تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

راه رویام رو چه زود دزدید،من یلدام،شب دور از خورشید

یلداتون مبارک.

امیدوارم غم و غصه ها از دلتون بره،یکی رو پیدا بکنید که کستون رو از کیرش پر بکنه و کیرتون رو تا ته بکنه توی کسش و حرصتون نده و آدم باشه و دوستتون داشته باشه.

امیدوارم صفت های بد مثل پول پرستی،حرص،طمع،حسادت،دروغ گفتن و عقده ای بودن از هممون دور باشه.

امیدوارم قسط هاتون زودتر تموم بشه و حقوقتون تا آخر ماه برسه و نیاز به مساعده و قرض و شغل دوم نباشه.

امیدوارم یکی باشه زیپ دامنتون رو از پشت ببنده و بعدش بزنه در کونتون،سر صبحی تو خواب کیرتون رو ساک بزنه،با هم یه ترانه رو دوست داشته باشین و بخونیدش با هم.

امیدوارم لاغر بشین،موهاتون نریزه،هیکلتون همیشه خوب بمونه،دندون درد نداشته باشین،دیسک کمرتون عود نکنه،ترک های پوستی تون کم کم بره،صورتتون جوش نزنه،عمل دماغتون خوب بشه و عروسکی بشه.

امیدوارم شوهرا پولشون و حقوقشون برسه به زندگی و  کمتر کار بکنن و بیشتر پیش زن و بچه هاشون باشن،زن ها هم سکسی تر بشن به چشم شوهرهاشون،مادر شوهر و خواهرشوهر سرشون رو از کون زندگیتون بکشن بیرون،باجناق ها عن بازی در نیارن.شوهر عمه ها هم کمی با نمک تر بشن.

دیگه چی بگم که هر چی آرزوی خوبه مال شما باشه تو این شب یلدا.

دوستتون دارم.

بوس

بوچ

یک تن نیافتیم که فهمد زبان ما هم شهری اند مردم و، ما در میان غریب

نمیدونم چرا وبلاگ ها و وبلاگ نویس ها و اونایی که کامنت میزارن یه جوری شدن،وبلاگ هایی که میخوندم رو همه بستن و صاحباشون گم و گور شدن.فقط دو سه وبلاگ درست و حسابی مونده.بلاگ اسکای رو که باز میکنی همه وبلاگ ها شده تبلیغاتی و مذهبی و اینایی که سه صفحه از مادر شوهر و اینا مینویسن.ولی یه سری وبلاگ ها هستن گنگ و مبهم هستن.نمیدونی چی میگن،زن سابق جنده منم اینجوری بود،سه صفحه مسیج میداد،هیچی نمیفهمیدم.به هر کس هم میگفتم بابا نمیفهمم این چی میگه،کسی متوجه نمیشد.این وبلاگ ها و این کسایی هم که میان نظر میدن پای پست ها همون جوری هستن.نمیفهمی چی میگن،فازشون رو نمیگیری،گنگ و مبهم و پر از غلط املایی مینویسن.اسمهاشون هم بی معنی هست.مثلا کامنت های اشخاصی به نام های وجدان بیدار،نقطه،me،سلام،دلفین،سارا،شیدا واقعا غیرقابل درک هستن.یه چیزایی میگن که نمیتونم درک کنم.به جز اینها هر وبلاگ دیگه ای هم جز چند تا انگشت شمار هم همین جوری هستن.مگه این ملت توی اینستاگرام نبودن چرا اومدن توی عالم وبلاگ نویسی؟

پانوشت:اگه کتاب نمیخونید و تنبلیتون میشه توی قسمت پیوندهای من چند تا وبلاگ هست که روزانه نویسی میکنن،وبلاگ خودم هم هست.اینا رو بخونید و قشنگ نوشتن رو یاد بگیرین.

از مرگ نترسید از این بترسید که وقتی زنده اید چیزی درون شما بمیرد به نام انسانیت.

کارتون "بچه رئیس" رو دیدم،آخرش گریه کردم،اونجایی که فرشته ها میان و توی خواب به پدر و مادر تلقین میکنن که بچه شون رو فراموش بکنن و همه وسایلش رو با خودشون میبرن.خیلی گریه کردم.

