-
دنیای این روزهای من
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1392 17:29
روزها از پی هم میان و میرن و من کم کم دارم فراموش میشم و فراموش میکنم آدمهایی رو که در گذشته میشناختم.به شدت غرق کار شدم و هیچ فرصتی برای تفریح نیست.وقتی هم که به خونه میرسم.ساعت به 11 شب نرسیده من خوابِ خواب هستم.صبح هم که ساعت 6 بیدار میشم و دوباره بیا سر کار. وانگهی از وضع موجود راضی هستم و همیشه تو زندگیم یه همچین...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 مهرماه سال 1392 21:02
خون جوانان ما دیگر نمی چکد از چنگ تو!!!
-
امت من همیشه در خیر و سلامت است تا زمانی که به یکدیگر خیانت نورزند و ادای امانت کنند.» حضرت محمد
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 13:49
امروز متوجه خبر بدی شدم.یکی از افراد مهم سازمان رو اخراج کردن.این خانم همون کسی بود که با من مصاحبه کرد و من رو از بین ده ها نفر انتخاب کرد و به من فرصت پیشرفت داد و همیشه با من شوخی میکرد،من خیلی دوستش دارم.عوض شدن مسیر سرنوشتم تا حدود بسیار زیادی به خاطر این زن بود.یه سری کس کشِ بی ناموسِ عوضی حروم زاده مادر جنده...
-
کاش اینجا بودی.گل من،جان من،جوهر من،جای تو خالیست
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 01:05
خوب،کلی حرف نوشتم و کلی پست دادم بیرون و کلی باخودم حال کردم که چه نویسنده خوبی هستم.دیگه بهتره برم خفه خون بگیرم و برم بتمرگم.فردا یه روز جدید در پیش دارم.روز اول پاییز.روزایی که به امید بارون میشینم و منتظر چیزای خوب هستم. دلم میخواد هوا سرد بشه،برم یه پالتو بخرم و تو خیابون ولی عصر قدم بزنم و نم نم بارون بیاد و به...
-
پینک فلوید
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:56
یه ترانه ای گروه پینک فلوید داره به اسم"Divisio Bell" یا یه همچین چیزی که آخرای ترانه یه سولوی دیوانه کننده داره و یه موزیک ویدئوی سورئال هم واسش ساختن. البته این ترانه متعلق به زمانِ جدایی راجر واتزر از پینک فلوید هست و بعضی از طرفدارای دوآتیشه پینک فلوید این ترانه رو از آن پینک فلوید نمیدونن.اما کی اهمیت...
-
میشه بس کنید دیگه این کار رو
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:48
صبح قربانی این تغییر و تحولات ساعتی شدم و یک ساعت و پونزده دقیقه زود به سر کار رسیدم.
-
خداحافظ تابستان
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:47
تو آخرین دقایق تابستون سال 92 هستم.وقتش رسیده تا به طور صادقانه ای آنالیزی داشته باشم از این تابستون که چه کارای مثبتی انجام دادم و چطور بود.یه چیزی تو مایه های "تابستان خود را چطور سپری کردید". تیر ماه بیکار بودم.یعنی بیکار نبودم.واسه خودم آزاد کار میکردم که البته درآمدش هم خوب بود.اما بیمه نبودم.کلاسم رو...
-
آن که میگوید دوستت میدارم،دل اندوهگین شبی است که مهتابش را میجوید.
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:35
تو سازمان یه خانمی هست که از شوهرش طلاق گرفته که البته احتمالا شوهره ازش طلاق گرفته و به دورترین نقطه کره زمین از دست این زنِ فرار کرده.این خانم لاک میزنه به ناخناش و هر انگشتیش هم یه رنگ،اونم رنگهای جیغ،فسفری،نارنجی،قرمز،آبی و .... .رنگهاشون یه حالت واقعا تابلویی دارن.انگار شب نما هستن.تا حالا ندیدم یه رنگ سبز ای قدر...
