کمرم درد میکنه،از جق زدن نیست.این یه افسانه هست که میگه هر کس جق بزنه کمر درد میگیره یا چشمهاش ضعیف میشه.فکر کنم توی ورزش یه حرکتی رو زیاد یا بد زدم که کمر درد گرفتم.از باشگاه رفتن میترسم،نمیدونم چرا میترسم باشگاه برم هالتر بیفته روی سینه ام،قفسه سینه ام خرد بشه یا میترسم وزنه یا دمبل بیفته روی پام،یا پام گیر بکنه و لیز بخورم و سرم بخوره گوشه یه دستگاهی.البته که سالهاست باشگاه نرفتم،اون وقتها سال ۸۲ و این حدودا که میرفتم باشگاه ها یه بوی عرق زننده ای میداد که حد و حساب نداشت،تستسترون و لات و لوت بازی هم خیلی توش زیاد بود.دوست دارم یه باشگاه پیدا کنم که توش بوی عرق نیاد،خنک باشه،آهنگ های خز نزاره و ایمن باشه.شاید هم باشه و من خبر ندارم.البته اگر مسجدی هم پیدا شد که توش بوی جوراب و بوی پا نباشه،توی سرویسش بوی عن نیاد و کسی توش فین و اخ و تف نکنه میرم وضو میگیرم و نماز میخونم.
این حرفها باعث نشد کمرت بهتر بشه،عزیز دل ماساژ داد کمرم رو ولی به جای این که بهتر بشم باعث شد کیرم راست بشه و ...
به هر حال هنوز کمرم درد میکنه،خیلی هم درد میکنه،یاد اون رفیقم افتادم،رفیقم نبود برادر رفیقم بود که خداشاهده نزدیک ۲ متر بود قدش و دخترا میمردن براش ولی مرد خوبی بود،خلاصه تعریف میکرد که هر وقت میرفته باشگاه کتفش درد میگرفته تا این که رفته دکتر و آزمایش و این صحبتها و دیدن که سرطان داره،چند سری شیمی درمانی کرد،عمل کرد ولی خوب پارسال که من شیراز بودم رفیق مشترکمون پیام داد که فلانی مُرد.منم بغض کردم و شبش کمی گریه کردم مثل بچه کوچولوها.همیشه باهام شوخی میکرد که اگه واسه مهریه رفتی زندان برات کمپوت میارم.بیچاره عمرش به دنیا نبود.
یه وبلاگی هم دیدم و توی این پست آخرش در مورد احوالاتش نوشته،به عزیز دل گفتم شرح حالش رو گفتم و گفت خیلی زنده نمیمونه.خدا بهش توان تحمل درد رو توی این روزها و ماه های آخر بده.بعد کامنت هاش رو که میخونه ملت کس مشنگ یه حرفها و تجویزهای کس شعری کردن،یکی گفته زردچوبه بخور،یکی گفته سیر بخور،یکی گفته خام گیاه خواری بکن،یکی گفته برو پیش مادر شهید فلانی یه ظرف آب میده بخور خوب میشی،بابا بنده خدا سرطان گرید چهار داره،متاستاز کرده به ریه و مغزش و همه جای بدنش.دیگه با این حرفها نمک به زخمش نپاشین،اگر میتونید یه پولی کمکش بکنید.
چقدر حرف های الکی زدم توی این پست،حرف میزنم تا درد کمرم از یادم بره.خدا نکنه من یه مریضی یا یه دردی داشته باشم.این قدر ازش مینویسم تا همه حالشون به هم بخوره،البته نه.من فقط توی لحظه های خوشم اینجا مینویسم.شما آرشیو سال ۹۹ و اولای ۱۴۰۰ منرو بخونید.تقریبا بیشتر سال ۹۹ و ۱۴۰۰ وبلاگ رو بسته بودم،در رنج و غم و سختی و تنگدستی و بیماری و ترس از زندان به خاطر مهریه و فقر مطلق به خاطر پرداخت مهریه و تورم افسارگسیخته و مریضی کرونا و پساکرونا و عوارضش زندگی میکردم.اونسالها و اونماه ها فقط خدا و عشق بود که به دادم رسید و خودمرو خلاص نکردم.
گذشت خلاصه.
پس داری میمیری خدا بخواد
فکر نکنم
قرص سلکسیب 200 بخور
ویتامین B هم بخور
چشم نفس
صابر راستیکردار؟
ها
خوب میشی بابا سخت نگیر
ورزشکاری ناسلامتی
اصلا ورزش همینه
ورزش میکنی یه جا رو خراب میکنی
دوباره باید ورزش کنی خوب بشه :)
دمت گرم
امیدوارم زود خوب بشین
مرسی عزیزم