تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

نمیدونم برا چی،با تو خوبه همه چی

ببینید من به قول نیچه انسانی بسیار انسانی هستم.زندگی رو همون جوری میبینم که هست نه اونجوری که باید باشه.ما انسانها پر از درد و رنج و خستگی و سرکوب و شهوت و هورمون و خشم و کینه هستیم.مجموع همین احساس و عواطف هست که از ما انسان بودن رو میسازه.

خیانت به همسر،به مردی که توی زندگیمون هست و زحمت میکشه برای ما،به زنی که زحمت میکشه برای خوشبختی ما کاری زشت و غیراخلاقی هست،ولی هر انسان نرمالی وسوسه شده تا حالا که بره زیر مرد همسایه بخوابه،توی فکرش حاضر باشه قید همه چی رو بزنه فقط بخوابه توی بغل شوهر دخترخاله اش و دستش رو بکشه روی سینه های پر پشمش و یا عاشق این باشه که یک بار هم که شده صورت زمخت و مردونه پدرشوهرش رو لیس بزنه یا کیر کلفت پسردایی شوهرش تا ته بره توی کسش یا اگه مرد باشه عاشق این باشه که فقط یک بار تمام بدن خواهر زنش رو ببوسه یا پاهای دخترخاله اش رو لیس بزنه یا سرش رو بزاره روی سینه های مادر زنش.درسته تا اینجای متن که رسیدیم دارین به مادرم فحش میدین،ولی واقعیت همینه.توی زندگی متاهلی این وسوسه ها پیش میاد و این فکرها میاد توی سر آدم و بعضی هامون میریم دنبالش و اخرش هم به گایی میشه و آبروریزی و حاملگی و اجراگذاشتن مهریه و کتک کاری و این چیزا تهش میشه.میخوام بگم که همیشه و محتمل ترین گزینه ها واسه خیانت همین آدمهای دم دستی هستن،برادرشوهر،پدرشوهر،خواهرزن،دخترخاله خانم،زن دوستمون،شوهر دوستمون،همسایه بغلی که وقتی زنش رو میکنه صداش میاد تو واحد ما،همکارمون،ارباب رجوعمون.و جالب اینجاست که سریع هم همه چی با این ادمها جور میشه.ولی وای به وقتی که کیرمون بره توی کسش یا زیرش بخوابیم.دیگه بعدش نمیشه جمعش کرد چون آشناست،چون قراره تا اخر عمر کیریمون ببینیمش.یه بدی دیگه سکس با آشنا اینه که ما داریم خیانت میکنیم به همسرمون و از پشت داریم بهش خنجر میزنیم حالا صدها برابر بدتره اگه این کار رو با خواهرش،با مادرش،با برادرش،با پسرخاله اش یا آشناش بکنیم.یه جوری مثل این میمونه که دیگه ته خط رسیدیم و هیچی واسمون مهم نیست.سکس با آشنای همسر مثل اینه که بخواهیم همه چی رو خراب بکنیم و هیچ امیدی هم به بازگشت نباشه.من میگم یا کیر و کسمون رو تو شرت نگه داریم یا اگه در میاریم بدیم دست غریبه،اگه مرد متاهل هستیم،یه جنده پیدا کنیم و بزنیم توش یا یه متاهل غریبه مثل خودمون،اگه هم زن هستیم بریم با یه عاقله مرد غریبه و یه بار هم بدیم و بعدش هم بچسبیم به زندگی خودمون.فاز لاو برنداریم و تکرار نشه گهی که خوردیم.لذتش رو ببریم و بعدش هم بای و بلاک.

در نهایت هم میگم خیانت نکنید یا اگه میکنید HPV نگیرید،طرف بعدش آویزونتون نشه،یا شما آویزون طرف نشید،با آشنا هم سکس نکنید.

فحشم ندین وگرنه دیگه واستون نمیرم رو منبر

والسلام

ازدواج از این جهت محبوبیت دارد که حداکثر وسوسه را با حداکثر شانس درمی‌آمیزد

روی سخنم در این پست با مردانی هست که بعد ازدواج با خودشون فکر میکنن چه گهی خوردم زن گرفتم،این همه دختر و زن دارن بهم پا میدن.چرا رفتم زن گرفتم،مجرد میموندم کیرم همش تو کس های جدید بود و عشق دنیا رو میکردم.

ببینید داداشی ها،این فکر ها رو بزارین کنار،اگر زنتون خوبه بهش بچسبید و ولش نکنید.میپرسین چرا؟الان بهتون میگن.

ما مردها وقتی خیلی جوون هستیم موجودات پر از هورمون و جوش و حشری بودنی هستیم که زن ها به دیده تحقیر بهمون نگاه میکنن.ولی وقتی سنمون بالا میره،ریش میزاریم،پشم های سینمون در میاد،یه کم شکم میاریم.ماشین میخریم،پولدار میشیم کم کم به جذابیتمون اضافه میشه.