-
Time.Time,Time
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:27
حالا که چشمه تراوشاتم در حال جوشیدنِ و تا خشک نشده اینو هم باید اضافه کنم که از Tom Waits خیلی خوشم میاد.دوست دارم برم از این فروشگاه توی سینما تک قلهک کنسرت تصویریش رو بخرم.اما فرصت نیست.شاید وقتی دیگه و این که دقیقا تو همین لحظه دوباره این یادم اومد که تا حالا هیچ دختری به من هیچ کادو و هدیه ای نداده تو این 29 سال...
-
داستان من
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:20
زندگی خیلی پیچیده هست و هیچ کس نمیدونه چی میشه. من اصلا دلم نمیخواست تو سازمان جام رو عوض بکنن،اما خوب بالاخره شد و من رفتم جای جدید و الان حدود دو ماهی هست که اونجام و خیلی راضی هستم.توی این قسمت جدید مهندسی داریم که انگار منتظر یه نفر مثل من بود تا با هم یه پروژه جدید رو شروع کنیم.الان که استارت این کار رو زدیم...
-
خرید جدید
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:15
یه هدفون خریدم.این دفعه سیم دار.نمیدونم بهم انداختن یا واقعا قیمتش همینه.مارکش فیلیپس هیت و 53 تومن زبون بسته پولش شد.اما راضیم ازش و مدتهای مدید بود این قدر با موزیک حال نکرده بودم.صدای بلند تو مغزت و کاوه آفاق تو گوشهات فریاد بکشه که:" شهره آفاق میشه باز شیوه عشقبازی تو،مکیدن شهد تویه که میکنه هر شب رو...
-
در کناری از خانه ما اتاقی است سرد و تاریک
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:11
خیلی دوست دارم بدونم الان کاوه آفاق چی کار میکنه بعد از جدایی از The Ways.
-
حقیقت محض
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:10
خوب من همه جا گفتم که از ازدواج متنفر هستم و هر جا هم میرسم اینو میگم و کلا به عنوان یه آدم از ازدواج بیزار همه جا شناخته شدم.ولی لعنت به من که دارم به خودم هم دروغ میگم.من دوست دارم وقتی میرم خونه زنم رو بغل کنم و ببوسمش.واقعا دلم میخواد ازدواج کنم.دوست دارم یه نفر داشته باشم که فقط مال خودم باشه.کسی که سرش تو ابرها...
-
If You Leave Me Baby یا یه همچین چیزی
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:05
صبح ساعت 6:30 دقیقه از خواب بیدار شو و برو سرکار و شب ساعت 8 بیا خونه.ساعت 11:30 شب هم بخواب و این برنامه هر روزت باشه حتی جمعه ها و تعطیلات.پس کی جوونی؟راضیم البته.همین که جیب ها پر از پول میشه کافیه.
-
همین دیشب به رویایی رسیدم.
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 00:02
تازگی ها اصلا نمیتونم فیلم ببینم،کلی هم فیلم ندیده دارم.اما هی دوست دارم فیلمهای قبلی رو ببینم.نمیدونم چرا اینجوری شدم.شاید چون فیلم خوبی ندارم.و فقط آشغالهای هانکه و گدار و آنتیونوتی و پازولی تو فیلم دونیم زیاد شده.
-
صدات آروم و غمگین بود،میخندید قرمزِ لبهات
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1392 23:59
تازگی به خواننده ای به نام هومن اژدری علاقه مند شدم.صداش خوبه و آهنگاش قشنگه.خوش آتیه هست.یکی از ترانه هاش هست love song که از همه انگار بهتره.
-
خداحافظ آخرین جمعه تابستان 1392
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 20:22
امروز آخرین جمعه سال 1392 بود و من سر کار بودم.انتظار خبر خاصی نداشتم و منتظر هیچ اتفاقی نبودم.سر کار رفتم و یه سری کارها انجام دادم و یه سری برنامه ریزی انجام دادم و به چند سایت سر زدم و چند جا هم زنگ زدم و بعد از کار هم با مهندس رفتیم دنبال کارای پروژه جدید که خیلی دارم بهش امیدوار میشم.این چند روزه که دنبال کارای...
-
مسیح در سمت چپ من است.
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 20:09
فیلم "به سوی شگفتی" از ترنس مالیک رو دیدم.واقعا ناامید شدم.دنباله ای ناامید کننده بود بر "درخت زندگی".توی فیلم جدید خبری از موسیقی زیبا و تصاویر خیره کننده و بازی های زیبای همه بازیگران نبود.شان پن خیلی نقش کوتاهی تو درخت زندگی داشت اما اونقدر زیبا بازی کرد که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشه. توی این...
-
اهداف جدید
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 22:15
تو یه فاز جدیدی دارم وارد میشم که خیلی تخصصی و زمان بر هست.چیزی حدود 5 سال زمان میبره تا کاملا تو این حیطه جدید مهارت کسب کنم.اما اگر تمام برنامه ها به خوبی پیش بره،خیلی خوب میشه و یه یه موفقیت خیلی خوب میرسم.هر چند که تا حدود 6 ماه دیگه هم این کار به ثمر میشینه.البته نباید دلسرد بشم و تا آخرش هم برم. من یه اخلاق گه...
-
یاد آوری خاطرات خیلی خوب گذشته
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 22:07
امروز با مهندس رفتیم انقلاب واسه پروژه جدیدمون یه چیزایی بخریم.از پله برقی های مترو که بالا میومدیم،دقیقا مثل این فیلم های سینمایی که یهو فلاش بک میزنه به گذشته،یهویی روزی به خاطرم اومد که با گلی اونجا خداحافظی کردم.همون پله ها،همون کوچه،همون عینک فروشی که واسه اولین بار اونجا دیدمش،همون لبخندش،همون عینکش،اضطرابش،اون...
-
فردی که کتابهای خوب نمی خواند هیچ مزیتی بر فردی که بی سواد است ، ندارد.
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 17:16
واقعا شرم آور و خجالت آور و احمقانه هست که یه چیزِ بی معنی و بی مفهوم رو یه نفر میسازه بعد به سرعت تو اینترنت پخش میشه و مسیج میشه و همه نقلش میکنن تو وبلاگشون و سایتشون.یکی از جملات شرم آور که من بارها و بارها تو اینترنت دیدمش اینِ: به سلامتی پسری که داره به خاطره یه دختر عرق می خوره ، و اون دختر داره زیر کسه دیگه ای...
-
باز آمد بوی ماه مدرسه.
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 15:44
داریم به اول مهر،یعنی فصل بازگشایی مدارس نزدیک میشیم.من اون موقع که بچه بودم و مدرسه میرفتم و اون موقعی هم که دانشجو بودم هیچ وقت استرس مدرسه و دانشگاه رو نداشتم و همیشه شوق داشتم واسه رفتن به دانشگاه و مدرسه.اصلا معنی نمیده و واسم قابل درک نیست که بعضی ها استرس مدرسه و دانشگاه رفتن رو دارن.هر کس تو هر مقطعی از زندگیش...
-
یک مرد غمگین را میتوانم تحمل کنم اما یک کودک افسرده را هرگز.
پنجشنبه 28 شهریورماه سال 1392 08:59
صبح ساعت حدودا 7 بود که تو اتوبوس نشسته بودم و داشتم میرفتم سرکار.تو قسمت خانم ها یه پسری 9 یا 10 ساله بود که کنار مادرش نشسته بود و چقدر صورت معصومی داشت.پسرها تا زمانی که به بلوغ جسمی نرسیده اند خیلی معصوم و بی گناه هستن.بعد یاد این حرف از شوپنهاور افتادم: " در کودکی فقط به دلیل این که فعالیت آزار دهنده ی...
-
در دوران زندگی، تنها زمانهایی برایمان ارزشمند است که هدف و آرمانی را پیگیری میکردیم.
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 20:05
دارم با مهندس یه برنامه ریزی میکنم که یه برنامه خوبِ اقتصادی رو اجرا بکنیم.برنامه دراز مدتی که اگه اجرا بشه.خیلی واسمون خوب میشه و پیشرفت اساسی میکنیم و جیبامون هم پر پول میشه.باید یادم بمونه که 27 شهریور استارت کار رو زدیم.
-
اگر خواهی از پشیمانی دراز ایمن گردی به هوای دل کار مکن.
