تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل
تراویس بیکل

تراویس بیکل

تراویس بیکل

منو به حال من رها نکن،تو که برای من همه کسی،اگه هنوزم عاشق منی،چرا به داد من نمیرسی

امروز عصر تونستم 3 فیلم ببینم.سه فیلم از ورنر هرزوگ آلمانی دیدم.هر سه فیلم رو دوست داشتم.اولی یه اسم سخت داشت که یادم نمیاد و در مورد یه مردی بود که خیلی به فلسفه و این چیزا فکر میکرد و زنش بهش خیانت میکنه و اونم یه چاقو میخره،و زنش رو میکشه.فیلم دوم هم یه فیلم بود که کریستین بیل توش بازی میکرد و مربوط به جنگ ویتنام بود و داستان فرارش رو از دست ویتنامی ها نشون میداد.و فیلم سوم هم اسمش بود"آگیریا،خشم خداوند" که داستان جالبی داشت و بر مبنای حقیقت بود.در مورد گروهی از اسپانیایی ها بود که در سال 1950 میلادی یا همون حدودا از طرف پادشاه مامور میشن تا برن و سرزمینی به نام الدرادو رو پیدا کنن که گفته میشه تو اون سرزمین پر از طلا هست.فیلم خیلی خوبی بود و چقدر ساخت این فیلم زحمت داشته.واقعا ساختن اون فیلم تو اون شرایط و اون رودهای خروشان و اون جنگلها کار سختی بوده.من نمیدونم این فیلم جایزه برده یا نه.اما لیاقت یه تقدیر درست و حسابی رو داره و این جور فیلمها باید حفظ بشن واسه آیندگان.مثل کاری که اسکورسیزی داره انجام میده و فیلمهای قدیمی رو تو انجمن فیلم امریکا گردآوری و مرمت میکنه تا برای نسل های بعد به یادگار بمونه.

در حین دیدن فیلم متوجه شدم که همین داستان هم در فیلم دیگه ای به نوعی تکرار شده.این داستان رو تو فیلم"چشمه" از دارن آرنوفسکی هم دیده بودم.فیلم چشمه رو من واقعا دوست دارم.خیلی زیباست.یکی از فیلمهایی هست که همیشه تو ذهنم میمونه و همیشه دلم میخواد دوباره ببینمش.داستان اون هم در مورد زندگی هایی هست که دوباره تکرار میشه.اولی در مورد یه شوالیه اسپانیایی هست که شاهزاده خانم بهش میگه اگه سرزمین الدرادو رو پیدا کردی باهات ازدواج میکنم.نقش اصلی رو هیوجکمن بازی میکنه.خلاصه شاهزاده خانم فکر کنم کشته میشه.بعد همون مرد رو میبینیم که در زمان حال زندگی میکنه و نقش زنش رو هم همون شاهزاده بازی میکنه که اسمش یادم نیست.اینجا زنش مبتلا به بیماری سرطان هست و این مرد تو آزمایشگاه کار میکنه و وقتی دارویی که زنش رو معالجه میکنه کشف میکنه زنش میمیره.تو قسمت بعدی همون مرد رو در زمانی بسیار دور و در آینده میبینیم که تو یه حباب تو فضای لایتناهی سرگردان هست و به دنبال"درخت زندگی" هست.و مرتب غمگین و غصه دارِ.

داستان فیلم "چشمه"خیلی پیچیده و فلسفی هست.منتها از اون فیلمهای خسته کننده نیست.به نظر من حتما باید دیدش.

نظرات 1 + ارسال نظر
hypetia شنبه 13 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:01 ب.ظ http://zoghali.blogsky.com

من وسطی و دیدم و برام جالب اون دوتای دیگرو ببینم ، ولی اصلا خوشم نیومد ، یه جورایی انگار یک فیلم بی مزه در مورد جنگ ف یک آمریکایی فداکار و یک سری ویتنامی و روان یو قاتل ، شبیه فیلمای شعاری دفاع مقدس خودمون بود ...

آفرین،واسه منم زیاد جالب نبود،یعنی از اون فیلمهاست که به یک بار دیدنش می ارزه،چون به نظر من فیلم بد وجود نداره.
اونای دیگه رو هم اگه خواستی بهت میدم ببینی،به شرطی که برشون گردونی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد