تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

همیشه یکدیگر را با لبخند ملاقات کنید، زیرا لبخند آغازی بر عشق است.

یکی از چیزهایی که خیلی دوست دارم استند آپ کمدی هست ولی نه اینایی که توی خندوانه اجراهای خنک دارن.یه نفر هست به اسم لوئیس سی کی که خیلی کاراش رو و اجراهاش رو دوست دارم.یه نفر دیگه هم هست به اسم بیل بور،ولی بیل بور کمی رادیکال تره اجراهاش و تندرو تر و زن ستیزن اجراهاش،اونم طرفدارای خودش رو داره.ولی من لوییس سی کی رو دوست دارم.

توی این مدتی که شبها خواب ندارم،سریال میبینم،یه سریال دیدم به اسم servant که رگه هایی از فلسفه و ماورا و دین و حس های عمیق مادرانه داشت که قشنگ بود و متاسفانه هنوز فصل چهارمش نیومده.یه مینی سریال دیگه هم دیدم به اسم the undoing که جنایی بود و نیکول کیدمن قشنگم توش بازی میکرد.اینم در مورد ذات انسان و بیماری های روانی بود.

هفتاد سال در جهان مینو،از یک هفتم شبانه روز نیز کم تر است

بعد از مدتها دارم دوباره کتاب میخونم.

کتابی سه جلدی به اسم سه گانه ی روز اول عشق اثر محمد محمد علی.

خیلی خوبه کتاب خوندن.

التماس دعا

اردیبهشت ماه یک هفته ای دوباره تهرانم.

زندگی را زیاد جدی نگیرید که در این صورت از آن جان سالم به در نخواهید برد

این ویدیوهای پشه برنامه جدید ایرج طهماسب رو توی اینستاگرام می دیدم.عجیب این پشه خوده منه،دقیقا خودم رو و حرفام رو توی این پشه میبینم.

کمال ادب و مروت در هفت چیز است: عقل، بردبارى، صبر، ملایمت، سکوت، خوش‏ اخلاقى و مدارا

میدونی چیه،غم و تنهایی انگار یه جایی زیر گوشت و پوست و استخون ها همیشه همراه ما هست و یه جاهایی هی میخواد بیاد بالا ولی بهش اجازه نمیدیم و سریع خودمون رو درگیر یه کاری میکنیم یا موبایل رو بر میداریم یا یه سیگار روشن میکنیم یا جق میزنیم یا به یکی زنگ میزنیم یا یه کاری بالاخره میکنیم تا سرمون گرم بشه و غم رو سرکوب کنیم.ولی امروز من تصمیم گرفتم که بهش اجازه بدم بیاد بالا،توی مسیر داشتم رانندگی میکردم و مسافر نداشتم که یهو سراغم اومد،توی بلوار ارم بودم و سریع زدم کنار،مثل یه پروانه انگار از پیله اش در اومد و همه وجودم رو گرفت،شیشه رو دادم پایین و بوی بهارنارنج و نسیم خنک غروب بهاری شیراز به صورتم خورد.همه وجودم لبریز از غم و تنهایی شد و گریه کردم،قشنگ گریه کردم نه فقط چند قطره،بعد که آروم شدم و توی دستمال فین کردم و مثل دختربچه های دماغو گریه ام تموم شد احساس آرامش عجیبی کردم و شاد شدم.انگار از غم به شادی رسیدم.

کودکان احساس‌! جای بازی این جاست

من همون طور که خودتون میدونید آدم اهل فن و با معلوماتی نیستم و کس زیاد میگم.ولی یه چیزی به اسم موسیقی انتزاعی که سلطانش هم پینک فلویده.به عبارت ساده تر ترانه ها به هم مرتبط هستن و باید پشت سر آلبوم رو گوش بدین تا لذت کافی ببرین از کار.یکی از آلبوم هایی که توی ایران هست و سالها پیش درست شده البوم در گلستانه از شهرام ناظری هست با دکلمه احمدرضا احمدی.واقعا زیباست هر قسمتیش یه دنیاست.بارها و بارها و بارها از اول آلبوم تا اخرش گوش دادم و گریه کردم نه که زار زار بزنم بلکه چند قطره اشک ریختم و غصه خوردم.آلبومش رو تهیه کنید و از اول بزارین پلی بشه تا اخر،اگه آخرش حالتون خوب نشد بیایین تف بکنید توی صورت من.