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 11:36
میخواستم یه گوشی Sony Xperia Z Ultra بگیرم.اما وقتی ا ین عکس رو دیدم پ شیمون شدم. خیلی زشتِ تو خیابون یا محیط کار اینجوری بگردی.والا
-
ما مورچه هستیم
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 21:50
توی اتوبوس بی آر تی که بودم خیلی خیلی و بی نهایت فشرده و شلوغ بود.دو تا مرد با هم حرف میزدن.یکیشون گفت صبح که میرن سرکار همین جوریه،شب هم که برمیگردم همین جوریه،ما مثل مورچه هستیم.بعد اون یکی بهش گفت مورچه ها هم بهتر از ما هستن.اونا لااقل غروب که میشه میگیرن میخوابن.
-
هر جا که هستی عزیزم،خدا نگهدار
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 21:48
موقع برگشت از خونه مترو دروازه دولت پیاده شدم و اونجا جمعیت خیلی زیادی بود که میرفتن و میومدن و طبق معمول همیشه خیلی شلوغ بود.یه پسر و یه دختری هم در حال حرکت بودن که دختره شال آبی رنگی به سر داشت.پسری که همراهش بود و اجتمالا دوستش بود خیلی بی خیال بود و اصلا تو فکر دختر نبود که تو این شلوغی حواسش بهش باشه. یه پسری هم...
-
مردم به قهرمان نیاز ندارند به چیزبرگر نیاز دارن.
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 21:41
رفتم سینماتِک پردیس قلهک و فیلم "هفت" رو از دیوید فینچر دیدم.یعنی به طور اتفاقی شد،فکر کردم که امروز سه شنبه هست و ساعت 6 میخواد فیلم"سامورایی" رو بزاره اما وقتی بلیط خریدم و تو سالن خنک و خوشگل اونجا نشسته بودم فهمیدم که امروز دوشنبه هست و فیلم هفت رو پخش میکنه.منم فیلم رو دیده بودم.اما دیگه اومدم...
-
و پروردگار شما صاحب رحمتی وسیع است و عجله در عقوبت گناهکاران نمیکند.سوره انعام آیه ۱۴۷
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 10:11
بعضی از آدمها اونقدر مادر جنده هستن که فقط باید کشتشون.فقط باید از رو کره زمین محو بشن.بدون هیچ دادگاه و محاکمه و وکیل و دادستانی.بدون معطلی باید کلکشون رو کند. دیشب بالاخره مشکوک شدم که چرا ماهواره فقط 9 کانال یاه ست رو داره و بقیه شبکه ها قطع شدن؟رفتن بالا پشت بوم و دیدم یه حروم زاده ای اومده هر سه LNB رو سیماشون رو...
-
من چرا اینجوریم؟
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 23:44
من نمیدونم واقعا چرا با این که از میشائیل هانکه متنفر هستم اما چرا همیشه به سراغ فیلمهاش میرم و تا نصفه اونا رو میبینم و بعدش شروع میکنم به فحش دادن به خودم و به هر کسی که به این کارگردان و اون فیلمهای تخمیش علاقه داره.
-
عشق من فیسبوک
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 23:43
من تعجب میکنم چطور بعضی ها به فیسبوک علاقه ندارن؟اون قدر این فیسبوک جذابیت داره و اون قدر پیج باحال داره که هیچ وقت آدم ازش سیر نمیشه.
-
چیزای عجیب
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 23:40
امروز متوجه شدم که تو چند هفته اخیر چهار مورد رابطه جنسی تو سازمان داشتیم که برملا شدن.یه نفرشون هم اخراج شد.یک نفر از خانمها رو هم میشناختم.یه دختر خوشگل قد کوتاه بود که شیفت شب کار میکرد و من هر روز صبح تو مسیر میدیدمش.اون شیفت شب هست و من شیفت روز.همیشه هم نزدیک مترو میدیدمش.میموندیم و یه 5 دقیقه ای وراجی میکردیم و...
-
تقدیم به برادر زاده ام که واقعا دوستش دارم
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 23:28
یادم میاد زمانی که خیلی بچه بودم و خیلی کم سن بودم.عموم بغلم کرد و بردم بالا و من داخل یه سیفون توالت رو دیدم.اونم سیفون رو کشید و آب با شدت خارج شد و خیلی صدا داد و منِ کودک چنان هیجان زده شدم از خروش آب داخل سیفون که هنوز که هنوزه بعد از بیشتر از 24 سال فراموش نکردم و فکر نکنم تا آخر عمرم اون خاطره زیبای دیدن داخل...
