-
اگر من ناجوانمردم به کردار/تو بر من چون جوانمردان گذر کن
جمعه 20 تیرماه سال 1393 08:21
صفحه کلید لپ تاپم به خودی خود و کم کم داره تمام دکمه هاش از کار میوفته و در نتیجه اصلا نمیتونم تایپ کنم و این که یه بلایی سرش اومده که نمیدونم چرا در حد انفجار داغ میشه و کند میشه.به احتمال زیاد یه مشکل سخت افزاری پیدا کرده. داستان لپ تاپ من دقیقا داستان همون آدمهایی هست که یک عمر مشروب خوردن و کله پاچه و پشت بندش...
-
کونکور
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 17:44
دیشب که اومدم پرینت کارت ورورد به جلسه آزمون رو بگیرم.متوجه شدم که اشتباه وحشتناک و احمقانه ای انجام دادم.اصلا نمیدونستم چی کار کنم تا چند لحظه بهت زده بودم و قدرت انجام هیچ کاری نداشتم.حوزه امتحانیم رو نمیدونم روی چه حسابی و چه اشتباهی شهر زادگاهم انتخاب کردم. هیچی دیگه 300 تومن پول بلیط هواپیما دادم که پنجشنبه برم و...
-
این روزهای من
جمعه 30 خردادماه سال 1393 21:57
مدتهاست که پست جدیدی نزاشتم.خبرخاصی نبوده این چند وقت.کمکی فوتبال میبینم.یه مسافرت چند روزه به جنگلهای ابر شاهرود رفتم.با "ال بور خیلی سفید" رابطه ام خیلی خوب شده.با هیچ دختری به این مدت دوست نبودم تا حالا.مشکل برادرم هم حل شد.هفته دیگه هم دوباره کنکور میدم تا ببینم چی میشه.خیلی دلم میخواد قبول بشم.
-
جام جهانی فوتبال و نسبت آن با طول عمر آدم
شنبه 24 خردادماه سال 1393 00:18
همه بازی های جام جهانی رو میبینم.مگه چند تا جام رو میتونیم تو زندگی ببینیم٬مگه چند سال حال و حوصله دیدن داریم.
-
مرگ بر داعش
جمعه 23 خردادماه سال 1393 21:11
همیشه آدم از چیزی که میترسه سرش میاد. تمام زندگیم از تنروهای مذهبی و جنایت هایی که به واسطه توجیهات مذهبی انجام میشن.ترسیدم. الان هم بیخ گوشمون گروه کثیف داعش داره قدرت میگیره.دولت٬سپاه٬بسیج و نهادهای حکومتی به نظر من باید جلوی پیشروی این گروه کثیف رو بگیرن. خوب شاید گروهی با من مخالف باشن.اما اگر تو قسمت جستجوی گوگل...
-
چیزهایی که میخواهیم و چیزهایی که یادمان هست زندگی ما را ساخته است. ما همان چیزهایی هستیم که به یاد داریم و میخواهیم.
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1393 23:44
داستانی از سروش صحت چند سال پیش خوندم که بعد از مدتها جستجو دوباره پیداش کردم از آدرس فوق: http://www.dailynotes.ir/tag/%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%B5%D8%AD%D8%AA اما خود داستان: در بیستوشش سالگی باید میمُردم. با سرعت در اتوبان میراندم و میخواستم از مینیبوسی که کنارم بود سبقت بگیرم، خیلی مویی داشتم از کنار...
-
کریم باقری خیلی مخلصیم.
شنبه 17 خردادماه سال 1393 21:23
امروز تو سازمان ما کریم باقری اومده بود.باید بگم که انسان بسیار خوش اخلاق و خاکی و خوبی بود.
-
صبح شنبه خر است.
جمعه 16 خردادماه سال 1393 21:01
مورد اول: همسایه طبقه پایین دو سال از من بزرگتر هست و بچه اش دیروز به دنیا اومد.همکارم سه سال از من بزرگتره و بچه اش تو هفته گذشته به دنیا اومد.و تقریبا همه هم دوره ای هام رو دارم میبینم البته به لطف فیسبوک که نه تنها ازدواج کردن بلکه بچه هاشون هم به دنیا اومدن.انگار دارم عقب میوفتن.ولی لامصب این مجردی چنان لذتی داره...
-
اگر میتوانستم دوباره زندگی کنم دفعه دوم تو را زودتر پیدا میکردم تا طولانی تر دوستت داشته باشم.
