تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

آدمی، ثمره‌ی همه‌ی تجربه‌هایی‌ست که از سر گذرانده، همه‌ی آدم‌هایی که شناخته و همه‌ی رویاهایی که تحقق بخشیده یا نبخشیده

ساعت ۳ نصفه شب

من نمیتونم بخوابم.مریضم یا نه رو نمیدونم.گلوم خشک شده.رفتم جق زدم آروم شدم.مغزم راحت میشه.اومدم بلاگ اسکای رو باز کردم.هیچ نظری برام نیومده،توی صفحه اول بلاگ اسکای اولین وبلاگ به روز شده عنوانش اینه:با ترشحات بعد از عمل فیستول چه کنیم؟حالم به هم خورد و بازش نکردم.میرم توی اینترنت و میگردم ببینم الان viola bailley کجاست و فیلم جدید بازی نکرده؟چیزی پیدا نمیکنم.در مورد نگار استخر سرچ میکنم.همین جوری سرچ های متعدد،قیمت سکه رو میبینم.وضعیت مملکت رو میبینم،با خودم میگم توی چه دوره تخمی داریم زندگی میکنیم.سکوت مطلقه تو خیابون.هیچ کس رد نمیشه.هر از گاهی یه ماشین با سرعت رد میشه که دخترهای توی ماشین جیغ میکشن از خوشحالی.بازی فرانسه و مراکش رو دیدم،حقیقتا به کیرم که کی ببره و کی ببازه.به سربازهایی فکر میکنم که لب مرز هستن و الان یا تو بزجک هستن یا زیر برف دارن قدم میزنن و نگهبانی میدن.در نگاه اول نگهبانی ساده به چشم میاد،ولی همون ۲ ساعت بالای برجک یا هر جایی که نگهبان باشی،خصوصا اگر شب باشه،به اندازه یک عمر میگذره،آدم رو دیوونه میکنه،دلت میخواد گلنگدن بکشی و پنج تیر گازی رو بندازی بیرون و ژ-۳ رو بزاری زیر چونه ات و تمام.هزار تا فکر عجیب توی سر آدم میگذره.ولی اگه از همه این ناملایمات رد بشی صاحب روح بزرگی میشی،واسه همین هم هست که میگن سربازی آدم رو مرد میکنه.دور و وری هام یه مشت آدم سیر مایه دار کونده هستن که تخمی تخمی پولدار شدن.نمیفهمن کی به کیه،تازه به دوران رسیده و نوکیسه هستن.از هیچ کدومشون خوشم نمیاد.فردا باید برم سرکار و مسافر جابه جا بکنم و پول بگیرم.کرایه ها اون قدر پایین اومده که مفت و مجانی انگار داری کار میکنی.کار درست و حسابی هم‌ پیدا نمیشه تو این‌شیراز.در ثانی من خودم هم واسه این‌شیرازی های کونده پررو و بخیل و نوکیسه و کَدی کار نمیکنم.