آدمی، ثمره‌ی همه‌ی تجربه‌هایی‌ست که از سر گذرانده، همه‌ی آدم‌هایی که شناخته و همه‌ی رویاهایی که تحقق بخشیده یا نبخشیده

ساعت ۳ نصفه شب

من نمیتونم بخوابم.مریضم یا نه رو نمیدونم.گلوم خشک شده.رفتم جق زدم آروم شدم.مغزم راحت میشه.اومدم بلاگ اسکای رو باز کردم.هیچ نظری برام نیومده،توی صفحه اول بلاگ اسکای اولین وبلاگ به روز شده عنوانش اینه:با ترشحات بعد از عمل فیستول چه کنیم؟حالم به هم خورد و بازش نکردم.میرم توی اینترنت و میگردم ببینم الان viola bailley کجاست و فیلم جدید بازی نکرده؟چیزی پیدا نمیکنم.در مورد نگار استخر سرچ میکنم.همین جوری سرچ های متعدد،قیمت سکه رو میبینم.وضعیت مملکت رو میبینم،با خودم میگم توی چه دوره تخمی داریم زندگی میکنیم.سکوت مطلقه تو خیابون.هیچ کس رد نمیشه.هر از گاهی یه ماشین با سرعت رد میشه که دخترهای توی ماشین جیغ میکشن از خوشحالی.بازی فرانسه و مراکش رو دیدم،حقیقتا به کیرم که کی ببره و کی ببازه.به سربازهایی فکر میکنم که لب مرز هستن و الان یا تو بزجک هستن یا زیر برف دارن قدم میزنن و نگهبانی میدن.در نگاه اول نگهبانی ساده به چشم میاد،ولی همون ۲ ساعت بالای برجک یا هر جایی که نگهبان باشی،خصوصا اگر شب باشه،به اندازه یک عمر میگذره،آدم رو دیوونه میکنه،دلت میخواد گلنگدن بکشی و پنج تیر گازی رو بندازی بیرون و ژ-۳ رو بزاری زیر چونه ات و تمام.هزار تا فکر عجیب توی سر آدم میگذره.ولی اگه از همه این ناملایمات رد بشی صاحب روح بزرگی میشی،واسه همین هم هست که میگن سربازی آدم رو مرد میکنه.دور و وری هام یه مشت آدم سیر مایه دار کونده هستن که تخمی تخمی پولدار شدن.نمیفهمن کی به کیه،تازه به دوران رسیده و نوکیسه هستن.از هیچ کدومشون خوشم نمیاد.فردا باید برم سرکار و مسافر جابه جا بکنم و پول بگیرم.کرایه ها اون قدر پایین اومده که مفت و مجانی انگار داری کار میکنی.کار درست و حسابی هم‌ پیدا نمیشه تو این‌شیراز.در ثانی من خودم هم واسه این‌شیرازی های کونده پررو و بخیل و نوکیسه و کَدی کار نمیکنم.

توی همین دور و وری هامون هم یه مرده هست یه روز هم کار نکرده،کونده و تپل و کون گشادو پولداره،آدم تخمی و عنی هم هست.از اون ور هی میگفت من واسه نیکا و مهسا و جوونایی که کشته شدن داغدارم و از اون ور هم تولد گرفته بود و عرق خریده بود و منو دعوت کرد و منم چون بدم میاد ازش نرفتم تولدش.البته که مریض هم بودم.دلم میخواد زنش رو بکنم.همیشه لخته توی مهمونی ها،لاغر و خشکه،نه کون داره و نه پستون.اگه داشت همه رو مینداخت بیرون.زنش رو از این بابت دوست ندارم بکنم که کرده باشم از اون بابت که چون زن این یارو هست‌دوست دارم بکنمش و آبمو بریزم تو صورتش.اگه قبلا بود این کار رو میکردم.ولی الان فقط میگم کس خارش و نمیرم مهمونی اش و جایی که اون کونی هست من نمیرم.یه بار هم یحثمون شد و من گفتم حالا بر فرض آخوندها برن کی به جاش بیاددر اومد گفت آقای اسماعیلیون،به قرآن من نمیدونستم این اسماعیلیون کی هست،رفتم سرچ زدم دیدم یه بی خایه عوام فریب مثل مسیح علینژاده.یه بار هم تو مستی بهم گفت تو که میتونی بری خارج چرا نمیری،منم بهش گفتم چراغم در این خانه میسوزد،متوجه منظورم نشد و به نظرم شعر شاملو رو خراب کردم.ولشون کن اصلا کون لق همشون.ولی زنش رو نمیکنم.زن هیچ کس رو نمیکنم.زن خودم رو هم به زور میکنم.دیگه خیلی تو مود کردن نیستم.تازگی ها بیشتر میرم تو نخ کارها و رفتارهای خودم.کم غذا شدم.هوس هیچی نمیکنم.من عاشق پیتزاهای ایتالیایی شیراز بودم،حاضر بودم کون بدم ولی پیتزای ایتالیایی بونلی فلکه گاز رو بخورم.ولی الان واقعا هوس هیچی ندارم.فقط یه لقمه غذا میخورم که سیر بشم.بستنی هم خیلی دوست داشتم ولی الان نمیخورم.حتی کلی آبجو و شراب هم درست کردم ولی اصلا نمیخورم.دلم میخواست یه رفیقی داشتم اینجا همه رو بهش میدادم.اینجا با هیچ کس نتونستم رفیق بشم.از دید همه من خوش مشرب و باحال و خوش اخلاقم ولی هیچ رفیقی ندارم.تنها دوست من زنمه.اون آدم خوبیه.دوسش دارم.حدسم اینه که یه دیابت پنهان داشته باشم،با توجه به اوضاع درونی بدنم.