شنبه 10 خردادماه سال 1393 01:29
اپیزود اول:چند روز پیش با یه دختری که همکار هستیم به طور اتفاقی تو یه تاکسی افتادیم و تا سازمان رفتیم و هر کس هم کرایه خودش رو حساب کرد.این دختر یه بار به من گفت که من تو تیم ملی والیبال بودم که من فکر میکنم لاف زد.و دیشب هم خواب دیدم که برهنه و لخت مادرزاد تو زمین والیبال دراز کشیدم و اونم یه شرت تنگ و کوتاه پوشیده و...
-
نیروی دریایی حافظ مرز آبی
جمعه 9 خردادماه سال 1393 21:06
بعضی وقتها ما کارایی میکنیم یا حرفهایی میزنیم که اثر مثبت یا منفی اون قضیه تا سالها شاید بمونه و اگر بخوایم از لحاظ عرف اسلام بهش نگاه میکنیم میشه گفت که آثار ماتاخر هستن.باری قصد ندارم به لحاظ مذهبی به قضیه نگاه کنم. چیزی که میخوام بگم به یه خبر برمیگرده٬فیلمی موجوده و ارن روزها تو شبکه های اجتماعی دست به دست میچرخه...
-
کار سخت را وقتی آسان است و کار بزرگ را وقتی کوچک است انجام دهید. سفر هزاران کیلومتری از یک قدم کوچک آغاز می گردد.
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 08:37
دلم یه مسافرت میخواد.اما نه یه مسافرت که آدم رو سرحال بیاره،دلم میخواد سرحال باشم و این سرفه های لعنتی رو نداشته باشم.بعد برم یه جایی که کوه نوردی و پیاده روی طولانی داشته باشه.یه جای بکر برم.شب تو چادر بخوابم و پوستم تو آفتاب بسوزه.دلم میخواد یه جایی برم که خیلی دور باشه از آدمها.
-
این روزهای مزخرف من
سهشنبه 6 خردادماه سال 1393 08:10
این روزها روزهای مزخرفی رو دارم پشت سر میزارم. "ال بور خیلی سفید" باهام خوب نیست،انگار که یکی رو داره به جز من.دو روز به این عنوان که من مریض هستم سرکار نیومد و تو این دو روز هم اصلا به تماس ها و مسیج های من جواب نداد.به این بهانه که من مریض بودم و وقتی بعد از دو روز دوباره برگشت سرکار دیدم که نه تنها هیچ...
-
تلخ ترین گریههایی که بر روی گورها ریخته شده است بخاطر کلمات گفته نشده و کارهای انجام نشده است.
پنجشنبه 1 خردادماه سال 1393 15:43
دیروز خبر بسیار ناراحت کننده ای رو شنیدم.یکی از همکارهای خانم خودکشی کرد و جونش رو از دست داد. باورپذیرنبود این موضوع و بسیار سخت بود پذیرش این خبر.دختر خیلی خوب و مودب و خوشگلی بود.
-
دانستنیهای فیسبوکی
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 20:15
اینم یه سری اطلاعات به درد نخور در مورد فیسبوک http://recordsetter.com/Facebook-world-records
-
پیام ما که رساند به یار مهرگسار,که بر شکستی و ما را هنوز پیوند است.
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 14:01
زندگی اینجوری به درد نمیخوره.از صبح تا حالا به فاک رفتم,بس که حالم بده. بمیرم,هم خودم راحت میشم و هم دیگران.
-
بیماری
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 10:34
بی حال و مریض افتادم کنج خونه و دارم میمیرم.
-
دوست داشتن انسانها به معنای دوست داشتن خود به اندازه ی دیگری است.
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 07:53
سوالی که این روزها "اِل بور خیلی سفید" مکررا از من میپرسه اینه که:"دوستم داری؟" یا این که "چرا دوستم داری؟" و بنده حقیر هم در جوابش فقط میگم که تو رو دوست دارم چون مهربونی،خوشگلی،پاکی،خوش اخلاقی و این جور حرفهای محبت آمیز.اما اصل قضیه یه چیز دیگه هست. ما آدمها عاشق میشیم و دیگران رو دوست...
-
به عقیدهٔ من، ترس اثرگذارترین ابراز برای نابودی یک شخصیت و روحِ مردم است.
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 20:40
من نمیدونم چرا "ال بور خیلی سفید",مرتب به من میگه که تو ترسو هستی.از این موضوع اصلا خوشم نمیاد.دیگه هم دوست ندارم باهاش دعوا بکنم. نمیدونم والا اگر منطقی و خوشرفتار و توام با مهربانی رفتار بکنی یه مرد ترسو تلقی میشی.چی به سر طرز تفکر دخترا اومده?