توی همین دور و وری هامون هم یه مرده هست یه روز هم کار نکرده،کونده و تپل و کون گشادو پولداره،آدم تخمی و عنی هم هست.از اون ور هی میگفت من واسه نیکا و مهسا و جوونایی که کشته شدن داغدارم و از اون ور هم تولد گرفته بود و عرق خریده بود و منو دعوت کرد و منم چون بدم میاد ازش نرفتم تولدش.البته که مریض هم بودم.دلم میخواد زنش رو بکنم.همیشه لخته توی مهمونی ها،لاغر و خشکه،نه کون داره و نه پستون.اگه داشت همه رو مینداخت بیرون.زنش رو از این بابت دوست ندارم بکنم که کرده باشم از اون بابت که چون زن این یارو هست‌دوست دارم بکنمش و آبمو بریزم تو صورتش.اگه قبلا بود این کار رو میکردم.ولی الان فقط میگم کس خارش و نمیرم مهمونی اش و جایی که اون کونی هست من نمیرم.یه بار هم یحثمون شد و من گفتم حالا بر فرض آخوندها برن کی به جاش بیاددر اومد گفت آقای اسماعیلیون،به قرآن من نمیدونستم این اسماعیلیون کی هست،رفتم سرچ زدم دیدم یه بی خایه عوام فریب مثل مسیح علینژاده.یه بار هم تو مستی بهم گفت تو که میتونی بری خارج چرا نمیری،منم بهش گفتم چراغم در این خانه میسوزد،متوجه منظورم نشد و به نظرم شعر شاملو رو خراب کردم.ولشون کن اصلا کون لق همشون.ولی زنش رو نمیکنم.زن هیچ کس رو نمیکنم.زن خودم رو هم به زور میکنم.دیگه خیلی تو مود کردن نیستم.تازگی ها بیشتر میرم تو نخ کارها و رفتارهای خودم.کم غذا شدم.هوس هیچی نمیکنم.من عاشق پیتزاهای ایتالیایی شیراز بودم،حاضر بودم کون بدم ولی پیتزای ایتالیایی بونلی فلکه گاز رو بخورم.ولی الان واقعا هوس هیچی ندارم.فقط یه لقمه غذا میخورم که سیر بشم.بستنی هم خیلی دوست داشتم ولی الان نمیخورم.حتی کلی آبجو و شراب هم درست کردم ولی اصلا نمیخورم.دلم میخواست یه رفیقی داشتم اینجا همه رو بهش میدادم.اینجا با هیچ کس نتونستم رفیق بشم.از دید همه من خوش مشرب و باحال و خوش اخلاقم ولی هیچ رفیقی ندارم.تنها دوست من زنمه.اون آدم خوبیه.دوسش دارم.حدسم اینه که یه دیابت پنهان داشته باشم،با توجه به اوضاع درونی بدنم.

نظرات 10 + ارسال نظر
خانوم ف پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:32 ق.ظ http://Khanomef.blogsky.com

تنها دوستت زنته!
پس منی که هر روز چک میکنم تا حال و احوالت رو بببنم چی هستم پشم یا کشک؟
ناراحت شدم از این پستت
دیگه با ایشالا ماشالله گفتن هم چیزی درست نمیشه
کاش به روز بیای بگی گنج پیدا کردی دیگه اسنپ نیستی و بچه دارم شدی و تنها غم و غصت خراب شدن شراب هاته

تو که عزیز دلمی
منظورم شیراز بود دوستی ندارم

سارا پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 11:40 ق.ظ

سلام.چطور رابطتتون با خانمتون خوبه اما بهش خیانت میکنین و چطوری اون متوجه نمیشه اصن

چرا همه فکر میکنن من خیانت میکنم.من واقعا کاری نمیکنم

مهدیه پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:57 ب.ظ

معنای خیانت برامون متفاوته

بله

دلفین پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:17 ب.ظ

به نظرم برای تو پست گذاشتن و نظر دادن درباره همه یادداشت هات جز سخت ترین کارهاست در صورتی که علاقه هست که حرف رد و بدل بشه ولی علاوه بر اینکه دوره به ظاهر سخت و تنهایی شده ولی دوره متفاوت نسبت به قبل ... ادم ها عجیب تر و جالب تر شدن ... ادم ها بیشتر میفهمن و البته بیشتر ضرر میرسونن ... از هوششون در جهت شر استفاده میکنن .... اصلا خود تو ... ادمی با تفکرات تو ۲۰ سال پیش بود ؟ به نظرم نوشتن قشنگ ترین چیز این دنیاست ... درسته همه حرفا و همه حس هاتو شاید نتونی تو نوشتن بگی ولی بازم از قیامت درونت کمی نجاتت میده ... میدونستی دورانی میشه که دیگه ادم ها حرف نمیزنن و حس هاشون رو بدون زبان و کلام بهم میرسونن ... جالبه نه ؟ نمیخوام الان قضاوت کنم چه ادمی هستی ولی از اینکه مینویسی خوشحالم ... و خوشحالم برات که بی پروا و بدون تعارف مینوسی و هوای نفست و اعتقاداتت رو قاطی ماستا میکنی ... شاد و رها باش