خانه اى که کودک در آن نباشد ، برکت ندارد.

روز قیامت موقع حساب، خداوند به جبریل دستور می‏دهد که بچه ‏های مؤمنین را به بهشت وارد کند (فرشته وحی آنها را به سوی بهشت راهنمایی می‏کند ولی آنان) دم در بهشت می‏ایستند و داخل نمی‏شوند، از پدران و مادران خود سؤال می‏کنند، فرشتگان پاسخ می‏دهند که آنها مشغول حساب و اعمال خود می‏باشند و مانند شما نیستند، آنگاه اطفال مؤمنان فریاد می‏کشند و گریه می‏کنند، خداوند از جبرئیل سؤال می‏کند، و جبرئیل عرض می‏کند: خداوندا تو آگاهی، این صدای بچه‏های مؤمنان است که بدون پدران و مادرشان وارد بهشت نمی‏شوند، در نتیجه خداوند به جبرئیل فرمان می‏دهد که از میان مردم دست والدین آنها را بگیرد و با آنها داخل بهشت کند.

جاهلی از عاجزی بدتر بود

امروز یه رفیقی،یه فامیلی گفت بیا فلان جای شیراز،که جای بدی هم نیست کارت دارم،شصتم خبردار شد که قضیه نتورک مارکتینگ و این حرفهاست و از اون جایی که رفیق و هم پیک ما بود گفتیم چشم و رفتیم.دو ساعت تمام مخ ما رو خوردن و گفتم چشم ایشالا جلسه بعد مزاحمتون میشم و فرار کردم.

برادرهای من،خواهرهای من،این قضیه نتورک مارکتینگ توش پولی نیست،پولش کمه،حلال نیست،باید دَرِ فامیل و خواهر و مادر خودت بمالی.نرین تو این کارا.

من فکر میکردم دوره این کارها تموم شده ولی دیدم نه انگار هنوزم یه سری آدم توش میرن.این رفیق ما که نزدیک ۵۰ سالش بود.

تازه قبل میرفتی یه چایی،آبی،دمنوشی چیزی میدادن،یه پسر یا دختر خوشگل میومد پرزنتت میکرد.شانس عن ما یه مرد شکم گنده ای اومد و یه چیکه آب هم ندادن بخوریم.

خلاصه که خر نشین برین تو این نتورک مارکتینگ ها.از ما گفتن بود.

قربون خانوم ف و بلو محیا و asal

اگه این کشور فقط ده نفر مثل من و آقا نادر فتوره چی راس کار داشت امریکا و ژاپن که هیچ،الان تو کره مریخ جق میزدیم و کص viola bailey رو تو مریخ میخوردیم.یه گوشه کار رو هم میدادیم دست داش گلم phil و عزیزم برنتین

هشتگ عوارض آبجو خانگی

کیر تو اسنپ

باز کار و بار ریده شد توش و کرایه ها رو تا سر حد سه،چهار هزار تومن پایین آوردن.

به امید آن‌که جایی قدمی نهاده باشی همه خاک‌های شیراز به دیدگان برفتم

درمورد شیراز یه نفر گفته بودکمی حرف بزنم.منم که ملامنبری هستم و حالا واستون منبر مبسوطی در مورد شیراز میخوام برم.