-
خرید خوب
شنبه 23 شهریورماه سال 1392 20:19
سازمان یه مقداری بن بهم داده بود و یه مقداری هم از همکارام به قیمت کمتر خریدم و امروز با مادرو و عروسمون رفتیم فروشگاه شهروند بیهقی.خیلی خرید کردیم و خیلی خوش گذشت و انرژی مثبت زیادی گرفتم.هیچ وقت فکر نمیکردم خرید این قدر حالم رو خوب بکنه.
-
تفاوت ها
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 12:48
من به واسطه زندگی جالب و پرفراز نشیبی که داشتم توی حدود 10 شهر از ایران زندگی کردم و تا الان که رسیدم به تهران.اما یه تفاوت خیلی عمده تهران با بقیه شهرها داره.و اونم اینه که اگه تو تو یه شهرستان بخوری زمین یا لیز بخوری یا موقع پیاده شدن از اتوبوس بیفتی زمین یا هر اتفاق دیگه ای که باعث سکندری خوردنت یا افتادنت رو زمین...
-
یادت بخیر
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 12:43
چند روز پیش توی سازمان یه اتفاقی افتاد که ناگهان یاد پدرم افتادم.داشتم با یه خانمی در مورد یه موضوع کاری صحبت میکردم.و اون خانم فاصله معمولی که باید بین دو همکار باشه رو در نظر نمیگرفت و خیلی به من نزدیک شده بود.خیلی آرایش تمیزی داشت و مرتب بود.اما واقعا بدنش بو میداد،به شکل آزار دهنده و غیرقالب تحملی بدنش بوی عرق...
-
فیلم جدید
جمعه 22 شهریورماه سال 1392 12:36
فیلم جنگ جهانی زد رودیدم.دوستش نداشتم.
-
دلم میخواد برم کردستان
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1392 00:04
بعضی وقتها دانلود و گوش دادن به آهنگهای شاد خیلی خوبه. چند تا ترانه کردی گرفتم وگوش دادم و عجیب شاد بودن و ناخودآگاه باعث تکون دادن شونه هام شد.
-
حماقتهای من.
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 22:14
من اون زمان که نوجوون بودم،هیچ تعریفی از ترس نداشتم.یعنی خیلی جسور و نترس بودم.یادمه تو شهرمون یه رودخونه بزرگ بود.و من از ارتفاع چهار متری میپریدم تو آب و اصلا به فکر این نبودم که به بیضه هام یا شکمم و روده هام آسیب برسه.یا این که جاهایی شنا میکردم که عمیق بود.یا با موتور سرسام آور رانندگی میکردم یا این که دعوا...
-
دوره حساس نوجوونی
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 22:07
من تو زندگیم خیلی آدم خوش شانسی هستم.البته خودم هم همیشه مثل خر کار کردم و جون کندم.بگذریم.منظور من کار نیست.میخوام به دوره نوجوونیم اشاره کنم. من خیلی خوش شانس بودم که تو اون دوره به گا نرفتم.خیلی از کسایی که میشناختم تو اون دوره از بس که با بزرگترهای خودشون رفاقت میکردن.ازشون سوءاستفاده جنسی میشد.خیلی ها رو مشناختم...
-
مردم ارامنه دوستتان دارم.
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 21:54
الان دارم به سولوی گیتار یه شخصی به اسم "رافی شهبازیان" گوش میدم.احتمالا ارمنی باشه.خیلی کارش خوبه.و من به این فکر میکنم که شاید هیچ وقت نتونم و فرصت نشه که گیتار الکتریک یادبگیرم. حالا که صحبت از ارمنی ها شد باید بگم که تو این سازمان که من کار میکنم.ارامنه زیادی هم توش مشغول به کار هستن و باید حتما این رو...