خدا روشکر فحشمون ندادی

جزر و مد جمعه 25 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 08:51 ب.ظ

سلام تراویس
ما هم دوستت هستیم
ولی حرفتون رو خوب می فهمم، شما رفتی یه شهر دیگه و شغلتون آزاده، برای همین با آدم های ثابت کمتری در ارتباطی و دوستی به اون صورت عمیق شکل نمی گیره. از طرفی مهاجرت به شهر دیگه هم یکی از دلایله. گاهی نیاز داری با یه رفیق حرفای مردونه بزنی، درکت می کنم.
تراویس شرایط این روزا زیاد عادی نیست و طبیعیه که شما هم یکم بی حوصله باشی و دلت گرفته باشه
راستی شب یلدا نزدیکه و فکر کنم مشروبی که انداختی برسه شاید حالت بهتر شد

ممنون از محبتت جزرومد عزیز
من گفتم توی شیراز هیچ دوستی ندارم و گرنه که شما و خواننده های وبلاگ تاج سر من هستن

مسلم شنبه 26 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 05:05 ق.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

نمیدونم مردم از چی این متن ها خوششون میاد

کدوم متن ها؟

مسلم شنبه 26 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:29 ب.ظ https://paeizaan.blogsky.com/

کدوم متن ها؟ متن های تو ،متن های این وبلاگ

پولم رو نده ناراحتی.

دلفین شنبه 26 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 06:09 ب.ظ

برمیگرده به نگاه آدمها ... به نظرم تولد و تولید جز کارهای سخته روزگاره ... اینکه بتونی هر حرفی درونت میگذره رو با خودت میگی رو روی فضای دو بُعدی کاغذ پیاده کنی خیلی ارزش منده ... تولد یه نوزاد روتصور کن ... یه موجود که فقط ۹ ماه درون وجود تو هست و تو فقط تصورش میکنی و حالا یک علائمی هپ در بیرون داره با اون سختی به دنیا میاد اخر سر یکی میگی چه ارزشی داره و یا جذابیتی داره که یه موجود لزج از بین این همه خون و آب با اون همه درد به دنیا بیاد ... چیش جذابه که ادم ها خوششون میاد ؟
به نظرم پیاده کزدن و توانایی پیاده کردن چیزی که درونته روی فضای دو بُعدی کاغذ و به نتیجه رسیدن چیز جذابی میتونه باشه ... خصوصا که چیزی که ما فکر میکنی فراتو از ۴ بعد یا حتی بیشتره ... اگه فیلم میان ستاره ای باشه که میشه بعد پنجم .‌...
به نظرم اون وقت دیگه مهم نیست طرف چی مینویسه مهم اینکه توانایی نوشتن داره ...

مخم گوزید.حالیم نمیشه چی گفتی.
با من فقط از کص بگو

دلفین یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 02:08 ق.ظ

پیام دومم برای کاربر دیگه ای بود ... تو فقط تایید کن...
و از هرچی دوست داری بنویس با شرط رعایت ادب ... البته که ادب تعاریف متفاوتی داره و البته بعضی اوقات رعایت همه چی در نوشتن ممکن نیست چون از جذابیتش نوشته کم میشه ...
به هیچی فکر نکن فقط بنویس

خوبه فحش ندادی

ترنج سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:07 ب.ظ

در مورد آقای اسماعیلیون باهاتون موافق نیستم. آدمیه که داره برای هدفی که داره از جون و زندگیش مایه می‌گذاره.

خدا نگهش داره واستون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد