تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

رفیقم کجایی

چه بی تابانه میخواهمت

ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری

یه ماچ داد و دمش گرم

دوستان عزیز ایمیل قطعه،پیام خصوصی میدین بعد گلایه میکنید چرا جواب ندادم.من ایمیل نمیزنم.ایمیل فیک ندارم.بعدش هم چطوری پیام خصوصی تون رو تایید کنم.یه چیزی هست به اسم پیام یا نظرات که پای پست ها بزارین من تایید کنم نمایش داده میشه.و اونجا جوابتون رو میدم،نوکر پدرتون هم هستم.پیام هایی که توی قسمت تماس با من میفرستین تایید نمیشه و جایی نشون داده نمیشه.پس گلایه نکنید.ایمیل هم به حضرت عباس قطعه.

رفتم به نزد طبیب ز شدت طب ۶ بوسه نوشت ز گوشه لب ۲ تا صبح ۲ تا ظهر و ۲ تا شب!

دیگه تصمیم گرفتم در جواب کامنتهای دُخی ها و خوشگلا هی نگم بوس بده،تو کی بوس میدی،چرا بوس نمیدی،بوسم کن و از این حرفها.خداییش خیلی کارم چیپه.از این به بعد دیگه جواب کامنتها رو خیلی محترمانه میدم.

ببخشید اگه گفتم بوس بدین،ولی شما هم هیچ کدوم بوس ندادین.بوسه هام رو میفرستم رو هوا بلکه بهتون برسه ولی دیگه نمیگم‌ بوس بدین.

چه درونم تنهاست.

خدا همه رفتگان و اسیران خاک رو رحمت بکنه.ایشالا که ما از این دنیا رفتیم چهار نفر باشن که بگن خدا بیامرزدش.

میخواستم کلی حرف بزنم و بعد نتیجه گیری بکنم ولی نتیجه رو از همون اول میگن.هیچ فضیلتی در تنهایی نیست.

واقعا وقتی آدم توی یه رابطه هست،لمس میشه،بهش محبت میشه،یه حس تازه بودن داره.یه حس عجیبی داره،حتی انگار پوستش هم بهتر میشه.

تنهایی فقط برازنده خدای احد و واحد هست‌.ازدواج بکنید،رابطه های درست تشکیل بدین.دنبال چیزای خوب باشین.هیچ آدمی هم کامل نیست.همه یه عیبی دارن بالاخره.ولی تنها نمونید.تنهایی وقتی که آدم سنش میره بالاتر خیلی سخت میشه.یکی باید باشه غر بزنه و حرف بزنه با آدم.یکی باشه بعضی وقتها کیرش رو بکنه تو کستون یا کیرتون رو بکنید توی کسش،یکی باشه که شب آدم باهاش حرف بزنه و اخبار ببینه.

من قشنگ یادمه خودم یا همکارام یا دوستام وقتایی که توی یه رابطه بودیم سرحال تر و بشاش تر بودیم.از توی رابطه بودن بهتر همون ازدواجه.ازدواج یه کمال و یه شخصیت بهتر به آدم میده،حالا بازم از اون بهتر بچه دار شدن هست.

برای لیمو،کامنت گذار خستگی ناپذیر،برای لیمو که فرقی با ربات نداره.

من واقعا همه رو دوست دارم و دست بوس همه و هر کسی هستم که توی  وبلاگ ها کامنت میزارن و توی این دوره رکود وبلاگ ها خواننده های خوب و کسایی که کامنت میزارن جواهر ناب و دوست داشتنی هستن.ولی ناموسا به جان خودم،به جان جفتمون،مستراح هم که میرم کامنت های این لیمو رو میبینم.دخترجان،هر جایی توی هر وبلاگی با هر موضوعی میرم کامنت تو رو میبینم.یارو مینویسه امروز عن خوردم،اینم میگه عن خیلی خوشمزه هست،منم بارها خوردم،یارو میگه خسته ام،اینم میگه منم خسته ام.فرقی نمیکنه موضوع وبلاگ چی باشه،خاطرات یه دختر حشری یا یه زن خانه دار،یا یه پسر جقی،یا یه غربتی پناهنده،یا یه مردمتاهل حشری،هر وبلاگی از بلاگ اسکای و بلاگفا و بیان و پرشین بلاگ بری لیمو رو میبینی.

لیمو جان جدت بکش بیرون،به قرآن خسته شدیم.

در عمق دریا هرگز یه قطره پیدا نیست،پایان عشق ما،پایان دنیا نیست.