انحطاط اخلاقی همیشه پیش آهنگ انقراض تمدن‌ها بوده است.

قدیما یه کیر بود و یه کص،یعنی طرف دوست داشت یا بکنه توی کس یا اگه زن بود دوست داشت کیر بره توی کسش،بعد کم کم گرایش جدیدی به اسم همجنسگرایی به وجود اومد که یه مرد دوست داشت کیر بکنه توی کونش یا یه زن دوست داشت روی کسش کس بماله.تا اینجای کار طبیعی بود.

اما الان گرایش هایی به وجود اومده که من منحرف جنسی رو هم گیج و مبهوت میکنن مثل آسکشوال،دمی سکشوال،سکشوال،پانسکشوال،ترنسکشوال،هموسکشوال،بایسکشوال،اسکولیکسکشوال آیتوسکشوال،و الی آخر.گرایش های عجیب و غریب جنسی که آدم هر حرفی از دهنش در بیاد به یه قشری توهین کرده،ولی در نهایت خدمت همه گرایش هاس جنسی و فمینیست ها و فعالین محترم باید یه چیز رو بگم که همه این ها بدون وجود یه کیر طبیعی و شق شده که توی یه کس یا کون خیس فرو بره و تلمبه بزنه بی معنی هست.

آدمی با دمی که برآرد گامی به سوی مرگ بردارد.

چند سال پیش یه مشت بچه پاستوریزه تخمی که پسراشون ریش پرفسوری و سامسونت داشتن و دخترهاشون هم از این نازنین زهراها بودن دور هم جمع شده بودن و توی یه وبلاگی به اسم بیان ثبت نام کرده بودن و مطالب کس شعری می نوشتم بسی حال به هم زن،حالا رفتم دیدم هیچ کدومشون دیگه ادامه نداده.

از همین جا میخواستم بگم که ما هنوز هستیم و می نویسیم و اونا همه رفتن پی کارشون و در نهایت زد بازی یه دونست از خزر تا خلیج فارس.

خدایا! کارِ مرا به بخششِ خود واگذار نه به عدلت.

سالهای سال پیش یعنی ۱۰ سال پیش که شروع کردم به وبلاگ نویسی،اسم این وبلاگ "زرت و پرت" بود،و عنوانش هم این بود:نوشته های یه آدم بیکار.بعد از مدتی تحت تاثیر جوانی و فیلمهایی که میدیدم و دلم میخواست مثلا خاص باشم اسمش رو گذاشتم تراویس بیکل و آدرسش رو هم گذاشتم تراویس بیکل،اون آدرس زرت و پرت رو هم یکی برداشت واسه خودش و اسم تراویس بیکل رو هم گوشه وبلاگش نوشت،احتمالا یکی بوده که از من بدش میومده.بعد وبلاگم فیلتر شد و مجبور شدم آخر اسم وبلاگ یه دونه عدد یک بزارم.القصه اینا رو گفتم که بگم منم شدم مثل تراویس بیکل،یعنی خوابم نمیگیره شبها و مجبوری میرم با ماشین کار میکنم که شاید خوابم بگیره ولی هیچ فایده ای نداره.اگه میدونستم یه روزی شبیه کسی میشم که اسم وبلاگم رو از روش انتخاب کردم،تراویس بیکل نمیزاشتم،میزاشتم روکوسیفردی یا میزاشتم جانی سینس.

کسی که ازدواج کند، نصف دینش را حفظ کرده است

یادم نمیاد چه سالی ازدواج کردم،۹۷ بود یا ۹۸؟روزش هم یادم رفته،از کجا باید بفهمم،خیلی به گایی میشه اگه ازم بپرسه و جواب رو ندونم.شاید توی شناسنامه نوشته شده باشه،ولی شناسنامه ام هم یادم نمیاد کجا گذاشتم.