-
بازوی پدر و آغوش مادر ، امن ترین جای آرامش برای هرکس است.
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 18:28
چند روز دیگه که دقیقا نمیدونم چند روز دیگه میشه روز مرد یا پدر هست که بیشتر به نام روز پدر شناخته میشه. منم ناخودآگاه یاد پدر خودم افتادم.پدرم یه مرد خیلی معمولی بود که ما رو هم زیاد دوست نداشت.و هیچ وقت واسه این که شرایط زندگیمون بهبود پیدا بکنه تلاش نکرد.هیچ وقت به خواسته های ما توجهی نداشت و دست محبتی به سر من...
-
سکس داشتن مثل ورق بازی است. اگر یار خوبی ندارید بهتر است که دست خوبی داشته باشید.
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 18:06
زمانی که مردی با زنی قصد معاشقه و نزدیکی و قصد دخول داره.بیشترین زمانی که این کار ممکنِ طول بکشه،4 دقیقه هست.البته به طور کاملا طبیعی و صرف نظر از استفاده از مواد بی حسی و قرص و کارهای اولیه. 4 دقیقه،فکرش رو بکنید.تمام تلاش بشریت،سنگ بنای پورنوگرافی،اشتغال میلیون ها انسان،قتل های بیشمار،تلاش های بسیار،سرخوردگی ها و...
-
وفادارى با خیانتکاران نزد خدا نوعى خیانت، و خیانت به خیانتکاران نزد خدا وفادارى است.
پنجشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1393 07:41
یه فیلم کوتاه خبری از خانم "مونیکا لوینسکی" دیدم.همون خانمی که معشوقه بیل کلینتون بود.بنده حقیر نظر خاصی ندارم.فقط میخوام بگم که اگر من هم جای کلینتون بودم و این خانم منشی من بود.قید همه چیز رو میزدم و یک بار که نه،بلکه هزاران بار باهاش میخوابیدم.
-
"ال بور خیلی سفید"
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 00:35
"ال بور خیلی سفید" رو خیلی دوست دارم.خیلی خوب و مهربون هست.اینا رو مینویسم تا یادم بمونه که چقدر تو این لحظه دوستش دارم و رابطمون چقدر خوبه تا که اگر یه روزی به هر دلیلی رابطمون به هم خورد,بدونم که تو این لحظه از زمان.درست همین لحظه که زیر پنجره نشستم و باد بهاری خنک به صورتم میخوره.چقدر خوشبخت هستم. تمام...
-
تاکنون رفیقی پیدا نکردهام که به اندازه تنهایی قابل رفاقت باشد.
جمعه 12 اردیبهشتماه سال 1393 11:26
بنده حقیر فدوی امت به عنوان کوچکترین برادر شما در نهایت خضوع و فروتنی به عنوان شخصی که دوره های مختلفی رو از سر گذرونده تصمیم دارم به شما خواننده عزیزتر ازجانم که منت بر سرم میزارین و این وبلاگ رو میخونید جسارتا نصایح دوستانه و صادقانه ای عرض کنم: بحث من در مورد تنهایی هست که همه کم و بیش تو زندگیمون احساسش...
-
ازدواج انسان را پیر و خانهنشین میکند، وقتیکه هنوز جوان است.
جمعه 12 اردیبهشتماه سال 1393 09:03
من پنج دفعه تصمیم قطعی گفتم واسه ازدواج.اولیش اسمش سرور بود و خیلی مذهبی بود و یه رابطه پیچیده بین ما بود که نه دوست بودیم و نه نبودیم و یه رابطه غریب احساسی داشتیم که نمیتونم توضیحش بدم.زمانی که مادر من زنگ زد که بریم خونشون واسه خواستگاری مادر سرور گفت که دختر من یک ماه پیش عقد کرده.دختر دومی پلیس بود یا یه همچین...
-
خوشبختی یعنی هماهنگی آمال ما با حوادث روزگار.
پنجشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1393 14:01
خوشبختی یعنی همین که بشینی رو زمین،پنجره باز باشه و باد خنک بیاد تو اتاق و تو با دستمال جای رژ لب "ال بورِ خیلی سفید" رو از رو بطری آب پاک کنی.
-
امثال جملههای قصیری هستند که از تجربههای طویل حاصل آمدهاند.
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 23:48
" چشات سگ داره" یعنی چی؟
-
اندوه نیمى از پیرىست. دوستى نیمى از خردمندىست. پس اگر دوستى نیمى از خردمندىست، کینهتوزى دیوانگى کامل است.
چهارشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1393 23:44
برادر من یه بار تو غذاخوری سازمان یه چیزی بهم گفت که هیچ وقت فراموش نمیکنم.اون به من گفت که تو متخصص دشمن تراشی واسه خودت هستی،اما چیزی که تو داری و هیچ کس نداره اینِ که دوستای خودت رو به دشمن تبدیل میکنی.دیدم راست میگه و از اون روز تصمیم گرفتم که دیگه اینجوری نباشم.
-
کودکی من
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 14:00
یادم میاد زمانی که بچه بودم و جنوب زندگی میکردیم توی یه محل خیلی خوبی زندگی میکردیم و تقریبا یکی از بهترین جاهای شهر بود،اما باز هم همسایه های عجیب و غریبی داشتیم که الان متوجه عجیب بودنشون میشم و اون موقع ها عادی بودن به چشم من. یکی از همسایه های ما یه مردی بود با ریش بلند که شخصیت و شغلی که داشت الان من رو یاد...
-
"اِل بورِ خیلی سفید"
سهشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1393 07:48
دیروز که "اِل بورِ خیلی سفید" رو دیدم.از این که باهاش آشنا شدم به کل پشیمون شدم.والا قبلا که دورا دور میدیدمش بسیار مظلوم و خوشگل و مهربون و سر به زیر بود.دیروز اصلا انگار یه آدم دیگه بود.اینقدر فحش داد،اینقدر حرف بد زد که من شرمم میاد حرفاش رو بگم و یه پراید هم داشت که مثل دیوونه ها رانندگی میکرد و منو خیلی...
-
"اِل بورِ خیلی سفید"
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 18:56
با یه دختر جدید آشنا شدم که دختر خوبی به نظر میاد.فقط یه مشکلی داره خیلی تند حرف میزنه و هیچی حالیم نمیشه از حرف زدنش.اونقدر تند حرف میزنه که باید چند بار هی بهش بهش بگم:"جان؟چی گفتی؟متوجه نشدم عزیزم."اونم فکر میکنم که من خنگ هستم و آی کیوم پایینِ و متوجه حرفاش نمیشم.خجالت هم میکشم بهش بگم که خیلی تند حرف...
-
خداحافظ
شنبه 6 اردیبهشتماه سال 1393 17:04
میدونید.وقتی یه فوتبالیست محبوب که تو قلب میلیون ها آدم جا داره بخواد از دنیای فوتبال کناره گیری بکنه واسش یه بازی خداحافظی ترتیب میدم که باشکوه خداحافظی بکنه یا هر ورزشکار دیگه ای.به نظر من هر ورزشکار،هنرمند،سیاست مدار و هر شخصیتی که بخواد از اون حرفه ای که سالها در اون کار میکرده تصمیم بگیره یا مجبور بشه بازنشسته...
-
این روزهای من
جمعه 5 اردیبهشتماه سال 1393 13:15
اپیزود اول:یه گوشی جدید خریدم.مدلش آلکاتل هست.همون کارخونه آلکاتل معروف که اولین موبایل ها رو تولید کرد.حالا دوباره برگشته.گوشی خیلی خوبیه که قیمتش هم نسبت به مدلهای مشابهش خیلی پایینتره. روی این گوشی نرم افزارهایی نصب کردم که میتونی به قیمت خیلی کم و تقریبا رایگان چت بکنی و متوجه شدم که شماره من روی گوشی چه افرادی...
-
پایان داستان
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 08:06
بهتر که داستان مرضیه تموم شد.حرکاتی ازش دیدم که تمام علاقه ام رو به کل از دست دادم.
-
مثل قدیما منو صدا کن،حالم خرابِ برام دعا کن
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 16:15
نمیدونم چرا من صدای این بابک جهانبخش رو اینقدر دوست دارم.به خصوص این ترانه اش رو که هی میگه:" چشماتو وا کن منو نگاه کن/حالم خرابِ برام دعا کن"
-
مرضیه
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1393 16:00
امروز دوشنبه 1 اردیبهشت. هنوز خبری از مرضیه نیست و هیچ جوابی به من نداده.دارم منصرف میشم از این که بهش پیشنهاد ازدواج دادم. تا چهارشنبه صبر میکنم که بشه یک هفته و بعدش اگر جوابی نداد بهش میگم کلا بیخیال این قضیه بشه. کسی که نتونه تصمیم درست و حسابی تو یک هفته بگیره یا ریگی به کفش داره یا این که آدمیه که ناتوان در...