یه چیزی خیلی ناراحتم میکنه،یعنی واقعا ناراحتم میکنه،یعنی جدا دلشکسته میشم و سرخورده.اونم اینه که مثلا توی یه وبلاگی پای یه پست همه کامنت میزارن و صاحب وبلاگ هم جوابشون رو میده ولی من که کامنت میزارم و مثلا آرزوی موفقیت میکنم یا حرف قشنگی میزنم،کامنت منو تایید نمیکنه صاحب وبلاگ‌.بارها و بارها در طی این سالیان برام پیش اومده،هیچ حرف بدی هم نمیزنم،مثلا میگم قوی باش،ایشالا درست میشه،یا مثلا دعا بکن،توکل بکن،یا مثلا آرزوی موفقیت،آفرین و از این چیزای قشنگ میگن در کمال تعجب میبینم کامنت همه تایید میشه جز من؟یا مثلا قبلا که وبلاگ ها خیلی بیشتر مخاطب داشت،میدیدم توی یه وبلاگ همه رو لینک کرده به جز وبلاگ من،صاحب وبلاگ هم همیشه واسه من کامنت میزاشت ولی کسر شانش بود انگار وبلاگ منو لینک بکنه.

آخه چرا؟من واقعا بغضی میشم این نامهربونی ها رو از جامعه وبلاگ نویس میبینم.

زندگی هیچ از قبلش معلوم نیست،جز یه چیز حتما میشه تموم.

سخن اول:اینترنت ها درست بشه،دوباره میرین تو اینستاگرام و ما رو با وبلاگ خودمون تنها میزارین.سفرت بخیر اما تو و دوستی خدا رو،چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،به شکوفه ها،به باران برسان سلام ما را.

سخن دوم:هر کدوم از این حرفهام خودشون یه پست میشه ولی چون آدم کم فروشی نیستم،همشون رو توی یه پست واستون پست میکنم.بعضی از این وبلاگ نویس نویس های کونی چهار تا کس شعر مینویسن و تایم میدن بهشون که مثلا چند ساعت به چند ساعت آپدیت بشه وبلاگشون.بالاخره اینم لِم کار اوناست.کونی نیستن،ببخشید گفتم کونی،عن خوردم.

سخن سوم:من همیشه راننده اسنپ نبودم،کارمند خوبی بودم و مسئولیت سنگینی واسه نزدیک به هزار نفر در رابطه با تنظیم حقوق و دستمزدشون داشتم.ولی نتونستم توی سیستم بمونم،سیستم کاری انسان رو به گونه ای بار میاره که ناخودآگاه دروغ بگی،تزویر بکنی،ریاکار بشی،پشت سر بقیه حرف بزنی،گاهی باید یه ساک بزنی،دستمالی بشی،زیرآب بزنی،امکان نداره توی این منجلاب نیفتی،اگه بخوای مقاومت بکنی و صداقت در گفتار و کردار داشته باشی و فقط سرت پایین باشه و تلاش بکنی،حذف میشی از سیستم و به حاشیه رانده میشی.من که مرد هستم و قیافه نره خری زمختی دارم و اصلا قشنگ نیستم،یه جاهایی ناخواسته مالیده شدم توسط زن ها.به قرآن راست میگم.