شما وقتی مجردی گروه خاص و کمی از دختران و زنان باهاتون دوست میشه.و رابطه هاتون همیشگی نیست.ولی وقتی متاهل هستین یه طیف وسیعی از آدمها باهاتون دوست میشین که شامل این هاست:زن های متاهل خانه دار،دخترای دانشجوی لنگ پول،ددی ایشوها،زنهای متاهل کارمند،دخترهای مجرد بالای ۴۵ سال،وان نایت استندها،متاهل های طرفدار ضربدری،مردهایی که دلشون میخواد کون بدن،کاک اولدها،گی ها،زنهایی که فتیش متاهل دارن،جنده هایی که فقط با متاهل ها میپرن،بیبی گرل هایی که شوگر ددی میخوان،دخترهایی که فقط هم صحبت میخوان و هزاران کیس مختلف دیگه.

من که میگم هیچ مردی نباید خیانت بکنه،ولی اگه واقعا سندروم کیربی قرار دارین و دوست دارین همش بکنید و همسر خوبی هم دارین،طلاق نگیرین،متاهل بمونید.

ما هیچ،ما نگاه

چند وقتیه که کار رو کاسبی ام با شروع این شلوغی ها حسابی خوابیده.فکر میکردم پاییز بشه،مدرسه و دانشگاه ها باز بشن،هوا خنک بشه،کرایه ها بیشتر میشه.ولی هر چی میرم بیرون هیچ مسافری نیست و کرایه ها هم بدجوری پایینه.جوری پایینه که اصلا صرف نداره کار کردن.تلفن هم زدم به اسنپ  و چیزی دستگیرم نشد،تا بالاخره اومدم و سرچ کردم توی اینترنت و به یه دوستی هم پیام دادم و فهمیدم که مردم فکر میکنن اسنپ مال سپاهه و راننده اسنپی ها هم همه اطلاعاتی و مزدور هستن و میخوان تخلیه اطلاعاتیشون بکنن،واسه همین از اسنپ استفاده نمیکنن.

من در این لحظه فقط نگاهم به افق خیره شد.

آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانهٔ تقدیرِ جفاپیشه تن دردهیم، یا این که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم

چند شبه که خواب ندارم.زنم بهم یک قرصی داد و گفت یک چهارمش رو بخور و منم همش رو خوردم بدون این که بهش بگم و الان یه حال عجیب خوبی دارم.از این حال خوبم استفاده کردم و یه جق قشنگی هم زدم،انگار الان توی رگ هام یه چیزایی راه میرن و بهم شوق و زندگی میدن.چقدر حالم خوبه.پنجره هم بازه و نسیم خنکی داره میاد داخل،دلم میخواد انگشتم رو بکنم توی کونم و پروستاتم رو پیدا کنم و باهاش بازی کنم.قرص بازی هم دنیایی داره که البته باید بلده کارس باشی.من ازش چیزی سر در نمیارم.قارچ هم خیلی دوست دارم مصرف کنم.کلا چیزای توهم زا رو خیلی دوست دارم.چند روزه میخوام یه چیزی بنویسم ولی فرصت نمیسه.

خانوم ف،چرا وبلاگت رو بستی؟

هرگاه قصد شوخی دارم، حقیقت را بیان می‌کنم. این بزرگترین شوخی جهان است.

اگر فکر کردید در مورد تمام مسائل جنسی و زناشویی و خاطرات و تجربیاتم حرف زدم سخت در اشتباه هستین،هزاران هزاران پست دیگه میتونم بنویسم و منتشر کنم.و شما هم بخونید و لذت ببرین و فحش بدین.

هر بار فکر میکنم باید وبلاگ نویسی رو بزارم کنار یهو با خودم میگم خیر،من مینویسم برای ده ها سال دیگه.کسی چه میدونه،شاید تا لحظه مرگم.

شما هم به جای تخریب و فحش و دشمنی بیایین بخونین.من نزدیک چهل سال دارم ولی همچنان با حوصله و سرزنده مثل یه نووجون مینویسم.هم سن های من درگیر مشکلات و کم حوصله هستن،ولی نوشته های من مخاطب از نوجوون داره تا آدمهای بالای ۵۰ سال.میدونی منظورم اینه که من یه عاقله مرد هستم با یه دل جوون که مشکلات بزرگسالی رو شیوا و روان بیان میکنم.مثل قاطرم که زور خر رو دارم و عقل اسب ولی عقیم.

تمام جهنم در یک کلمه وجود دارد: تنهایی

اگر توی این شلوغی های اخیر عده ای هم خواسته های برحق و مدنی داشتن،با لخت شدن این زنیکه فمینیست تو هلند همه جنبش و اعتراضات زیرسوال رفت و به بیراهه رفت و گه زده شده توش.و الان هم مخالفین میتونن راحت بگن بفرمایید اینم از خواسته های شما،اینم چیزی بود که میخواستید،حتما دارین میرین تو خیابون که پس فردا لخت بیایین بیرون.

وقتی من میام فحش میدم به فمینیست ها به خاطر همینه که میرینن تو همه چیز،خواسته های برحق،حقوق مدنی،جنبش های درست و حسابی و هر چیزی که نشانی از مدنیت داشته باشه رو با لخت شدن و برهنگی  و مرد ستیزی،خراب میکنن.

زنیکه جنده پستوناش رو در آورده و میگه از این پستون ها شما شیر خوردین،ناموسا من اونجا بودم کیرمو در می آوردم و میگفتم اینم کیریه که اسپرم تو از توش پریده بیرون.

کس کش بِچ جنده ملت دارن درست یا غلط توی خیابون یه چیز دیگه رو فریاد میزنن بعد تو پستونات رو میندازی بیرون؟؟؟

حرف زدن در مورد فمینیست ها و بحث کردن باهاشون هم درست مثل همون داستانه هست که با خوک نباید کشتی گرفت.

خدایا منو گاو کن،خدایا منو خر کن.

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش علف هرز و گل سرخ یکیست…

نمیدونم چرا و به چه دلیلی و به چه علتی دارم افسرده میشم،شب ها به سختی میخوابم و گاها تا صبح بیدارم،خوابم خیلی سبک شده و همش کابوس میبینم.دهانم خشک میشه و تشنه میشم و گاهی از فرط تشنگی در حال احتضار و جون دادن میفتم.دم صبح که خوابم میگیره دو سه ساعت بیشتر نمیتونم بخوابم و تمام بدنم عرق میکنه.از طرفی هم میل جنسیم روز به روز کمتر میشه و هیچ علاقه و انگیزه ای واسه سکس ندارم.

دیشب هم مهمون داشتیم،نزدیک ده نفر پیشمون بودن که بیشترشون هم دخترها و زنهای خوشگل بودن،عرق خوردیم و رقصیدیم ولی من خوشحال نبودم.از من بعید بود وسط اون نون خامه ای ها خوشحال نباشم.امروز هم که از صبح زود بیدار شدم غمگین و پکر هستم.

احتمالا تیروئیدم باز هم خوب کار نمیکنه و بدن و روانم رو تحت تاثیر قرار داده یا شاید هم چون ارتباطی با مسائل معنوی ندارم اینجوری شدم.نمیدونم چرا اینقدر حالم بده،کم کم میل به خودکشی هم سراغم میاد.

عزیز دل هم انگار فهمیده حالم خوش نیست و کم کم دارم رو به زوال و افسردگی میرم واسم وقت روانپزشک گرفته.چی باید بهش بگم؟بگم بعضی وقتها دلم میخواد همه دنیا رو از مرد و زن بُکنم و گاهی وقتها اصلا راست نمیکنم و هیچ میلی به هیچ کس ندارم،بهش بگم که شدیدا حس تنهایی دارم و روی شونه هام احساس میکنم یه بار سنگین هست؟بهش بگم گاهی وقتها راه مطمئن و بدون دردی سراغ ندارم وگرنه خودکشی میکردم و تموم میکردم این بازی مسخره رو.بهش بگم هیچ کدوم از دوستان و اطرافیانم رو درک نمیکنم.

من یک آیین خیلی ساده دارم: اینکه زندگی و شادمانی و زیبایی از مرگ غبارآلود بهتر است.

عذاب وجدان تخمی و بدی گرفتم به خاطر کامنت هام توی وبلاگ های دیگران یا پست هایی که میزاشتم یا جواب کامنت های بدی که می دادم.من که توی زندگی مردم نیستم،همه مشکل دارن،یکی شیفتهای طولانی میده و ساعتها سراپا هست،یکی پریوده و همین جور خون ازش میره،یکی کیلومترها از دیارش دوره،یکی زندگی سختی با همسرش داره،یکی دلسوز زندگی من هست و یه حرفی زده،هر آدمی داستانی داره توی زندگیش و مشکلاتی داره.من با حرفهام دلشون رو شکوندم حتما.البته از بین همه کامنتهای فحشی که بهم دادن تو این سالها فقط کامنت های یکی به اسم سیما خیلی دلم رو شکست چون من و زندگیم رو قضاوت غلط کرد و به زنم هم فحش داد.من که بخشیدمش.ولی شما هم ببخشین،من خیلی احمق بودم که حرف بد زدم.کاش این وبلاگ رو پاک میکردم که دیگه کسی ناراحت نشه از حرفهام.دیگه به خودم قول میدم اگه کسی بدترین فحش ها رو داد من جوابش رو ندم.

هر کسی رو که ناراحت کردم منو ببخشه.من شرمنده همه هستم.دیگه دعوا نمیکنم با هیچ کس.

توی عالم یک رنگی بگو از چی تو دلتنگی،بازم از اون نگات پیداست که با من به سر جنگی

یه سوالی بپرسم شما برو بچه ها جواب بدین.من نمیدونم شما گلای تو خونه باشگاه میرین یا نه.ولی من اینجا یه باشگاهی قیمت گرفتم.میگه یک روز در میون ماهی ۷۰۰ تومن و ترینر هم ماهی یک و چهارصد.من قیمت باشگاه ها رو نمیدونم.توی شهر شما و باشگاهی که شما میرین قیمت ها چه جوریه؟؟؟