-
تقلید کار میمونه،میمون جزء حیوونه
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 21:47
ویدیوی جدید از Katy Perryدیدم که داشت دقیقا تقلید میکرد از ویدیوهای گروه Aqua.یادمه زمانی که نوجوون بودم خیلی این گروه رو دوست داشتم.یه مرد کچل ود و با یه دختر خوشگل و دو تا دومرد دیگه که همیشه نقش سیاهی لشکر رو داشتن.اون زمان که من نوجوون بودم یه سری خواننده خاص و یه سری موزیک ویدیو بود که همه نوجوونای آوانگارد اونا...
-
حماقت های بشری پایانی ندارد
یکشنبه 17 شهریورماه سال 1392 21:32
همیشه و همیشه تا انسان بر روی این کره خاکی هست.حماقت و جهالت هم همراهش میاد. نمونه ای از این حماقتهای مدرن هم همین بحث فنگ شویی و ارواح آدمی و این چیزهاست که دوباره مد شده و عجیب این که آدمهای تحصیل کرده بهش اعتقاد دارن.متاسفم که هیچ وقت پایانی برای جهالت بشر وجود نداره.
-
نمیزارن دیگه این دهن من بسته بمونه
شنبه 16 شهریورماه سال 1392 01:01
من چند بار گفتم اما هر بار که میخوام تجدید نظری بکنم می بینم نمیشه. این ژان لوک گدار و میشائیل هانکه دو فیلمساز تماما تخمی هستن که فیلمهاشون یکی از یکی دیگه مزخرف تر هستن.اما از اونا مزخرف تر و احمق تر اون کسایی هستن که از اینا و فیلمهاشون تعریف میکنن.یعنی منی که تمام فیلمهای این دو بشر رو از ابتدا تا به انتها دارم...
-
مرور خاطرات نه چندان گذشته
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 09:09
دارم پست های قدیمی وبلاگ رو میخونم.چه حس خوبی به آدم دست میده وقتی اینا رو میخونه.نظرات رو میخونه و بعد با خدش فکر میکنه که این آدمها الان کجا هستن و بعدش هم یاد حال و هوای اون موقعی می افته که اینا رو نوشته.الان میخوام همه پست هایی رو که خودم دوست دارم تا حد امکان بزارم. 1- حس عجیب دلتنگی 2- باتوفراموشم میشه واسه...
-
تا مرگ ما را از هم جدا کند.
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 08:57
فیلم بهار،تابستان،پاییز،زمستان و باز هم بهار رو تو دستم دارم و داشتم پست های قبلیم رو میخوندیم که رسیدم به این پست: http://travisbickle.blogsky.com/1391/07/22/post-121 ،دلم میخواد دوباره دستاش رو بگیرم.کاش میشد پاهاش رو میبوسیدم و با اشک چشمهام پاهاش رو میشستم.کاش میشد صورت زیباش رو با دستام بگیرم و گونه هاش رو...
-
مردم همه از یک نسل هستند، امتیاز آنها به سعی و عمل است.
جمعه 15 شهریورماه سال 1392 08:26
خوب.بالاخره نوبت به این رسید که یه انتقاد درست و حسابی داشته باشم به این ملتِ جوگیر. موضوعی که واقعا منو آزار میده و حالم رو به هم میزنه و همه جا از نشریات زرد و سفید و صورتی تا اینترنت و فیسبوک و رادیو و تلویزیون بهش پرداخته میشه.نوستالژی هست.اونم از نوعِ خاصِ دهه 60. خیلی خلاصه بگم و از خطابه و سخنرانی و افاضه فضل...
-
من که فرزند این سرزمینم
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 20:58
بزرگترین ظلمی که تو اینترنت دیدم بسته شدن چت روم های یاهو و سایت فکسون بود.
-
آقا ما تئاتر برو نیستیم.اونم ازاین نوعش
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 21:41
سازمان بهم 20 تا کوپن تخفیف 50 درصدی از این تئاترهای سخیف داده و 10 بلیط هم واسه این پارکِ تو دربند.من موندم با این بلیطها چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟
-
چه قدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد ؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت ؟
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 11:05
تمام چیزی که همیشه دلم میخواسته در مورد زندگی بگم تو این چند خط خلاصه شده: "زندگی حتی وقتی انکارش می کنی ، حتی وقتی نادیده اش می گیری ، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است . از هر چیز دیگری قوی تر است . آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد و ولد کردند . مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ،...