-
در انتظار
شنبه 30 فروردینماه سال 1393 16:10
چهارشنبه حرف زدیم و امروز شنبه هست و هنوز هیچ خبری از جواب مثبت یا منفی مرضیه نیست. چه فکر کردنی بود دیگه تموم نشد.
-
"میم ای کی جی" سابق،مرضیه فعلی
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 08:00
بالاخره تصمیم به ازدواج گرفتم.اونم با کسی که حدود 9 ماهی میشه که میشناسمش و زیر نظر دارمش.و قبلا هم دو دفعه در موردش نوشتم.راستش تو این مدت اینقدر با آدمهای عجیب و غریب آشنا شدم و اونقدر بی وفایی و نامهربونی از همه دیدم که دلزده شدم از روابط این جوری.بعد نشستم با خودم فکر کردم و دیدم که هیچ چیز واسه من مثل ازدواج...
-
بیناترین چشمها، چشمی است که در خیر نفوذ کند؛ و شنواترین گوشها، گوشی است که پذیرای پند باشد و از آنها سود برد.
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 17:13
دو نکته رو از باب دوستی و محبتی که نسبت به خوانندگان عزیز دارم در نهایت خضوع و فروتنی این کوچکترین بنده خدمتگزار فدوی امت عرض میکنم و اضافه کنم که این دو نکته کاملا مردانه هستن: نکته اول: وقتی یک گلدون،ماهی،ماشین یا هر چیزی که میخریم باید مراقبش باشیم تا بتونیم سالها ازش نگه داری بکنیم.مثلا اگر کامپیوتر داریم داخلش رو...
-
به دوستی که بعد از عشق بین دو نفر حکمفرما میشود باید عقیده داشت.
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 16:33
بعد از مدتها باز هم میخوام یه پست بزارم خبر خاصی نبود این چند وقت اخیر جز این که "ف صدا قشنگ" بهم گفت که دارم ازدواج میکنم و من خوشحال شدم که قدمم سبک بوده و بعد از 37 سال تا یک ماه با من دوست شد بختش باز شد و داره ازدواج میکنه.با دختری به اسم"م هدیه" یه قرار گذاشتم و با هم رفتیم بیرون و بهش یه...
-
گفتگوی تمدنها
چهارشنبه 20 فروردینماه سال 1393 16:31
امروز بیرون از اتاقم بودم و وقتی برگشتم دیدم که یکی از همکارها یه پسر چینی رو با خودش ْ اورده و اون پِسره گوشی موبایل داشت.گوشی ها حدود یک ساعت تو دستمون بودن و اونم صبورانه فقط نگاه میکرد تا این که بالاخره من ازش یه گوشی خریدم و خیلی هم راضی هستم از گوشی واین اولین پست من با گوشی موبایل گالکسی s4 سیصد تومانی میباشد
-
اگر مادر نباشد، جسم انسان ساخته نمیشود و اگر کتاب نباشد، روح انسان پرورش نمییابد.
جمعه 15 فروردینماه سال 1393 08:13
چند سال پیش مامان من رمانی چند جلدی از یه نفر گرفته بود به اسم "کلیدر" یا یه همچین چیزی از یه نویسنده به اسم "دولت آبادی" و وقتی که یه جلدش رو تموم میکرد به منم میگفت که بیا تو هم از جلد اول این رمان شروع کن و بخون و من به خاطر این که از اون شخصی که این رمان رو ازش گرفته بود بیزار بودم هیچ وقت دست...
-
بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوهشان حسد میبرند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد.
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 10:14
یادم میاد زمانی که تازه اومده بودم تهران یه جایی کار میکردم که یکی توش بود به اسم"مدیر داخلی خوشگل 24 ساله" که الان 26 سال داره.من اون موقع خیلی موس موس میکردم دور و ور این و خیلی از اون خوشم میومد اما نمیدونم بنا به چه دلایلی فقط دوست داشت همکار بمونیم.خیلی وراجی میکردیم و شوخی میکردیم و یه بار یه چیزی بهم...
-
پافشاری در عشق ضعف ما را نشان میدهد نه قوت ما را.