اولین نکته در مورد شیراز گنده گوز بودن مردمش هست یعنی که هر چی بشه میگن اینا شیرازی نیستن و شیرازی های اصیل همه رفتن خارج و کره مریخ هستن و خیلی هم ادعاشون میشه و اکثرا هم آدمهای تازه به دوران رسیده ای هستن.یعنی حاضرن نون شب واسه خوردن نداشته باشته باشن ولی یه ماشین شاسی بلند چینی سوار بشن.بعدش هم عاشق مخالفت کردن باهات هستن.الان اگه شب باشه،میگن نه کاکو الان روزه،حتی اگه بگی شیراز خیلی قشنگه میگن نه کاکو اصلا شهر قشنگی نیست.عاشق این هست که باهات مخالفت بکنن.بستگی داره از کجا بخواهین برین شیراز زندگی بکنید،از شهر کوچیکی برین اونجا مثل بهشت میمونه واستون و از تهران و مشهد و اصفهان برین اونجا ممکنه زیاد حال نکنید.خوبی شیرازی ها اینه که موضع نژاد پرستی ندارن.یعنی مثل این اصفهانی های کونده پررو نیستن که مسافرها و غیر اصفهانی ها رو اذیت بکنن.هر چی اصفهانی ها آدمهای دُگم و عن و غیرمهمون نوازی هستن شیرازی ها آزاد اندیش و مهمان نواز هستن و شهرشیراز هزار جور اقلیت از جهود و عرب و زرتشتی و افغانستانی و لر و ترک و... توش راحت زندگی میکنن.

دسترسی های محلی و ترافیک توی این شهر خیلی خوبه،شلوغ ترین ساعات روزهم ترافیکش مثل همت شرق به غرب تهران تخمی نمیشه.اما اگه از شهر کوچکی بیایین شیراز ترافیکش به چشمتون زیاد میاد.اما در واقع هیچ ترافیکی نداره.

بازار کار کیریه و کارفرماها هم یه مشت آدم کَدی و دهاتی و تخمی هستن.من که دیدم این قدر آدمهاش کیری هستن کار نکردم توی شیراز.حق کارگر رو به راحتی میخورن و هیچ احترامی واسه کارگر و نیروی کار تحصیلکرده قائل نیستن.این رو در مقایسه با تهران میگم.اما کار توش گیر میاد،شرکتهای بزرگی دور و اطرافش هست.بیمارستان و تولیدی و کارگاه و کارخونه زیاد داره و کار توش راحت گیر میاد.اما کس کشا پول درست و حسابی نمیدن و حق خوری میکنن.مثلا توی تهران همه پرستارها،ماماها،کمک بهیارها،بهیارها،خدماتی های بیمارستان و آزمایشگاهی ها ۲۰ ساله با ۳۰ روز حقوق بازنشسته میشن ولی این دکترهای کَدی اینجا تو پاچه کادر درمان کردن و بیمه عادی واسشون رد میکنن و کادر درمان و افراد حاضر بر بالین بیمار مشمول قانون مشاغل سخت نمیشن.

مسکن گرونه،به نسبت تهرون ارزون تره،ولی باز هم گرونه،گرونی اش هم به خاطر این هست که یاد نگرفتن مثل تهرونی ها خونه ۵۰ متری،۴۰ متری،۶۰ متری خوش نقشه دوخوابه درست بکنن و اون خوی دهاتیشون باعث شده که متراژ خونه ها همه بالای ۱۰۰ متر باشه.ولی خوب خونه های با متراژ پایین و ارزون تر توی صدرا پیدا میشه،صدرا یه شهری نزدیک شیراز مثل پردیسِ تهران هست.

امکانات درمانی توی این شهر به نظرم جز بهترین ها توی ایران هست.از تهران هم بهترن.اینو چون خودم سالها تو بیمارستان کار کردم و خانواده ای دارم که همشون کادر درمان هستن میگم.بیمارستان ها مرتبن،پزشک ها و متخصص ها زیادن.مراکز تصویربرداری خوبی داره.معطلی خیلی کمه توی این مراکز و کارتون خوب راه میفته.اخلاقشون خوبه.عمل های زیبایی و کاشت مو هم به نظرم بهترین هاش توی شیراز هست.

امکانات کس بازی و عیاشی خیلی زیاد هست،اما قیمتش از تهرون بیشتره.اگه بخوای خانم بازی بکنی و کس بکنی پول بیشتری از تهران باید خرج بکنی مضاف بر این که ترنس ها و پسر خوشگلای کونی  کمتری نسبت به تهران داره ولی خوب مثلا در قیاس با شهر کوچکی از لحاظ کُس داشتن مثل بهشت میمونه.و اینجوری هم نیست که با صد تا واسطه بخوای کُس پیدا بکنی،کافیه پول تو جیبت باشه و یه ماشین هم زیر پات،کنار خیلی از خیابون ها میتونی جنده سوار بکنی.

به لحاظ اخلاق،جز خوش اخلاق ترین مردم ایران هستن،خوش مشرب و بذله گو و مهربون هستن.پایه مهمونی و دورهمی هستن.ولی من ازدواج با زن های شیرازی ها رو اصلا پیشنهاد نمیکنم چون بیشترشون بسیار مادی گرا هستن و دنبال مهریه هستن.اما مردهای خوبی داره،اصلا شکاک و بددل نیستن،خوش اخلاق هم هستن.فقط ممکنه زیاد مثل تُرک ها کاری نباشن.

به لحاظ وجود میوه و تره بار شهر غنی و پربرکتی هست.الان توی بیشتر خیابون هاش انار و خرمالو با قیمت بسیار کم میفروشن.و کنار بعضی از بلوارهاش مثل بلوار رحمت و جاده کمربندی اش راحت میتونی انواع میوه ها رو با کمترین قیمت و بهترین کیفیت بخری.به لحاظ فست فود و جگرکی و غذای بیرون جز بهترین ها توی ایران از لحاظ قیمت و کیفیت هستن.یه پیتزا میخری پنج شش مدل سس باهاش بهت میدن.یه چلوکباب بخری،کنارش سالاد و سبزی و نون و فلفل و حلوا بهت میدن با تقریبا نصف قیمت تهرون و کیفیت خیلی بهتر.ولی توی نون درست کردن ضعیف هستن.نون سنگک و بربری بلد نیستن درست بکنن،کیک خوب پیدا نمیشه.البته در قیاس با تهرون.در مقایسه با شهرستان ها همون نون و کیکش خیلی هم عالیه.

دخترهاش خوشگلن،موهای پرپشت مشکی دارن،ولی زبون درازن.پسرخوشگل به هیچ وجه نداره ولی پسرهاش اخلاق و مرام و معرفت دارن و خوش مشرب هستن.

هوای پاکی داره توی تمام فصول سال،دو سه ماه از سال اصلا تمام کوچه هاش بوی گل و بهشت میده،ولی آفتاب تندی داره،بعد چند سال پوست آدم تیره میشه،آب خوبی هم نداره.آب لوله کشی شهری اش توی بعضی مناطق کم فشار هست و توی همه شیراز پر از املاح،جوری که توی اکثر نقاط شیراز مغازه های تسویه آب هست که آب میفروشن.

پارک و جنگل و باغ و موزه و جاهای دیدنی توی شیراز خیلی زیاد هست،هیچ کم و کسری به لحاظ جا واسه تفریح وجود نداره و شما حتی میتونی توی بلوار وسط خیابون بشینی و ناهار بخوری با خانواده بدون این که کسی چپ چپ نگاهت بکنه.

زبانشون فارسی هست و لهجه سختی توی شهر وجود نداره که نتونی درکش بکنی.همه فارسی حرف میزنن و هیچ مشکلی هم ندارن کسی شیرازی نباشه و لهجه داشته باشه.موضع منفی نسبت به غیرشیرازی ها ندارن و کاسب هاش مثل بیشتر شهرهای ایران تو پاچه مسافرها نمیکنن.

چند ترمینال اتوبوس رانی داره و اتوبوس به همه جا داره،قطار داره و فرودگاه و پروازهایی به همه ایران و جهان.فرودگاهش هم قشنگ تو شهره و مثل فرودگاه امام خراب شده تهران هزار ساعت دور از تهران نیست.

در کل من شیراز رو واقعا دوست دارم.شهر خوبی هست،مردم خوبی داره،هوای خوبی داره،گرونی زیادی نداره،پر از برکته شهرش.

 

سامانتا: «قلب مث یه جعبه نیست که پُر بشه. هر چی بیشتر عشق بورزی، بزرگتر می‌شه.»

شیراز اومدم.مشهد رو دوست نداشتم.خوب بود،ولی سرد بود،سرماش استخون سوز بود.شیراز هواش بهتره.در مورد دختر و اینا نظری ندارم چون من پسر پیغمبر هستم.داداش گلم برنتین و خواهر گلم asal دیدین یکی دو روزه هوای شیراز ابری و بارونی شده،از قدم مبارک منه که برگشتم شیراز.