صد سال دیگه هم بشینی و غصه بخوری هیچ دیوثی دستتو نمیگیره. اونایی که می تونن یا نمی خوان یا بی تفاوتن. اونایی که می خوان کاری بکنن کاری از دستشون بر نمیاد. این قصه خیلی از جونهاست. به جات بودم به جای نشستن و غصه خوردن یه کاری می کردم. برو مسافرکشی، شهرتو عوض کن چه می دونم یه کاری رو شروع کن یواش یواش درهایی به روت باز میشه. والا می شی یه افسرده روانی. خواستی یه سر هم به ما بزن نخواستی هم که هیچ.
صد سال دیگه هم بشینی و غصه بخوری هیچ دیوثی دستتو نمیگیره. اونایی که می تونن یا نمی خوان یا بی تفاوتن. اونایی که می خوان کاری بکنن کاری از دستشون بر نمیاد. این قصه خیلی از جونهاست. به جات بودم به جای نشستن و غصه خوردن یه کاری می کردم. برو مسافرکشی، شهرتو عوض کن چه می دونم یه کاری رو شروع کن یواش یواش درهایی به روت باز میشه. والا می شی یه افسرده روانی. خواستی یه سر هم به ما بزن نخواستی هم که هیچ.