پنجشنبه 14 فروردینماه سال 1393 09:35
این سریال پایتخت رو من خیلی دوست داشتم.به جز مسائل ایدئولوژیکی که توش گنجونده بودن و کمی توی ذوق آدم میزد بقیه اش خیلی خوب بود.و بر خلاف دو فصل قبلی این سریال علاوه بر طنز یه لایه های عمیق احساسی و عاطفی و عاشقانه هم توی این سریال بود.نکات مثبت این سریال اینا هستن که خیلی شخصیت ها به آدمهای واقعی نزدیک بودن.مثلا شخصیت...
-
اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستارهٔ من باید دور، تاریک و بیمعنی باشد-شاید من اصلاً ستاره نداشتهام
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 07:34
روز 29 اسفند با مامانم اومدیم بیرون و داشتیم تو مراکز خرید میگشتیم و خرید میکردیم و شمع و این جور چیزا واسه هفت سین میخریدیم و نقش یه پسر خوب رو بازی میکردم.یه نفر رو زمین کتاب گذاشته بود و میفروخت و تمامش کتابای صادق هدایت و اینا رو داشت و سرش هم شلوغ بود و من تمام مدت به این فکر میکردم که کی آخه میخواد شب عید...
-
عشاق حقیقی، حال فراموشی وبیعلاقگی را که احساس درد را از میان برمیدارد، بزرگترین بدبختی میشمارند.
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 07:14
بالاخره پس از سالها منم به مسافرت رفتم.در واقع تعطیلات فرصتی شد تا سه روز برم شمال.با یه تور رفتم که ما رو به جاهای خوبی برد و شب رو تو هتلی میخوابیدیم که من تو خواب هم نمیدیدم برم به همچین هتل اعیانی و خوبی. همه چیز این سه روز خوب و عالی و بود و بهترین مسافرت عمرم بود و باعث شد تا تمام ناراحتی ها و شکست های عاطفی سال...
-
عید آمد و آن ماه دل افروز نیامد **دل خون شد و آن یار جگر سوز نیامد
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1392 17:03
سال 92 تموم شد و رفت.سال خوبی بود.توش به خیلی چیزایی که دلم میخواست رسیدم.با آدمهای خوبی آشنا شدم و خاطرات خوبی هم باهاشون داشتم.دلم واسه همشون تنگ میشه.باز هم میگم شاید مشکل از من باشه.شاید من از طرف مقابلم زیاد انتظار دارم.شاید باید فرصت بیشتری به طرف مقابل بدم،بگذریم. واسه سال آینده برنامه های زیادی دارم که ازدواج...
-
بیماری ها
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 16:56
یه چیزایی هستن که ریشه در ذات انسانها دارن و بین تمام فرزندان ابوالبشر مشترک هستن.مثلا یکیشون علاقه به چیزای شیرین هست که همه ما چیزای شیرین دوست داریم و این به این خاطر هست که پدران ما از میلیون ها سال پیش متوجه این موضوع شدن که میوه های شیرین خوشمزه و انرژی بخش و سالم هستن و در طرف مقابل میوه های سمی تلخ هستن. اما...
-
ازدواج ما انسانها
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 13:57
زن داداشِ من یه دختری واسم پیدا کرده که خونشون پردیس هست و من هر کاری میکنم که این قضیه رو منتفی کنم و هر بهانه ای که میارم انگار نمیشه.بزار اینقدر اینابرن بگردن تا خسته بشن.بزار همه فکر کنن که من میخوام ازدواج بکنم.اما خودم که خوب میدونم هیچ وقت نمیتونم این غلط اضافی رو بکنم.
-
مسلمانان! مرا وقتی دلی بود
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 13:50
فقط همین قدر بگم که دوستیم با " ف صدا قشنگ" دیشب تموم شد. نمیدونم چرا دخترها دروغ و تزویر و نیرنگ و لاشی بازی رو دوست دارن و با آدمهای صادق نمیتونن زیاد سر بکنن.انگار که یکی از رموز طلایی دختربازی اینه که تا حد زیادی دروغگو و حقه باز باشی.دیگه مطمئن شدم که هیچ زنی تو دنیا وجود نداره که لایق صداقت باشه.
-
زن پل است و مرد رهگذر
پنجشنبه 22 اسفندماه سال 1392 08:09
این شخصی رو پیدا کرده بودم واسه ازدواج،وقتی زن داداشم رفت و باهاش حرف زد.متوجه شد که هنوز غوطه ور در افکار و عقاید بچگانه هست و به درد بنده حقیر نمیخوره.خدا رو شکر که جور نشد.