اون قدر بیمار و ضعیف و لاغر شدم که نمیتونم دو تا پله رو برم بالا.
از کارم بعد ۸ سال اومدم بیرون.
از بعد از این که کرونا گرفتم و داشتم میمردم و به لطف عزیز دل و برادرش که هر دو پزشک و پرستارن بهبود پیدا کردم دیگه اون آدم سابق نشدم.هفته ها مریض بودم و پیش چند دکتر رفتم و نهایتا مشخص شد که عفونت حادی توی مجاری ادرار و پروستات و اون طرفا پیدا کردم،دکتر شیراز بهم نامه داد واسه دکتر تهران و از قرار معلوم چیزی حدود ۱۰ تا ۱۵ روز باید بستری بشم.
روز به روز حالم بدتر میشه،توهم میبینم،خسته ام،۶ کیلو وزن کم کردم توی دو هفته،بی اشتها هستم و افکار تیره و تاری از خودکشی توی سرم دارم.
امیدوارم بستری بشم و حالم خوب بشه،عزیز دل مرتبا اصرار داره که بیاییم شیراز زندگی بکنیم که کس و کارش اینجان،ولی من دل در گرو مهر تهران دارم.
خلاصه این که مرگ رو به خودم خیلی نزدیک میبینم از بس که حالم بده.