتر بکنیم یا بریم دنبال تجهیزات یا سیستم رو بزنیم یا بریم هواکشی یا بریم ورزش یا بریم تقیه بکنیم.و مطمئن هستم که تو پسرای دیگه هم اسمهای دیگه ای هم داره و تا دنیا پابرجاست این اسمها ادامه...
-
کودکان کلیدهای بهشت هستند
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 23:21
این پسر بچه،محمد طاها بالاخره بعد از دو ماه پیدا شد و من چقدر خوشحال شدم.خواهرم وقتی عکسش رو دید گفت که چقدر هم زشتِ.مادرم هم بلافاصله بهش گفت بچه آدم هر چی که باشه از جون آدم عزیزتره.اما من دوست داشتم اگه این بچه کمی بزرگتر بود.برم جلوش بشینم و تو چشمهاش زل بزنم و بهش بگم: یادت باشه همیشه طوری زندگی کنی که ارزش کاری...
-
جون همه موجودات عزیزه،چه یه سنجاب کنار جاده باشه چه یه آدم
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 22:08
دو روز پیش رفتم سینما پردیس قلهک فیلم" به درون ورطه" رو از یه فیلمساز آلمانی به نام ورنر هرزوگ دیدم.فیلم مستند خیلی خوش ساخت و زیبایی با یه موضوع عجیب بود. فیلمساز به سراغ موضوعی جنایی رفته بود.ده سال پیش دو پسر 18 ساله به قصد دزدیدن یه ماشین کاماروی قرمز رنگ میرن خونه یکی از دوستاشون و مادردوستشون رو میکشن...
-
کی میدونه تو دل lین مردم چی میگذره
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 18:20
چند شب پیش که داشتم میومدم خونه سر کوچمون یه پراید پارک بود که توش یه پسر صندلی عقب نشسته بود یه دختر هم صندلی جلو بود و پسره مثل ابر بهار داشت گریه میکرد و دختره هم همین جور بهش زل زده بود. هر آدمی که تو خیابون از بغل ما میگذره یه داستان داره،یه آرزوهایی داشته،یه خانواده داره،ادمها خیلی پیچیده هستن.ممکنه سالها با یه...
-
مگه ما میتونیم اینجوری باشیم
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 18:02
دیشب زن برادرم تعریف میکرد که یه دوستش واسش از دوستش تعریف کرده در مورد زنی به اسم نسترن که ما هم تقریبا میشناختیمش.میگفت که نسترن یه بار از ناهار تا وقت شام با شوهرش قهر بوده که چرا شوهره موقع ناهار رون مرغ رو برداشته.بعد گفت این هر وقت سفره صبحونه رو پهن میکنه جمع کردنش تا موقع ناهار طول میکشه و یه بار شوهرش سعید...
-
معجزه است که زمین با مرگ زنده است.
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 13:42
ناصر حجازی چقدر دوست داشتنی بود.
-
دلم برای پدرم تنگ است.
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 16:43
اگر خورشید نابود شود، تا هشت دقیقه ی بعد اصلا متوجه نخواهیم شد چونکه این هشت دقیقه زمانی است که طول می کشد که نور به ما برسد. برای هشت دقیقه زمین همچنان روشن می ماند و ما گرما را احساس می کنیم. یک سال از مرگ پدرم گذشته بود و من احساس می کردم که هشت دقیقه ی بین من و پدرم، در حال تمام شدن است. فوق العاده بلند و بسیار...
-
اندک اندک،جان به مستان میرسد
شنبه 26 مردادماه سال 1392 18:34
میخواستم بیام و بگم امروز سالروز تولد یه اسطوره بزرگه به اسم رابرت دنیرو هست،اما دیدم اسطوره های واقعی کسایی بودن که تو همین روز و تو سال 65 به وطن برگشتن.اسرای عزیز جنگ تحمیلی،همون مردان پاکی که سالها تو اسارت بودن و سرافرازانه به خونه برگشتن.هیچ کس نمیتونه درک بکنه که اسارت چقدر بد و تلخ و ناگواره. من دست و پای همه...
-
ننگ بر بشریت
شنبه 26 مردادماه سال 1392 17:19
چرا این کشتار مصر تموم نمیشه؟ صدها نفر دارن بیخود و بی جهت کشته میشن،من نمیتونم تحمل کنم این همه حماقت رو.
-
وقتی آدم یک نفررادوست داشته باشدبیشترتنهاست.واگرآن آدم کسی باشدکه تورابه سکوت تشویق میکند،تنهایی تو کامل میشود
شنبه 26 مردادماه سال 1392 01:57
چند روز پیش با یه دوستی رفته بودیم بیرون و من بهش گفتم که هیچ چیز واسه یه مرد مثل برادر نمیشه و اونم گفت که واسه یه زن هم هیچی مثل خواهر نمیشه،نمیدونم چرا اما حس کردم خیلی تنهاست تو زندگیش،مثل خودم.اون لحظه تو کسری از زمان این به ذهنم رسید که کاش دختر بودم و دوستش بودم،کاش دختر بودم و خواهرش بودم،کاش یه جوری بود زندگی...
-
برادر پشت برادر است
شنبه 26 مردادماه سال 1392 01:49
عصری بین خواب و بیداری بودم بودم که برادرم تلفن کرد و آدرس یه جایی رو ازم گرفت.منم واسش توضیح دادم که کجاست اما نمیفهمید دقیقا منظور من رو تا آخر صدام رو بردم بالا گفتم با هم فلان جا رفتیم.بعد گفت که الان یادم نیست و کار زیاد تمرکزم رو از بین برده و از این حرفها.الان که به عصری فکری میکنم میبینم که خیلی بد حرف زدم.دلم...