سخن چهارم:در رابطه با همجنسگراهای زن نظری ندارم ولی گی های مرد به نظرم کون همدیگه بزارن و تخمهای همدیگه رو با پشم بخورن،به من هیچ ارتباطی نداره،ولی نظر شخصی من اینه که یه مرد که کیر درست و حسابی،هورمون مردانه و اسپرم و ریش و پشم داشته باشه نمیتونه گی باشه.یه قسمتی از مغز مردانه تمایلات همجنسگرایانه داره،ولی اون قدر علاقه به کس زیاد هست که اون قسمت سرکوب بشه.ولی خوب در جهان معاصر و حال حاضر دارن خیلی روی این موضوع مانور میدن که دت ایز عه چویز،ایتس عه پارت آف یو،یو کَن چویز و این حرفها.حالا فلاش بک بزنیم به دوران نوجوونی،ببینید کاملا طبیعیه توی نوجوونی خیلی تمایلات همجنسگرایانه زیاد باشه،خصوصا تو دخترها،امکان نداره دخترا تو راهنمایی و دبیرستان عاشق معلم ها و همکلاسی هاشون نبوده باشن یا حتی پسرها،من خودم دوره راهنمایی عاشق یه پسری بودم .حالا فکرش رو بکنید تو همون دوره سنی کمپانی های فیلم سازی و سوپراستارها و سلبریتی ها و مارول و نتفلیکس و هالیوود به یه نووجون چهارده پونزده ساله بگه که بله تو اگه همجنس خودت رو دوست داری پس گی هستی،لزبین هستی.هیچ ایرادی نداره،برو هر کاری میخوای بکن.در صورتی که عشق به همجنس توی دوره نوجوونی طبیعی و گذراهست.یه دلیل دیگه گی شدن هم راحت بودن ارتباط هست.همین وبلاگ و خاطرات بنده حقیر نمونه کوچیکی از تلاش های من واسه رسیدن به کس و لمس اون و خوردنش و کردنش هست.ماه ها شاید من وقت گذاشتم،هزینه کردم،تو دردسر رفتم،سرما و گرما دیدم تا یه رابطه رو شکل دادم و الانم ازدواج کردم و دردسرهای خاص خودش رو داره حفظ و تداوم این رابطه.میخوام بگم کس کردن سختی داره،خصوصا اگه نخوای جنده پولی بکنی،بالاخره باید ناز بکشی،خرج بکنی،تا نصفه شب مسیج بدی،مخ بزنی،یه مدت ممه خالی بخوری تا بالاخره به کس برسی ولی کون پسر کردن آسونه.من خودم یه بار دیگه حشرم زده بود،برنامه بادو رو نصب کردم،از وقتی که برنامه رو نصب کردم تا زمانی که خونه پسره بودم و داشتم جلو گربه اش میکردمش ربع ساعت بیشتر طول نکشید.خوب حالا انسان راحت طلب کدوم رو انتخاب میکنه،مسلما گی بودن رو.حرف آخر من اینه،مرد بی ریش و دخترونه و میکرو پنیسی و کیرکوچولو و سفید و دخترونه و تپل و پستون گنده رو که وقتی نگاهش بکنی هیچ نشانی از مردانگی توی وجود نبینی رو میتونم درک کنم گی باشه،چون واقعا کیرش بهش لذتی نمیده،ولی مرد ریش و پشم دار و پر از اسپرم کیرکلفت تو کتم نمیره گی باشه.

سخن پنجم:یه هنرپیشه کمدی هست به اسم  Will Ferrel، فیلمهاش ته خنده هست،یه فیلم ازش دیدم به اسم zoolander،خیلی قشنگ و خنده دار بود.ترانه رپ سایه ها از نسیم و سیجل و خلسه خیلی قشنگه.دارم سریال قصه ندیمه رو میبینم،خیلی قشنگه،هی بغضی میشم جلو عزیز دل.یه فیلمی هم از wes anderson دیدم،فیلمهاش رو دوست دارم،آدام سندلر توش بازی میکرد و فیلیپ سیمور هافمن فقید هم توش بازی میکرد.خیلی حیف بود رفتنش.بعضی از هنرپیشه ها و خواننده ها جای خالیشون با هیچی پر نمیشه.

بوس به صورت ماهتون

چرا این قدر منو شرمنده اخلاق خوبتون میکنید،نمیگین آخه ممکنه هورنی بشم؟

توی این وبلاگ باز هم بنده نوازی کردین و بنده حقیر فدوی امت دوباره هورنی شدم.

ممنونم از محبت و لطفی که نسبت به من دارین.من همیشه سعی کردم حقایق و واقعیت ها رو بگم هر چند که خیلی ها ناراحت شدن و دیگه این که خیلی از چیزایی که قبلا گفتم رو هم الان دیگه قبول ندارم.

با عجله دارم مینویسم و کمتر خایه مالی و کس لیسی میکنم.چون عزیز دل گفته بیا زیر مبل ها رو تی بکش.

فدای همتون

بوس

بوچ


آشتی کنیم با هم.

بچه ها دیگه حرف بد نزنیم و فحش ندیم و دوست باشیم با هم.من هر چی گفتم ببخشید شما هم هر چی به من فحش دادین من بخشیدم.دوست باشیم،آفرین،دعوا بده.


خدا کند انگورها برسد،جهان مست شود

یه آشنایی بهم یه جعبه بزرگ سیب قرمز و سبز داد.منم دیدم هر چی سیب بخورم و کمپوت و مربا درست کنم اینا تموم بشو نیست این قدر که زیاده،بنابراین همه رو آب گرفتم و یه دبه شراب سیب شد.بار اولم بود که درست کردم و نمیدونم چطور میشه،ایشالا خوب بشه.به عزیز دل گفتم این دبه شب یلدا آماده میشه و میشه خوردش.اونم گفت ایشالا.ولی دل خودم یهو گرفت،نمیدونم چرا غم عجیبی وجودم رو گرفت.دلم نمیخواد زود بمیرم،احساس کردم تا شب یلدا زنده نمیمونم.اینم یه مریضیه دیگه.چه میدونم والا شاید هم اون قدر زنده موندم که مُردن همه عزیزانم رو به چشم ببینم.