یه دوستی داشتم البته تا امروز ظهر که مدتها بود کج دار و مریض با هم بودیم،زمانی که با گلی دوست بودم دوستیمون کم رنگ شد اما بعد از اون دوباره خوب شدیم با هم تا این که من رفتم سر کار جدید و اونم رفت سر یه کار مشابه من و کمتر همدیگه رو میدیدیم.تا این که امروز ظهر به من گفت که واسم ساعت بخر و از این حرفها و من دوستای قبلیم بهم ساعت گرون میدادن و منم بهش گفتم که حتما به دوستای قبلیت یه چیزی میدادی که ساعت گرون بهت میدادن.اونم قهر کرد و من نفس راحتی کشیدم از رفتنش.چون نبودش بهتر از بودنش بود.
چه پر توقع :))
والا